سوره المطففین

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ ﴿۱﴾

واى بر کم‏فروشان (۱)

الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ ﴿۲﴾

که چون از مردم پیمانه ستانند تمام ستانند (۲)

وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ ﴿۳﴾

و چون براى آنان پیمانه یا وزن کنند به ایشان کم دهند (۳)

أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ﴿۴﴾

مگر آنان گمان نمى دارند که برانگیخته خواهند شد (۴)

لِیَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿۵﴾

[در] روزى بزرگ (۵)

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۶﴾

روزى که مردم در برابر پروردگار جهانیان به پاى ایستند (۶)

کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ ﴿۷﴾

نه چنین است [که مى ‏پندارند] که کارنامه بدکاران در سجین است (۷)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ﴿۸﴾

و تو چه دانى که سجین چیست (۸)

کِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۹﴾

کتابى است نوشته‏ شده (۹)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۰﴾

واى بر تکذیب ‏کنندگان در آن هنگام (۱۰)

الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ ﴿۱۱﴾

آنان که روز جزا را دروغ مى ‏پندارند (۱۱)

وَمَا یُکَذِّبُ بِهِ إِلَّا کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿۱۲﴾

و جز هر تجاوزپیشه گناهکارى آن را به دروغ نمى‏ گیرد (۱۲)

إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۳﴾

[همان که] چون آیات ما بر او خوانده شود گوید [اینها] افسانه ‏هاى پیشینیان است (۱۳)

کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۱۴﴾

نه چنین است بلکه آنچه مرتکب مى ‏شدند زنگار بر دلهایشان بسته است (۱۴)

کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿۱۵﴾

زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند (۱۵)

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ ﴿۱۶﴾

آنگاه به یقین آنان به جهنم درآیند (۱۶)

ثُمَّ یُقَالُ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿۱۷﴾

سپس [به ایشان] گفته خواهد شد این همان است که آن را به دروغ مى‏ گرفتید (۱۷)

کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ﴿۱۸﴾

نه چنین است در حقیقت کتاب نیکان در علیون است (۱۸)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ ﴿۱۹﴾

و تو چه دانى که علیون چیست (۱۹)

کِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۲۰﴾

کتابى است نوشته‏ شده (۲۰)

یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴿۲۱﴾

مقربان آن را مشاهده خواهند کرد (۲۱)

إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ﴿۲۲﴾

براستى نیکوکاران در نعیم [الهى] خواهند بود (۲۲)

عَلَى الْأَرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿۲۳﴾

بر تختها [نشسته] مى ‏نگرند (۲۳)

تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ ﴿۲۴﴾

از چهره ‏هایشان طراوت نعمت [بهشت] را درمى‏ یابى (۲۴)

یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ﴿۲۵﴾

از باده‏ اى مهر شده نوشانیده شوند (۲۵)

خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ﴿۲۶﴾

[باده‏ اى که] مهر آن مشک است و در این [نعمتها] مشتاقان باید بر یکدیگر پیشى گیرند (۲۶)

وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ ﴿۲۷﴾

و ترکیبش از [چشمه] تسنیم است (۲۷)

عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ﴿۲۸﴾

چشمه‏ اى که مقربان [خدا] از آن نوشند (۲۸)

إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ ﴿۲۹﴾

[آرى در دنیا] کسانى که گناه میکردند آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند مى‏ گرفتند (۲۹)

وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغَامَزُونَ ﴿۳۰﴾

و چون بر ایشان مى‏ گذشتند اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل میکردند (۳۰)

وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ ﴿۳۱﴾

و هنگامى که نزد خانواده[هاى] خود بازمى‏ گشتند به شوخ‏ طبعى مى ‏پرداختند (۳۱)

وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ ﴿۳۲﴾

و چون مؤمنان را مى‏ دیدند مى گفتند اینها [جماعتى] گمراهند (۳۲)

وَمَا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ ﴿۳۳﴾

و حال آنکه آنان براى بازرسى [کار]شان فرستاده نشده بودند (۳۳)

فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ﴿۳۴﴾

و[لى] امروز مؤمنانند که بر کافران خنده مى‏ زنند (۳۴)

عَلَى الْأَرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿۳۵﴾

بر تختها[ى خود نشسته] نظاره مى کنند (۳۵)

هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾

[تا ببینند] آیا کافران به پاداش آنچه میکردند رسیده‏ اند (۳۶)

 

سوره ۸۳ قرآن کریم به نام مطففین، در جزء ۳۰ شامل ۳۶ آیه است و سوره‌ای مکی می‌باشد. طفیف به معنای کم‌فروشی و کم‌کاری است. این سوره با یک ویل و وای آغاز می‌شود. بسیاری از مردم چون فروشنده‌ی کالا نیستند، لذا می‌گویند این سوره برای آن‌ها مصداقی ندارد. در جهان هر فردی به نوعی یا فروشنده‌ی کالا است و یا ارایه‌کننده‌ی خدماتی، لذا همه‌ی انسان‌ها به‌گونه‌ای اهل معامله، تجارت و دادوستد هستند. از سویی دیگر، هر فردی در جهان مسئولیت‌هایی دارد هم‌چون مسئولیت پدری، مادری، همسری، فرزندی و … که می‌تواند آن را به خوبی به‌جای آورد و یا در آن کاهلی و کم‌کاری کند. اینجا صفتی بیان می‌شود که برای همه‌ی افراد احتمال صدق آن وجود دارد، یعنی صفتی که در لحظه لحظه‌ی تعامل اجتماعی ما رخ می‌نماید که آن صفت همان کم‌فروشی، کم‌کاری و یا کاهلی در مسئولیت است.

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ ﴿۱

واى بر کم‏فروشان (۱)

الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ ﴿۲

که چون از مردم پیمانه ستانند تمام ستانند (۲)

وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ ﴿۳

و چون براى آنان پیمانه یا وزن کنند به ایشان کم دهند (۳)

أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ﴿۴

مگر آنان گمان نمى دارند که برانگیخته خواهند شد (۴)

لِیَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿۵

[در] روزى بزرگ (۵)

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۶

روزى که مردم در برابر پروردگار جهانیان به پاى ایستند (۶)

وای بر کم‌فروشان، کم‌کاران یا کاهلان، که زمانی که در مقام ستاندن حق خودشان باشند، حقوق خود را کامل می‌گیرند و می‌ستانند، و چون حق دیگران را می‌خواهند بدهند، حقوق ایشان را کامل نمی‌دهند و به آن‌ها خسارت و ضرر می‌زنند. در این آیه به شیء اشاره نمی‌کند، تا فقط کم‌فروشی مدنظر نباشد، بلکه به صورت کلی سنجش کردن مردم را مطرح می‌نماید، یعنی فعل کیل کردن و وزن کردن را به خود شخص نسبت می‌دهد. یعنی آن فرد برای خودش ارزش قائل است، اما برای دیگران ارزشی قائل نیست.

آیا این افراد باور ندارند و گمان نمی‌کنند که در حال برانگیخته شدن هستند. مبعوثون به برانگیخته شدن در لحظه لحظه‌ی حال اشاره دارد، گویی این فعل و انفعلاتِ برانگیختن در هر لحظه در نفس انسان صورت می‌گیرد. آن‌چنان که ما از لحظه تولد تا مرگ مرتبا در حال مبعوث شدن و شکوفا شدن هستیم، انسان دارد ساخته می‌شود و در نهایت در آخرت نتیجه‌ی نهایی آن را می‌بیند. نهایتا برای چه زمانی مبعوث می‌شویم؟! آن زمان نهایی کی خواهد بود؟! آن روز بزرگ و عظیم. آن روزی که مردم قیام می‌کنند و بپامی‌خیزند برای پروردگار جهانیان. لذا انسان‌ها مبعوث می‌شود تا به سوی پروردگار بپاخیزند.

*طف: کنار رود، کنار دریا، کناره، کم بودن، کم خواستن

*طفیف: کم‌فروشی، کم‌کاری

*مطففین: کم‌فروشان، از کاری زدن، کاستن از خدمتی، امر و فعلی را کوچک و کم شمردن

*کیل: پیمانه، سنجه

*وزن: پیمانه کردن، وزن نمودن، در مقام سنجش قرار گرفتن

*ظن: ظن و گمان بردن

*بعث: برانگیختن، شکوفا شدن

*یقوم: برخواستن، قیام کردن، به پا خاستن.

کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ ﴿۷

نه چنین است [که مى ‏پندارند] که کارنامه بدکاران در سجین است (۷)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ﴿۸

و تو چه دانى که سجین چیست (۸)

کِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۹

کتابى است نوشته‏ شده (۹)

این‌طور نیست، اندیشه‌تان نادرست است، نتیجه‌ی عمل شما در متنِ تنگناها است. شما غرق در این تنگناها هستید. این افراد خودشان و ارزش کارشان در عمق تنگناها گرفتار است، آن‌چنان که گویی خود را در زندان دنیاییِ تنگ‌نظری و کوته‌نظری محبوس کرده‌اند. چه می‌دانی که سجین چیست؟! سجین، کتابی مرقوم است. کارنامه‌ی اعمالی که هر عمل و رفتار اینچنینی در حال ثبت و ضبط شدن در آن است.

*کتاب: اعمال ثبت و ضبط شده، نتیجه عمل، کارنامه، کتاب

*فجّار: فجر یعنی شکافتن، فاجر کسی است که مرزها و محدوده‌ها را می‌شکند. فاجر در مقابل متقی است. متقی کسی است که به مرزها و محدوده‌ها توجه می‌کند و خود را مقید و تابع قوانین می‌سازد.

*سجین: سجن یعنی زندان، سجین مبالغه‌ی سجن است. سجن و زندان به معنای در تنگنا بودن است، لذا سجین یعنی بسیار بسیار تنگ و در تنگنا بودن.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۰

واى بر تکذیب ‏کنندگان در آن هنگام (۱۰)

الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ ﴿۱۱

آنان که روز جزا را دروغ مى ‏پندارند (۱۱)

وَمَا یُکَذِّبُ بِهِ إِلَّا کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿۱۲

و جز هر تجاوزپیشه گناهکارى آن را به دروغ نمى‏ گیرد (۱۲)

إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۳

[همان که] چون آیات ما بر او خوانده شود گوید [اینها] افسانه ‏هاى پیشینیان است (۱۳)

وای بر تکذیب‌کنندگان، آن کسانی که روز جزا را دروغ می‌پندارند. آن‌ها همان کسانی هستند که با این تعدی به حقوق دیگران، در واقع دارند روز جزا را تکذیب می‌نماید. وقتی نشانه‌های پروردگار برای آن‌ها بیان می‌شود، می‌گویند این حرف‌ها قدیمی و کهنه است. می‌گویند دیگر این حرف‌ها اثری ندارد و جهان امروز حرف‌های جدید می‌خواهد و اصول دیگری نیاز دارد.

*معتد: کسی که تعدی می‌کند به حقوق دیگران

*اثیم: ناپرهیزگار، بی دین، خدانشناس، بدکیش

*اساطیر: نوشته‌ها، سطرشده‌ها

کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۱۴

نه چنین است بلکه آنچه مرتکب مى ‏شدند زنگار بر دلهایشان بسته است (۱۴)

کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿۱۵

زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند (۱۵)

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ ﴿۱۶

آنگاه به یقین آنان به جهنم درآیند (۱۶)

ثُمَّ یُقَالُ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿۱۷

سپس [به ایشان] گفته خواهد شد این همان است که آن را به دروغ مى‏ گرفتید (۱۷)

گویی اعمال و کردارهای آن‌ها در زندگی، دلشان را تیره کرده و زنگارها در دلشان رسوب کرده است. این رسوب‌ها سبب می‌شود که درک نکنند. دل نقطه‌ای روشن است که اگر مرتبا رسوب و زنگار بگیرد، دیگر آن نقطه روشن دیده نمی‌شود، انسان باید مرتبا این زنگارها را بزداید. این افراد در مقابل پروردگارشان در آن روز، محجوب و در حجاب هستند. لذا از پس این پرده‌ها و حجاب‌ها، حقایق را درک نمی‌کنند. آن‌گاه که چنین فردی در آتش ناآگاهی، سردرگمی، نادیدن حقیقت و دروغ پنداشتن آن در زندگی و آخرت گرفتار است، سپس به او گفته خواهد شد، این همان‌هایی است که تکذیب می‌کردی و دروغ می‌پنداشتی. در مقابل این افراد، چه کسانی هستند؟!

*کسب: کسب کردن، نتیجه اعمال را به دست آوردن

*محجوب: در حجاب و پرده

*کذب: دروغ، تکذیب کردن، دروغ پنداشتن، پوشاندن حقیقت

کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ﴿۱۸

نه چنین است در حقیقت کتاب نیکان در علیون است (۱۸)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ ﴿۱۹

و تو چه دانى که علیون چیست (۱۹)

کِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۲۰

کتابى است نوشته‏ شده (۲۰)

یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴿۲۱

مقربان آن را مشاهده خواهند کرد (۲۱)

إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ﴿۲۲

براستى نیکوکاران در نعیم [الهى] خواهند بود (۲۲)

عَلَى الْأَرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿۲۳

بر تختها [نشسته] مى ‏نگرند (۲۳)

 

ابرار و بلنداندیشان که افقی گسترده دارند، آن‌ها در علیین هستند. چه می‌دانی علیین چیست و کجاست؟! آن هم کارنامه‌ای رقم خورده است. چه کسانی شاهد و ناظر این مرحله می‌شوند؟! کسانی که خود را به پروردگار نزدیک کنند و مقرب باشند. این بلنداندیشان و نیکوکاران غرق نعمت هستند. گویی این‌ها از یک بلندی به همه‌چیز می‌نگرند. وقتی انسان از بالا به جهان می‌نگرد، گویی همه چیز کوچک می‌شود و همه‌چیز را به جز قرب الهی، ناچیز و کوچک می‌شمارد. آیا این بلنداندیشان نشانه‌ای دارند (در جهان یا آخرت)؟!

*بر: دشت با افقی گسترده

*ابرار: انسانی که افقی گسترده دارد، دریادل، بلند اندیش، انسانی با دیدباز

*مقرب: نزدیک شدن، قرب یافتن

*اریکه: تخت بلند، تخت حکومتی بلند

تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ ﴿۲۴

از چهره‌‏هایشان طراوت نعمت [بهشت] را درمى‌یابى (۲۴)

یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ﴿۲۵

از باده‏ اى مهر شده نوشانیده شوند (۲۵)

خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ﴿۲۶

[باده‏ اى که] مهر آن مشک است و در این [نعمتها] مشتاقان باید بر یکدیگر پیشى گیرند (۲۶)

وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ ﴿۲۷

و ترکیبش از [چشمه] تسنیم است (۲۷)

عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ﴿۲۸

چشمه‏ اى که مقربان [خدا] از آن نوشند (۲۸)

در سیماها و چهره‌های این افراد، سبزی، خرمی و طراوت را می‌بینیم. گویی از باده‌های حق و حقیقت، نوشیدنی ناب و خالصی به وی داده شده است، نوشیدنی که متعلق به او است. مولوی می‌گوید:

… قطره‌ای از باده‌های آسمان

بر کند جان را ز می وز ساقیان

تا چه مستیها بود املاک را

وز جلالت روح‌های پاک را

که به بوی دل در آن می بسته‌اند

خم باده‌ی این جهان بشکسته‌اند

جز مگر آنها که نومیدند و دور

همچو کفاری نهفته در قبور

ناامید از هر دو عالم گشته‌اند

خارهای بی‌نهایت کشته‌اند … (مرجع)

شهد و شیرینی این ادراک، آن‌چنان است که خوش‌بو و مطلوب است، این افراد مشتاق هستند تا بر سر چنین ادراک حقیقتِ نفیس و حیات‌بخشی رقابت کنند و بر یکدیگر پیشی گیرند. حافظ می‌گوید:

بیار ساقی آن می که حال آورد

کرامت فزاید کمال آورد

به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام

وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام (مرجع)

گویی این باده‌ی ناب از چشمه‌ای ناشی شده است که بالابرنده است. کدام چشمه؟! همان چشمه‌ای که مقربان پروردگار که به این حقیقت رسیده‌اند، از آن می‌نوشند. یعنی آن‌ها از سرچشمه‌ی حقیقت مستقیما سیراب می‌شوند. حافظ می‌گوید:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا، صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند (مرجع)

*یسقون: فعل مجهول سقی، نوشانیده شدن

*رحیق: خالص و ناب، به شراب خالص و می ناب گفته می‌شود.

*مختوم: مهر و موم شده، ختم شده، دست نخورده، به این تعبیر که کسی به جز فردی که صاحب آن است به آن دست نزده و متعلق به وی است.

*مسک: مشک، خوش‌بو

*تنافس: هم‌خانواده‌ی تنفس، نفیس

*تسنیم: هرچیزی که بلند باشد، کوهان شتر، آبشاری که بلند باشد

*شرب: نوشیدن

*مقرب: نزدیک به کسی یا چیزی، هم‌نشین

إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ ﴿۲۹

[آرى در دنیا] کسانى که گناه میکردند آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند مى‏ گرفتند (۲۹)

وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغَامَزُونَ ﴿۳۰

و چون بر ایشان مى‏ گذشتند اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل میکردند (۳۰)

وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ ﴿۳۱

و هنگامى که نزد خانواده[هاى] خود بازمى‏ گشتند به شوخ‏ طبعى مى ‏پرداختند (۳۱)

وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ ﴿۳۲

و چون مؤمنان را مى‏ دیدند مى گفتند اینها [جماعتى] گمراهند (۳۲)

وَمَا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ ﴿۳۳

و حال آنکه آنان براى بازرسى [کار]شان فرستاده نشده بودند (۳۳)

کسانی که از این گفته‌ها بریده‌اند و قطع رابطه کرده‌اند، به کسانی که ایمان آورده‌اند، یعنی کسانی که با ایمان به خدا، خودشان، مردم و طبیعت از دستشان در امن و امان هستند، می‌خندند. وقتی از کنار آن‌ها می‌گذرند با چشم و ابرو، نگاهی طعنه‌آمیز و عاقل اندر سفیه به آن‌ها می‌کنند و هنگامی که نزد هم‌اندیشان خودشان می‌روند، با آن‌ها خوش هستند و به تمسخر و فکاهی می‌پردازند و وقتی که مومنان را می‌بینند، می‌گویند این‌ها جماعتی گمراه‌اند. آیا آن‌ها برای بازرسی و نگهبانی از آن‌ها گماشته شده بودند که چنین برخوردی می‌کنند؟!

*اجرموا: بریدن و قطع رابطه کردن. جرم یعنی انقطاع، مجرم کسی است که بریده است و رها از قوانین و مقررات رفتار می‌کند.

*ضحک: خندیدن، ریشخند کردن، مضحکه کردن، شوخ طبعی نمودن

*غامز: اشاره با چشم و ابرو، نگاهی عاقل اندر سفیه

*اهل: هم‌کیشان، هم‌نشینان، یاوران، هم‌اندیشان

*فکه: مسخره کردن، تمسخر نمودن، فکاهی کردن

*ضال: گمراه

 

فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ﴿۳۴

و[لى] امروز مؤمنانند که بر کافران خنده مى‏ زنند (۳۴)

عَلَى الْأَرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿۳۵

بر تختها[ى خود نشسته] نظاره مى کنند (۳۵)

هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ ﴿۳۶

[تا ببینند] آیا کافران به پاداش آنچه میکردند رسیده‏ اند (۳۶)

در آخرت، این صفحه برمی‌گردد و مومنان به این پوشانندگان حقیقت (کفار) می‌خندند. در حالی که مومنان در افق‌های بالایی می‌نگرند و مقام‌های بالایی دارند. آیا افرادی که حقایق را پوشانده‌اند، به پاداش عملشان رسیده‌اند! این‌گونه‌است که اعمال این کافران پوشش داده می‌شود!

*کافر: کسی که حقایق را می‌پوشاند.

*ثوب: آراستن، لباس پوشاندن، جزا گرفتن. واژه ثَواب برای جزای نیک و سزای بد به کار می‌رود. ثواب یعنی پاداش، جزا، پیراهن فروش

دیدگاهتان را بنویسید

پانزده − پنج =