سوره الجن

 

سوره جن در جزء ۲۹ قرآن کریم قرار دارد و شامل ۲۸ آیه است. تفاسیر و تعابیرِ مترجمان و مفسران نسبت به معانی آیه‌های این سوره بسیار مبهم است، لذا جان‌مایه‌ی تخیل و خرافات به جای اندیشدن و تفکر در آن فراهم شده است. مقصود از جن چیست؟ آیا موجودی خاص است که در زندگی ما دخالت دارد؟ یا همانند صفتی می‌توان آن را برای موصوف‌های مختلفی به‌کار برد؟ خداوند در قرآن از کلمه جن در چه جایگاه‌هایی استفاده کرده است؟ آیا به شخص، اشخاص یا موجودات خاصی اشاره نموده و یا قالبی صفت‌گونه و گاهی در نقش فعل آمده است؟!

کلمه جن دلالت بر نوعی پوشیدگی و پنهان بودن می‌‌کند. گاه پوشش و نهان شدن از دایره‌ی تفکر، اندیشه و تعقل که با اندیشیدن می‌توان با آن انس گرفت، گاهی به حالتی نکره و ناشناخته که چون شناخته شود حالتی معرفه و آشنا به خود می‌گیرد و گاهی نیز هم‌چون پوششی عمدی که همانند نقابی بر چهره‌ی منافق و دو رویان می‌نشیند.

درک جایگان واژگان جن و انس، همانند درک معنی عالم غیب و عالم شهادت است، غیب و شهادتی که دلالت بر پیدا و پنهان در عالم می‌کند. جن و انس نیز به عالمی که برای انسان‌ها شناخته شده و آشنا است و می‌تواند انسان با آن انس گیرد، در مقابل عالمی ناشناخته و تاکنون نادیده می‌باشد.

تامل در مشتقات کلمه جن نیز پرده از ابهام در این واژه برمی‌دارد. واژه‌ی جنین، به پوشیدگی آن در شکم مادر اشاره دارد. لذا در این معنی جنین یعنی به شدت پوشیده. جنون و مجنون به نوعی پوشیدگی عقل و درک دلالت دارد. جُنه به معنای سپر است که انسان را در مقابل تیر، نیزه و شمشیر می‌پوشاند. قلب را جنان می‌گویند، گویی قلب اسرار انسان را می‌پوشاند و در بدن انسان پنهان است. جنه باغی سرپوشیده است که زمینش را نیز سبزه‌ها پوشانده‌اند.

کلمه جن هم به صورت صفت و هم به صورت فعل در قرآن آمده است. در تعابیری نیز به اشیاء پنهان یا (تا زمانی) ناشناخته اشاره شده است. لذا جن وصف است، مانند زیبایی. چیزی در جهان به نام زیبایی و زشتی وجود ندارد، اما می‌تواند موصوف‌های مختلفی پیدا کند. انسان زیبا، آهوی زیبا و …، لذا چیزی به نام جن وجود ندارد، اما بسیاری از چیزها می‌تواند جن باشد. ستاره‌ای ناشناخته، حیوانی کشف نشده، جزیره‌ای نادیده، موجوداتی در زیر زمین که قبلا دیده نشده، قوم، قبیله و انسان‌هایی خارجی که تاکنون آن‌ها را ندیده‌ایم،  حتی نیرویی که تا به حال به آن آگاهی نداشته ایم و … همه تعبیری از جن هستند. با این نگرش، به اندیشیدن پیرامون این آیه‌های ناشناخته می‌پردازیم و با تدبر و تلاوت آن‌ها درس زندگی می‌آموزیم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿۱

بگو به من وحى شده است که تنى چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت‏ آور شنیدیم (۱)

یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا ﴿۲

[که] به راه راست هدایت مى ‏کند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد (۲)

بگو ای پیامبر که به من وحی شده است که تنی چند از جن شنیدند و گفتند که ما خواندنی عجیبی را شنیدیم. که این کتاب خواندنی به راه رشد هدایت می‌کند، لذا از طریق قرآن به توحید راهنمایی شدند، پس ایمان آوردند و گفتند که هرگز برای پروردگاری که ما را تربیت می‌کند (ربنا) احدی را شریک نمی‌دانیم. این مساله از نگاهی دیگر در آیه ۲۹ سوره احقاف بیان شده است: «وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا  فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ» و (یاد آر) وقتی که ما تنی چند از جنّیان را متوجه تو گردانیدیم که استماع آیات قرآن کنند، چون نزد رسول رسیدند با هم گفتند: گوش فرا دهید. چون قرائت تمام شد به سوی قومشان برای هشدار (و تبلیغ و هدایت) باز گردیدند.

بنابراین کاملا مشخص است که به گروهی از انسان‌هایی تازه وارد و خارجی اشاره دارد که با شنیدن آیه‌های خواندنی و تامل برانگیز قرآن، شگفت‌زده می‌شوند و به سوی قومشان بر می‌گردند تا آن‌ها را نیز از این نشانه‌های هدایت‌گر عجیب آگاه کنند. گویی به معاصران پیامبر می‌گوید، رسولی که از خودتان انتخاب شده است و در کنار شما رشد کرده است، پیامی آورده که شما به آن توجه کافی نمی‌کنید، در حالی‌که گروهی از افراد اقوام دیگر، بدون آن‌که او را بشناسند، با شنیدن و خواندن این آیه‌ها، درس توحید و هدایت گرفتند و نه تنها خودشان شگفت‌زده شدند، بلکه به قصد هشدار به سوی قوم و قبیله‌ی خودشان روانه شدند تا آن‌ها را نیز هدایت کنند.

به عبارتی دیگر، در این‌جا بیان می‌شود که عده‌ای غریبه با شنیدن و اندیشیدن در حقایق این آیه‌ها و نشانه‌های خواندنی، حقیقت را دریافتند و موهومات را کنار گذاشتند و هم خود آگاه شدند و هم در جهت آگاهی دیگران گام برداشتند، در حالی‌که عده‌ای از آشنایان و نزدیکان، حقیقتی که در جلوی چشمشان بود، نادیده گرفتند و دست به دامن تخیلاتی شدند که جز بر سردرگمی آن‌ها نیافزود. آن‌هایی که حقیقت را از این کوکب هدایت در نیافتند، به هزاران طریق متوسل شدند که راهی جز حیرانی نداشت، لذا حافظ در غزلی به زیبایی می‌گوید:

… در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت … (مرجع)

*قل: تلقین کردن، به خود گفتن، گفتن، اندیشه کردن، متذکر شدن

*جن: هر موجودی که پوشیده باشد، موجودی ناشناخته، شخص یا اشخاصی که معرفه نباشند (نکره)، کسی که منافق باشد و دو رویی کند، کسی که بر چهره‌اش نقابی زده است تا شناخته نشود.

*قرآن: کتاب قرآن، خواندنی، آیه‌ها و نشانه‌های خواندنی، کلام وحی

وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَهً وَلَا وَلَدًا ﴿۳

و اینکه او پروردگار والاى ما همسر و فرزندى اختیار نکرده است (۳)

وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا ﴿۴

و [شگفت] آنکه کم خرد ما در باره خدا سخنانى یاوه مى‏ سراید (۴)

وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ کَذِبًا ﴿۵

و ما پنداشته بودیم که انس و جن هرگز به خدا دروغ نمى ‏بندند (۵)

وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶

و مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند (۶)

وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا ﴿۷

و آنها [نیز] آن گونه که [شما] پنداشته‏ اید گمان بردند که خدا هرگز کسى را زنده نخواهد گردانید (۷)

و (این غریبه‌ها) تاکید می‌کنند که همانا پروردگار والای ما همسر و فرزندی اختیار نکرده است. لذا او را تا سطح بشر پایین نیاورید، او متعالی‌تر از این حرف‌هاست. همانا آدم‌های سفیه و بی خرد هستند که چنین اظهارنظرهای ناحق و یاوه‌ای می‌کنند. ما چنین می‌پنداشتیم که هیچ قومی از جن و انس (مردمانی که می‌شناختیم و نمی‌شناختیم) درباره‌ی پروردگار کذب و دروغ نمی‌بندند تا حقیقت الله را بپوشانند. مردمانی از انس (که شما می‌شناسید) به مردمانی از جن (که شما نمی‌شناسید) پناه می‌برند، در حالی‌که چیزی جز به گمراهی آن‌ها افزوده نمی‌شود. یعنی آن‌ها برای مسائل و مشکلاتشان به کسانی که شما نمی‌شناسید مراجعه می‌کنند، در حالی که آن‌ها نیز نمی‌توانند آن مساله را حل کنند، بلکه با راهنمایی‌ها و تربیت‌های اشتباه به گمراهی و سردرگمی بیشتر آن‌ها دامن می‌زنند. چنین افرادی که دست در دامن موهومات و منافقان دارند، می‌پندارند که خدا هرگز کسی را زنده نخواهد کرد.

بنابراین در طول تاریخ، آدمیانی به جای دست یافتن به حقیقت و حل نمودن مسایل از مسیر درست، به موهومات و ناشناخته‌هایی پناه می‌بردند و این افتادن در ارتجا و غرق شدن در این سرگشتگی و سردرگمی، باعث افزایش ناآگاهی و سبب انحراف بیشتر آن‌ها می‌شد. عطار نیشابوری در باب نهم مختارنامه می‌گوید:

چندان که نگاه میکنم حیرانی است

سرگشتگی و بی سر و بی سامانی است

در بادیه‌ای که دانشش نادانی است

گردون را بین که جمله سرگردانی است (مرجع)

بنشین که اگر بسی گذر خواهی کرد

هم بر سر خویش خاک بر خواهی کرد

چندان که درین پرده سفر خواهی کرد

حیرانی خویش بیشتر خواهی کرد (مرجع)

*جد: اصل، ریشه و اساس، بزرگی، والا

*سفیه: کودکان چون قدرت تشخیص ندارند، کسی که رشد عقلی نکرده است، دیوانه، بی خرد

*شطط: حرف نا مربوط، حرف ناحق، یاوه‌گویی

*رهق: سردرگمی، گمراهی، سرکشی

*ظن: گمان، ظن

وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا ﴿۸

و ما بر آسمان دست‏ یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهاى شهاب یافتیم (۸)

وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا ﴿۹

و در [آسمان] براى شنیدن به کمین مى ‏نشستیم [اما] اکنون هر که بخواهد به گوش باشد تیر شهابى در کمین خود مى‏ یابد (۹)

وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا ﴿۱۰

و ما [درست] نمى‏ دانیم که آیا براى کسانى که در زمینند بدى خواسته شده یا پروردگارشان برایشان هدایت‏ خواسته است (۱۰)

وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا ﴿۱۱

و از میان ما برخى درستکارند و برخى غیر آن و ما فرقه ‏هایى گوناگونیم (۱۱)

آیه‌هایی در این‌جا آمده است که ناآگاهانه چنان تخیل‌گونه ترجمه و تفسیر شده که پیوستگی معنایی خود را در سوره از دست داده است. معمولا وقتی بخواهیم برای کسی از شهر و دیارمان بگوییم، یا برای کسی که در زمین زندگی نمی‌کند، از آن‌چه در زمین می‌گذرد بگوییم و یا حتی برای زمینیان از اجرام آسمانی و آن‌چه در فضا می‌گذرد سخن بگوییم، سعی می‌کنیم که برای ذهن او دسته‌بندی ارایه دهیم تا بتواند گوناگونی‌های مختلف را بهتر درک کند. هم‌چنین تلاش می‌کنیم تا مفاهیم و دسته‌بندی‌های بیان شده به ادارک او نزدیک باشد تا بتواند شباهت‌هایی را در آن بیابد که سبب فهم او گردد. بنابراین در این آیه‌ها گزارش‌هایی از ناشناخته‌هایی داده می‌شود تا بدانیم که ربِ این جهان، پروردگاری است که پیدا و پنهان را می‌داند و مسیر تربیت جهان هستی را ترسیم نموده است. در این آیه‌ها پروردگار گوشه‌ای از پرده‌ی دانش شکل‌گیری کره زمین را آشکار می‌کند، پرده‌ای از علم که در آیه‌ی ۱۰ به مخاطب می‌گوید: آیا این کره زمین با این لایه‌های محافظی که برای آن تعبیه شده است (طبقات جو مثل ایزوسفر)، لایه‌هایی که اجرام آسمانی کوچک همچون شهاب سنگ‌ها و سنگ گدازه‌های فضایی را دفع می‌کنند، برای رشد و هدایت شما مهیا شده است یا برای نابودی و به شر شما! طبقاتی که گویی زمین را از شهاب سنگ‌های فضایی محافظت می‌کند و سبب اصلاح می‌گردد تا زمین محیطی آرام و نسبتا پایدار برای زندگی و حیات باشد. این طبقات اصلاحی، جدا جدا، طیف طیف و مسیر مسیر هستند (طرائق قددا). آیه ۱۱ از زبان متشابهات بیان می‌شود، گویی برخی از این نیروهای موجود اصلاح کننده هستند، لذا به جو زمین نزدیک می‌شوند، اما برخی دیگر از آن‌ها این‌گونه نیست، لذا آن‌ها رده‌های مختلف با امواجی گوناگونی هستند. گویی در این آیه‌ها، نظام هستی به زبان درآمده و درس‌های تربیتی را به صورت متشابهاتی به انسان‌ها می‌دهد. لذا این ندانستن، لا ندری، یا این ناآگاهی و تکذیب کردن حقیقت است که گروهی خود را اصلاح نمی‌کنند و بدکار می‌شوند، در حالی که گروهی دیگر صالح می‌شوند و خود را اصلاح می‌کنند. انسان‌ها نیز با انتخاب‌ها و اصلاح‌های مختلف با گذر از مسیرهای مختلفی جدا جدا و تفکیک می‌شوند.

*مس: تماس، دست یافتن، لمس کردن

*حرس: نگهبان، پاسدار

*شهاب: شهاب سنگ

*قعد: نشستن، کمین کردن

*طرائق: جمع طریقه، راه‌ها

*قددا: جدای از هم، چیزی که با قیچی تکه تکه و جدا جدا شده باشد

وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا ﴿۱۲

و ما مى‏ دانیم که هرگز نمى‏ توانیم در زمین خداى را به ستوه آوریم و هرگز او را با گریز [خود] درمانده نتوانیم کرد (۱۲)

وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا یَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا ﴿۱۳

و ما چون هدایت را شنیدیم بدان گرویدیم پس کسى که به پروردگار خود ایمان آورد از کمى [پاداش] و سختى بیم ندارد (۱۳)

وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا ﴿۱۴

و از میان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس کسانى که به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند (۱۴)

وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿۱۵

ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود (۱۵)

لذا به زبان تمثیلی شهاب سنگ‌ها می‌خوانیم: ما چنین پنداشتیم که ما نمی‌توانیم به زمین ضرری برسانیم و پروردگار را در زمین به عجز بیاندازیم و هرگز نمی‌توانیم با هربه و گریزی این سیستم را دور بزنی. و همانا زمانی که هدایت را شنیدیم و به آن ایمان آوردیم و بدان گرویدیم، پس کسی که ایمان آورد و امن و امان یابد، نه خوف و ترسی دارد و نه سردرگم می‌شود. بنابراین از میان ما برخی تسلیم این نظام‌ها و قوانین الهی هستیم و برخی از ما قاسط و منحرف هستیم، پس کسانی که تسلیم شدند در جستجوی راه رشد هستند ولی کسانی که قاسط و منحرف شدند، خودشان هیزم‌های جهنم می‌باشند.

*بخس: اندک، قلیل، کم

*مسلم: کسی که تسلیم یک نظام‌ها و قوانینی است. لذا طغیان و عصیان ندارد.

*قاسِط: منحرف، ظالم، این کلمه دوپهلو است، لذا مقسط به معنی عادل است.

وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا ﴿۱۶

و اگر [مردم] در راه درست پایدارى ورزند قطعا آب گوارایى بدیشان نوشانیم (۱۶)

لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَمَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا ﴿۱۷

تا در این باره آنان را بیازماییم و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند وى را در قید عذابى [روز]افزون درآورد (۱۷)

اگر این‌که در راه و خط توحید پایداری ورزند، قطعا با آبی گوارا آبیاری می‌شوند و به آن‌ها از سرچشمه‌ی چشمه‌ساران نوشانده می‌شود. این استقامت کردن در مسیر توحید و یا انحراف از آن، نوعی فتنه و آزمایش است. و هر کسی که مُعرض شود و از ذکر و یادآوری پروردگاری که تربیت کننده‌اش است روی بگرداند، وی در مسیری می‌افتد که عذاب سختی می‌کشد.

*استقام: باب استفعال به معنای قایم بودن. نه چپ‌روی و نه راست‌روی، متعادل و خطی منطقی. تعادل و پایداری در مسیر توحید

*الطریقه: راه، مسیر، راه توحید

*سقینا: آبیاری کردن، آب نوشاندن

*غدقا: مکانی پر از چشمه‌سار

*فتنه: آزمودن، فتنه (معنای بدی ندارد، بلکه به معنای آبدیدگی است که سبب رشد فرد می‌شود)، گذاشتن سنگی قیمت در کوره‌ای تا ناخالصی آن زدوده شود.

*سلک: در مسیری افتادن. هم‌خانواده سلوک، سالک

*صعدا: صعود، دشواری، سختی، عذاب آور

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ﴿۱۸

و مساجد ویژه خداست پس هیچ کس را با خدا مخوانید (۱۸)

وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا ﴿۱۹

و همین که بنده خدا برخاست تا او را بخواند چیزى نمانده بود که بر سر وى فرو افتند (۱۹)

پروردگار با بیان متشابهات به انسان درس توحید می‌‌دهد. لذا می‌فرماید: مساجد فقط ویژه‌ی خداست، لذا هیچ‌کس را در کنار خدواند نخوانید. مساجدی که در آن انسان خود را سجده‌کننده و خاکسار این سیستم الهی می‌داند. لذا مُهر باطلی بر بدعت‌هایی می‌زند که از آغاز تا امروز هم‌چنان ادامه دارد. می‌فرماید: و همین که عبد پروردگار قیام کرد و برخاست، همه بر علیه او می‌شورند. یعنی آن‌چنان عادت کرده‌اند که در کنار خداوند، دیگران را بخوانند که کسی که عبدالله باشد، با پرخاش و مقابله‌ی انبوهی مواجه خواهد شد.

*مساجد: مسجدها، سجده‌گاه‌ها، محل سجود، در سیستم قرار گرفتن

*مع: در کنار، با

*لبدا: انبوه، گروهی، تجمعی

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا ﴿۲۰

بگو من تنها پروردگار خود را مى‏ خوانم و کسى را با او شریک نمى‏ گردانم (۲۰)

قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا ﴿۲۱

بگو من براى شما اختیار زیان و هدایتى را ندارم (۲۱)

قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ﴿۲۲

بگو هرگز کسى مرا در برابر خدا پناه نمى‏ دهد و هرگز پناهگاهى غیر از او نمى‏ یابم (۲۲)

إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ﴿۲۳

[وظیفه من] تنها ابلاغى از خدا و [رساندن] پیامهاى اوست و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند قطعا آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند (۲۳)

حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا ﴿۲۴

[باش] تا آنچه را وعده داده مى ‏شوند ببینند آنگاه دریابند که یاور چه کسى ضعیف‏تر و کدام یک شماره‏ اش کمتر است (۲۴)

پیامبر بگو که من فقط او را می‌خوانم و احدی را هم در خواندن او شریک نمی‌کنم. اقبال لاهوری در خصوص انسانی که برای خداوند شریک قائل می‌شود در پیام مشرق می‌گوید:

آدم از بی بصری بندگی آدم کرد

گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد

یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است

من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد (مرجع)

بگو که من نه می‌توانم به شما ضرر برسانم و نه رشدی به شما برسانم، لذا منِ پیامبر مالکیتی برای ضرر رساندن یا رشد رساندن ندارم، بلکه این مسیر هدایتی که شما اتخاذ می‌کنید، تسیلم سیستم الهی می‌شوید و مومن می‌شوید، به داد شما می‌رسد. بگو هرگز کسی نمی‌تواند در برابر خداوند یاور من و پناه من شود و هرگز به جز خداوند پناهگاهی ندارم. لذا پیامبر در این آیه ماموریت یافته است که بگوید که پناهگاه فقط خداوند است، پس نقش پیامبر چیست؟ من فقط از جانب خداوند ابلاغ می‌کنم و پیام‌های او را به شما می‌رسانم (رسول) و هر کسی که از پروردگار و رسولش (رسالت مطرح است نه شخص) نافرمانی کند، قطعا در این سیستم الهی، گرفتار آتشی جاودانه از اعمالشان می‌شوند. روزی که آن‌ها این وعده را ببینند، آن‌گاه در می‌یابند که چه کسی از لحاظ یاور و ناصر بودن ضعیف‌تر است و کدام‌یک شمارگانشان کمتر است.

*ناصر: یاور، نصرت دهنده

قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَدًا ﴿۲۵

بگو نمى‏ دانم آنچه را که وعده داده شده‏ اید نزدیک است‏ یا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است (۲۵)

عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا ﴿۲۶

داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى ‏کند (۲۶)

إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷

جز پیامبرى را که از او خشنود باشد که [در این صورت] براى او از پیش رو و از پشت‏ سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت (۲۷)

لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸

تا معلوم بدارد که پیامهاى پروردگار خود را رسانیده‏ اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزى را به عدد شماره کرده است (۲۸)

بگو آن‌چه که خداوند وعده داده است نزدیک است، آیا خداوند برای آن در نظام تربیتی زمانی نهاده است! خداوند است که عالمِ غیب است و احدی از غیبِ او مطلع و آگاه نیست. مگر رسولی که از او راضی بوده باشد. آیا پروردگار همه‌ی عالم غیب را به رسولش می‌گوید یا در حد خاصی به او اطلاعات داده است؟! برای او رصدی از پیش رو و از پشت سرش بر خواهد گماشت، لذا رسولش فقط میزانی که به وی وحی شده است می‌تواند انتقال دهد. پیش‌روی پیامبر انسان‌ها هستند و پشت سر او، جبرئیل به عنوان فرشته‌ی انتقال وحی قرار دارد. لذا در این آیه تاکید شده است که این سلک و روش به این صورت است که پیامبر عینِ وحی که به او رسیده است را دقیقا به انسان‌ها منتقل می‌کند، بی هیچ کم و کاستی و یا افزودنی. این روش برای آن است که معلوم کند که پیام‌های پروردگار خود را ابلاغ کرده و رسانده است و به آن‌چه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی دقیقا به مقدار و عدد روی حساب و کتاب است. لذا هدایت و تربیت انسان در پیشگاه الهی حساب و کتاب دقیقی دارد.

*عددا: به عدد، به شمارش، روی حساب و کتاب

دیدگاهتان را بنویسید

چهارده − سیزده =