سوره القمر

 

سوره قمر در جزء ۲۷ قرار دارد و شامل ۵۷ آیه می‌باشد و شماره سوره‌ی آن ۵۴ است. مساله‌ی دو نیمه کردن ماه را احتمالا در تاریخ شنیده‌اید. گویی عده‌ای از پیامبر معجزه می‌خواستند که هم‌چون موسی (ع) و عیسی (ع) تو نیز معجزه‌ای بیاور، آن هم معجزه‌ای بزرگ‌تر و عجیب‌تر. از آن‌جایی که برخی از مفسران اولیه بر این پدیده صحه گذاشته‌اند، متاخرین نیز به قول مشهور آن را تایید کرده‌اند، لذا در فرهنگ و تعلیم‌های مذهبی به طور مستمر بر تایید آن تلاش کرده‌اند، نه بر درست‌اندیشی و تعقل در آن. در قرآن چندبار ذکر شده است که پیامبر به جز کتاب یا به تعبیری قرآن معجزه‌ای دیگری ندارد و چندین بار تاکید می‌شود که پیامبر بشری مثل سایر افراد است. اما در طول تاریخ بسیار تلاش شده است که معجزه‌های مختلف دیگری نیز به پیامبر بچسپانند.

فاصله ماه تا زمین ۲۴۰۰۰۰ مایل است که سبب دو جزر و مد در روز می‌شود. این جاذبه بین ماه و زمین تنها سبب افزایش سطح آب دریا نمی‌شود، بلکه سبب تغییرات سطحی بر پوسته‌ی زمین نیز می‌گردد. لذا هرگونه تغییری در وضعیت کره‌ی ماه بر وضعیت حیات بر کره‌ی زمین اثری مستقیم دارد. این مساله بسیار تامل برانگیز است. از آن‌جا که به گفته‌ی پیامبر خداوند هر کاری را با اسبابش انجام می‌دهد، مساله‌ی انشقاق ماه دور از عقل است.

در ۲۱ جولای ۱۹۶۹ فضانوردان آمریکایی نیل آرمسترانگ و بازآلدرین در پرواز آپولو ۱۱ بر روی ماه قدم نهادند و دو ساعت و نیم به کاوش پرداختند و مقداری از خاک ماه را با خود به زمین برگرداند. (مرجع) برخی از متاخران مصری این پدیده را معادل انشقاق دانسته‌اند، یعنی آن‌ها میزان کمی از حجم ماه را کاسته‌اند. این مساله هم بسیار دور از ذهن است.

بهتر است برای شناخت این مساله به آیه‌های قرآن مراجعه کنیم، و به دور از تعصب در معنای آیات بنگریم، قرآنی که معجزه‌ای جاوید و کتابی جهت تامل، تعقل و تدبر است.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ﴿۱﴾

نزدیک شد قیامت و از هم شکافت ماه (۱)

وَإِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ﴿۲﴾

و هر گاه نشانه‏ اى ببینند روى بگردانند و گویند سحرى دایم است (۲)

وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ ﴿۳﴾

و به تکذیب دست زدند و هوسهاى خویش را دنبال کردند و [لى] هر کارى را [آخر] قرارى است (۳)

وقتی به ساعت و زمان نزدیک شدند و نظم کره‌ی ماه به هم ریخت، هر آیه‌ای که این انسان‌ها ببینند، روی می‌گردانند و اعراض می‌کنند و می‌گویند این آیات قرآن سحری دائمی است. انگار آن‌چنان به زندگی دلخوش کرده‌اند که اصلا توجهی به تغییرات پیرامونی و نشانه‌هایی که رخ می‌دهد ندارند و به آینده‌ای که در انتظار آن‌هاست بی‌توجه هستند. آن‌ها تکذیب کردند و حقیقت را نادیده گرفتند، آن‌ها به دنبال هوا، هوس و نظریات خودشان رفتند، در حالی‌که هر کار و امری قرار خودش را می‌یابد. لذا هر کاری بلاتکلیف و نامشخص نیست و همه چیز در مکان و زمان خودش تحقق خواهد یافت.

در همین آیات پرواضح است که اگر این پدیده در زمان معاصر پیامبر رخ داده بود، منکران به این پدیده‌ی واضح سحر نمی‌گفتند، بلکه از مشاهدات و واضحات بوده است، از سویی چنین پدیده‌ی آشکاری که قابل مشاهده است، قابل انکار و تکذیب نیست. در نهایت نیز باید توجه داشت که در انتهای آیه‌ی ۳ تاکید می‌شود که هر کاری، زمان و قراری دارد و در زمان خودش روی می‌دهد.

*اقترب: نزدیک شدن، اقترب باب افتعال به معنای پذیرش حالتِ نزدیکی است.

*نشق: انشقاق هم‌خانواده نشقه است. انشقاق یعنی جدا شدن و به‌هم خوردن نظمِ موجود.

*سِحر: جادو، منکران، کافران و مشرکان در سراسر قرآن به آیه‌ها و نشانه‌هایی که پیامبران می‌آوردند می‌گفتند این سحر است. لذا در این‌جا نیز کلمه‌ی سحر به آیه‌ی قبل که بازگوکننده‌ی واقعیت و نشانه‌ای از آینده در قرآن است، اشاره دارد.

وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الْأَنْبَاءِ مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ ﴿۴﴾

و قطعا از اخبار آنچه در آن مایه انزجار [از کفر] است به ایشان رسید (۴)

حِکْمَهٌ بَالِغَهٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ﴿۵﴾

حکمت بالغه [حق این بود] ولى هشدارها سود نکرد (۵)

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَیْءٍ نُکُرٍ ﴿۶﴾

پس از آنان روى برتاب روزى که داعى [حق] به سوى امرى دهشتناک دعوت مى ‏کند (۶)

خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ ﴿۷﴾

در حالى که دیدگان خود را فروهشته‏ اند چون ملخهاى پراکنده از گورها[ى خود] برمى ‏آیند (۷)

مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکَافِرُونَ هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ ﴿۸﴾

به سرعت‏ سوى آن دعوتگر مى ‏شتابند کافران مى‏ گویند امروز [چه] روز دشوارى است (۸)

این خبرها که مایه‌ی انزجار می‌باشد و خاصیت بازدارندگی دارد برای ایشان آمده است، حکمت‌ها و پندهایی که کاملا واضح و مشخص حقیقت را می‌رساند و بلیغ و مشخص است، ولی هشدارها و پندها سودی نبخشید. این حکمت‌ها رسا چه فایده‌ای دارد، وقتی که آن‌ها را باز نداشته و از آن بهره‌ای نبرده‌اند. پس از آن‌ها روی بگردان، در روز قیامتی که وعده داده شده، آن فراخوان به چیزی دعوتشان می‌کند که برای آن‌ها خوشایند نیست. آن‌چنان ترس و وحشتی وجودشان را فراگرفته است که چشم‌ها توان مستقیم دیدن را ندارد و سرافکنده خواهند بود، آن‌زمان از گورها منتشر می‌شوند مثل ملخ‌هایی که به هرسو و نامنظم پراکنده می‌گردند. گویی آن‌چنان که در دنیا بی مقصد بوده‌اند، در آن زمان آن‌ها را سردرگمی عمیقی فرا می‌گیرد. با دلهره به سمت فراخوان می‌شتابند و این افرادی که حقایق را کتمان می‌کردند می‌گویند: امروز چه روز سخت و دشواری است.

در این آیات به صورت واضح اشاره به آینده‌ای که در منظومه شمسی رخ خواهد شده است و تاکید شده که این منکران و کافران بی‌خبرانی هستند که وقتی این واقعه رخ بدهد، سردرگم، ترسان و متحیر به سختی و دشواری می‌افتند. در ادامه پنج تجربه‌ی تاریخی بیان می‌شود. در قرآن معمولا پنج دوره‌ی تاریخی که می‌توان آن را معادل پیش‌دبستانی، دبستان، دبیرستان و دانشگاه و تحصیلات تکمیلی دانست برای افزایش آگاهی، رشد و شکوفایی انسان‌ها یادآوری می‌شود. تجربه‌ی تاریخی در پنج دوره‌ی ۱) قوم حضرت نوح (دوران کودکی بشر و بازیچه پنداشتن، عذابی با آب)، ۲) قوم عاد و حضرت هود (دوران لهویات و سهل‌انگاری و شرک، عذاب با باد)، ۳) قوم ثمود و حضرت صالح (دوران زینت و اهل طغیان، عذاب با رعد و صاعقه، لرزش زمین، صیحه و انفجار)، ۴) قوم حضرت لوط (دوران تفاخر و اهل تجاوز، عذاب با ریزش کوه، سنگ‌باران، گُدازه‌باران و خاکستر آتش‌فشانی) و ۵) قوم شعیب و قوم فرعون و حضرت موسی (دوران تکاثر و اهل طاغوت و طغیان، عذاب با طغیان رود نیل) است. گویی انسان‌ها این پنج دوره را در زندگی طی می‌کنند. پنج گامی که شامل ۱) لعب و بازی در خردسالی، ۲) لهو، دل مشغولی و ذهن‌مشغولی‌ها در نوجوانی، ۳) زینت، زیبایی‌ها و خودنمایی‌ها در جوانی، ۴) تفاخر و فخرفروشی‌ها در میان‌سالی و ۵) تکاثر اموال و اولاد در بزرگسالی می‌باشد.

*انباء: خبر، اخبار، خبررسانی، اطلاع دادن

* مزدجر: هم‌خانواده‌ی انزجار، بازداشتن، منزجر کردن، عوامل بازدارنده

*نذر: انذار دادن، اعلام خطر کردن، باید توجه داشت که انذار به معنای ترس نیست، بلکه ترس یکی از اجزای معنای انذار است.

*نُکُر: چیزی که برای فرد انکار دارد و خوشایندش نیست.

*اجداث: گورها، آثار باقیمانده جسد، خاکِ گور

*جَراد: ملخ‌ها

*مهطعین: گردن‌کش، کسی که از ترس و وحشت چیزی که در پیش رویش هست، سرش را به سرعت با حالتِ ترس و دلهره بالا می‌برد تا جلو را بنگرد.

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ﴿۹﴾

پیش از آنان قوم نوح [نیز] به تکذیب پرداختند و بنده ما را دروغزن خواندند و گفتند دیوانه‏ اى است و [بسى] آزار کشید (۹)

فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ ﴿۱۰﴾

تا پروردگارش را خواند که من مغلوب شدم به داد من برس (۱۰)

فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ ﴿۱۱﴾

پس درهاى آسمان را به آبى ریزان گشودیم (۱۱)

وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ ﴿۱۲﴾

و از زمین چشمه ‏ها جوشانیدیم تا آب [زمین و آسمان] براى امرى که مقدر شده بود به هم پیوستند (۱۲)

وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ ﴿۱۳﴾

و او را بر [کشتى] تخته‏ دار و میخ‏ آجین سوار کردیم (۱۳)

تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ ﴿۱۴﴾

[کشتى] زیر نظر ما روان بود [این] پاداش کسى بود که مورد انکار واقع شده بود (۱۴)

وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَهً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿۱۵﴾

و به راستى آن [سفینه] را بر جاى نهادیم [تا] عبرتى [باشد] پس آیا پندگیرنده‏ اى هست (۱۵)

فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿۱۶﴾

پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من] (۱۶)

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿۱۷﴾

و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان کرده‏ ایم پس آیا پندگیرنده‏ اى هست (۱۷)

پیش از این افراد، آنان قوم نوح را نیز تکذیب کردند و بنده‌ی ما را دروغگو خواندند و گفتند که او مجنون و دیوانه است و او را رنجاندند و دورش ساختند. تا خدا را خواند و به سوی پروردگار دعا کرد: که من مغلوب شدم و شکست خوردم و نتوانستم بر اندیشه، افکار، اعمال و رفتارشان غلبه کنم، پس به دادم برس و یاریم کن. پس درهای آسمان را به آبی ریزان گشودیم تا بارانی مستمر و سیل‌آسا ببارد و از زمین چشمه‌ها شکافته شد و جوشید تا آب‌ها به هم رسیدند و برای امر و فرمان الهی که مقدر شده بود به هم پیوستند.

و او را بر قطعات چوب و تخته‌ای که به هم با میخ متصل شده بود سوار کردیم و این کشتی زیر نظرِ ما جریان می‌یافت و روان بود که این جزا و پاداش کسانی بود که حقیقت آن‌ها را نادیده گرفتند. و حقیقتا آن را بر جایی نهادیم تا نشانه‌ای باشد، پس آیا پندگیرنده و عبرت‌گیرنده‌ای هست! پس این عذاب و محرومیت من و هشدارها چگونه بود. آیا نحوه‌ی عذاب و انذار را متوجه شدید! که قطعا قرآن را برای پندآموزی، آگاهی و بیداری شما آسان کرده‌ایم، پس آیا پندگیرنده‌ای هست!

آیه‌ی اخیر پس از بیان سرگذشت هر کدام از اقوام تکرار می‌شود که به انسان‌ها بگوید از این بازگویی تاریخی پند بگیرید، زیرا قرآن به زبان ساده این نشانه‌ها را بازگو می‌کند تا شما بیدار شوید، آگاهی یابید، عبرت بگیرید و سبک زندگی درست و صحیحی را در پیش بگیرید. تاکید می‌نماید که کتاب قرآن کتابی فلسفی، علمی، کلامی یا ریاضی و… نیست که زبانی دشوار داشته باشد و برای فهمیدن آن حتما به افرادی با علم و دانشی زمینه‌ای پیچیده نیاز باشد، بلکه زبانی ساده و قابل فهم برای توده‌ی مردم دارد و پندگیری از آن بسیار ساده و میسر است.

*منهمر: ریزان، شدید

*مدّکر: متذکر بوده است که در کلام به این صورت درآمده است. یعنی آگاهی پذیر، عبرت‌گیرنده

کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿۱۸﴾

عادیان به تکذیب پرداختند پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من] (۱۸)

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ ﴿۱۹﴾

ما بر [سر] آنان در روز شومى به طور مداوم تندبادى توفنده فرستادیم (۱۹)

تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ ﴿۲۰﴾

[که] مردم را از جا مى ‏کند گویى تنه ‏هاى نخلى بودند که ریشه‏ کن شده بودند (۲۰)

فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿۲۱﴾

پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من] (۲۱)

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿۲۲﴾

و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان کرده‏ ایم پس آیا پندگیرنده‏ اى هست (۲۲)

قوم عاد هم تکذیب کردند و بنگر که عذاب و انذار چگونه بود. ما بر آن‌ها تندباد سردی را فرستادیم که در روز نحس و شومی مستمرا می‌وزید که مثل تنه‌های نخل خرما که از قعر و از ریشه کنده شده باشند، مردم را از جا می‌کند. آن‌هم مردمانی که قوی‌هیکل، تنومند و درشت بازو بودند. بنابراین کیفیت و چگونگی عذابِ من و هشدار این‌چنین بود که قطعا قرآن را برای پندآموزی، آگاهی و بیداری شما آسان کرده‌ایم، پس آیا پندگیرنده‌ای هست!

*نزع: کندن

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ ﴿۲۳﴾

قوم ثمود هشداردهندگان را تکذیب کردند (۲۳)

فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ ﴿۲۴﴾

و گفتند آیا تنها بشرى از خودمان را پیروى کنیم در این صورت ما واقعا در گمراهى و جنون خواهیم بود (۲۴)

أَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ ﴿۲۵﴾

آیا از میان ما [وحى] بر او القا شده است [نه] بلکه او دروغگویى گستاخ است (۲۵)

سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ ﴿۲۶﴾

به زودى فردا بدانند دروغگوى گستاخ کیست (۲۶)

إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَهِ فِتْنَهً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ ﴿۲۷﴾

ما براى آزمایش آنان [آن] ماده‏ شتر را فرستادیم و [به صالح گفتیم]مراقب آنان باش و شکیبایى کن (۲۷)

وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَهٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ ﴿۲۸﴾

و به آنان خبر ده که آب میانشان بخش شده‏ است هر کدام را آب به نوبت‏ خواهد بود (۲۸)

فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ ﴿۲۹﴾

پس رفیقشان را صدا کردند و [او] شمشیر کشید و [شتر را] پى کرد (۲۹)

فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿۳۰﴾

پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من] (۳۰)

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَهً وَاحِدَهً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ ﴿۳۱﴾

ما بر [سر]شان یک فریاد [مرگبار] فرستادیم و چون گیاه خشکیده [کومه ‏ها] ریزریز شدند (۳۱)

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿۳۲﴾

و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان کردیم پس آیا پندگیرنده‏ اى هست (۳۲)

قوم ثمود هم هشدار و انذار را تکذیب می‌کردند و اهمیتی به هشدارهای پیامبران نمی‌دادند و گفتند: آیا مگر ممکن است که یک آدمی از بین خودمان از جانب خداوند چنین ماموریتی داشته باشد، آیا فقط بشری از بین خودمان را پیروی کنیم! که در این صورت ما واقعا گمراه و احمقیم. در فلسفه‌‎ی شرک چنین چیزی قابل تصور نبوده است که انسانی از میان خودشان، رستگار شود و به نمایندگی الهی آنها را هدایت کند، یعنی تواقع داشتند که فرشته‌ای بیاید، نه آن‌که کسی مثل خودشان از میان خودشان.

آیا از بین ما، از بین این همه آدم دارای پول و قدرت، به این آدم پیام بیداری و ذکر القا شده! او چه فضیلتی بر ما دارد؟! بلکه او دروغ‌گویی جاه‌طلب است. به زودی در آینده خواهند دانست که درغگوی جاه‌طلب کیست. در این آیه معیارها و نوع نگاهِ تکذیب‌کنندگان را می‌بینیم که توقع دارند کسی که فرستاده‌ی خداوند است سر و وضعی بهتر، پول و دارایی بیشتر، شیک‌پوش‌تر و … باشد و به قول امروزی‌ها سرش به تنش بیارزد.

ما شترِ ماده‌ای را برای آزمایش و امتحانشان فرستادیم، پیامبر چشم انتظار باش، مراقب باشد و تحمل کن. یعنی عجله و شتابی نیست، صبور باش. به این مردم خبر بده که این آبی که در این شهر موجود است، تقسیم می‌شود و سهمیه‌بندی می‌گردد و هرکس که نوبتش است باید حاضر شود و از آن استفاده کند. این‌که داستان این شتر چه بوده است، در قرآن به آن پرداخته نشده، لذا اهمیتی ندارد که در مثال مناقشه نیست، اما داستانی از سهمیه‌بندی است که باید این تقسیم‌بندی رعایت می‌شده است. کاری بسیاری ساده از آن‌ها خواسته شده است که میزان کنترل بر نفس آن مشخص شود که آیا تقوا و پروای الهی دارند و آیا می‌توانند به سهمشان قناعت کنند یا زیاده‌خواه، زیادطلب و متعدی هستند.

پس رفیقشان را صدا زدند و او را اجیر کردند تا از اساس نابودش کند. بنابراین کیفیت و چگونگی عذابِ من و هشدار این‌چنین بود. فقط یک صیحه و موج انفجاری بود که فرستادیم و مثل گیاهی خشکیده ریز ریز شدند که قطعا قرآن را برای پندآموزی، آگاهی و بیداری شما آسان کرده‌ایم، پس آیا پندگیرنده‌ای هست!

اکنون محدوده‌ی مدائن صالح و خانه‌های حجاری‌شده‌ی قوم ثمود در دل کوه در دو ساختار ساده و مجلل، در حدود ۴۵۰ کیلومتری مدینه به سوی تبوک، در کنار شهر جدید العلا در عربستان واقع است.

*ثمود: قومی در شمال عربستان

*ظلال: گمراه، عوضی

*سُعُر: آتش، بخت‌برگشته

*اشِر: جاه‌طلب، کسی که سرمست قدرت است و هوس ریاست‌طلبی دارد.

*غدا: آینده، فردا، آتیه

*ناقه: شتر ماده

*شِرب: سهمیه‌بندی آب

*صیحه: نهیب، فریادی بلند، رعد، موج انفجار

*تعاطی: کاری را انجام دادن با پرداخت مزد، اجیر کردن

*عقر: از اساس نابود کردن

*هشیم: علف خورده و له شده در زیرپای حیوانات

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ﴿۳۳﴾

قوم لوط هشداردهندگان را تکذیب کردند (۳۳)

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْنَاهُمْ بِسَحَرٍ ﴿۳۴﴾

ما بر [سر] آنان سنگبارانى [انفجارى] فروفرستادیم [و] فقط خانواده لوط بودند که سحرگاهشان رهانیدیم (۳۴)

نِعْمَهً مِنْ عِنْدِنَا کَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ ﴿۳۵﴾

[و این] رحمتى از جانب ما بود هر که سپاس دارد بدین‏سان [او را] پاداش مى‏ دهیم (۳۵)

وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ ﴿۳۶﴾

و [لوط] آنها را از عذاب ما سخت بیم داده بود و[لى] در تهدیدها[ى ما] به جدال برخاستند (۳۶)

وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿۳۷﴾

و از مهمان[هاى] او کام دل خواستند پس فروغ دیدگانشان را ستردیم و [گفتیم] [مزه] عذاب و هشدارهاى مرا بچشید (۳۷)

وَلَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَهً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ ﴿۳۸﴾

و به راستى که سپیده‏ دم عذابى پیگیر به سر وقت آنان آمد (۳۸)

فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿۳۹﴾

پس عذاب و هشدارهاى مرا بچشید (۳۹)

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿۴۰﴾

و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان کردیم پس آیا پندگیرنده‏ اى هست (۴۰)

قوم لوط هم انذارها و هشدارها را تکذیب کردند. ما سنگ‌باران و گدازه‌بارانی را فرو فرستادیم و اهل و هم‌فکران لوط بودند که سحرگاه نجات یافتند که نعمت و بهره‌مندی از جانب ما بود که هر کسی شکرگذار باشد و در مسیر درستی قرار بگیرد، بدین‌سان جزا و پاداش می‌یابد. حال آن‌که لوط آن‌ها را از این عذاب و محرومیت انذار و بیم داده بود ولی به جای پندگیری، در مقابل هشدارها به جدال برخواستند و از مهمان‌های او تجاوزگری و کامیابی خواستند تا اراده و خواسته‌ی خود را بر آن‌ها تحمیل کنند، فروغ و نور دیدگانشان کور شد و عذاب و هشدار مرا چشیدند. به راستی که در سپیده‌دم، عذابی دامن‌گیر و مستقر بر آن‌ها چیره شد. انگار ریزش کوه، سنگباران، گُدازه‌ها و توده‌های خاکستر آتشفشانی دیده‌های آن‌ها را تیره کرده و بر روی آن‌ها نشست. پس عذاب مرا و هشدار را بچشید که قطعا قرآن را برای پندآموزی، آگاهی و بیداری شما آسان کرده‌ایم، پس آیا پندگیرنده‌ای هست!

موقعیت زندگی قوم لوط را منطقه‌ی اردن امروزی دانسته‌اند و آن‌را در نواحی بحر المیت (مرجع) در منطقه سدوم و عموره در مجاورت دریا که زیر آب رفته است (مرجع)، ذکر کرده‌اند. امروزه از مجسمه‌های خاکسترپوشیده و فسیل شده‌ی آن‌ها در خشکی به صورت خوابیده و در آب به صورت ایستاده فیلم و تصاویری موجود است(مرجع). غالبا در کنار هر مرد بالغی یک یا چند پسربچه دیده می‌شود. با آن‌که در ذهن انسان، فضای زندگی این قوم در کنار کوه‌های آتشفشانی متصور است، در این منطقه کوه‌ها حالت رسوبی دارد، اما خاک‌های منطقه حالتی باروتی و فسفری دارند، به‌گونه‌ای که در مجاور حرارت همچون گدازه‌ای شعله‌ور می‌شود(مرجع) که به عنوان کبریتی طبیعی استفاده می‌نمایند و ساختار شیمیایی آن CaSO4 می‌باشد. این رویداد می‌توانسته با صاعقه‌ای رخ داده باشد و کل کوه مانند کبریتی شعله‌ور گردد که گُدازه‌های آتش، دود و خاکستر فضا را بپوشاند. از طرفی سطح بخشی از این کوه از شدت گرما و حرارت حالتی متبلور شده است و شکل‌های حلزونی ناشی از حرارت بر روی دیواره‌ها باقی است.

*حاصب: سنگ‌باران، گدازه‌باران، حصباب همان سنگ و ریگ‌های کوچک را می‌گویند و حاصب بادی است که سنگ‌ریزه‌ها را می‌آورد.

*آل: خانواده، هم‌فکران

*راودوه: کامیابی، تجاوز جنسی، از باب اراده است یعنی کسی اراده و خواسته‌ی خود را به زور به دیگری تحمیل کند.

*بُکره: سپیده‌دم، آغاز صبح

وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ ﴿۴۱﴾

و در حقیقت هشداردهندگان به جانب فرعونیان آمدند (۴۱)

کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ ﴿۴۲﴾

[اما آنها] همه معجزات ما را تکذیب کردند تا چون زبردستى زورمند [گریبان] آنان را گرفتیم (۴۲)

در حقیقت برای هم‌فکران فرعون نیز هشداردهندگان نیز آمدند. آن‌ها همه نشانه‌های ما را تکذیب کردند و ما به عنوان پروردگاری ابرقدرت و مقتدر مچ و گریبانشان را گرفتیم.

أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولَئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَرَاءَهٌ فِی الزُّبُرِ ﴿۴۳﴾

آیا کافران شما از اینان [که برشمردیم] برترند یا شما را در نوشته ‏ها[ى آسمانى] خط امانى است (۴۳)

أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ ﴿۴۴﴾

یا مى‏ گویند ما همگى انتقام‏گیرنده [و یار و یاور همدیگر]یم (۴۴)

سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ﴿۴۵﴾

زودا که این جمع در هم شکسته شود و پشت کنند (۴۵)

بَلِ السَّاعَهُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَهُ أَدْهَى وَأَمَرُّ ﴿۴۶﴾

بلکه موعدشان قیامت است و قیامت [بسى] سخت‏ تر و تلخ‏تر است (۴۶)

إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ ﴿۴۷﴾

قطعا بزهکاران در گمراهى و جنونند (۴۷)

یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ﴿۴۸﴾

روزى که در آتش به رو کشیده مى ‏شوند [و به آنان گفته مى ‏شود] لهیب آتش را بچشید [و احساس کنید] (۴۸)

آیا کافران زمانِ شما، آن افرادی که حقیقت را می‌پوشانند و انکار می‌کنند، آن‌ها برترند یا دست‌نوشته و نامه‌ی برائت و خط امانی برای شما آمده است که این‌قدر خیالتان راحت است. یا می‌گویید که شما همگی جمعیت و گروه زیادی هستید و همدیگر را یاری می‌کنید و کثرت جمعیت و اکثریت بودنتان می‌نازید! این جمع به زودی متلاشی می‌شود و به پشت فرار خواهند کرد و عقب‌نشینی می‌کنند. نه تنها این سرنوشت دنیایی، بلکه در ساعت قیامت برای آن‌ها مصیبت‌بارتر و تلخ‌تر خواهد بود. قطعا مجرمین و کسانی که با حق و حقیقت قطع ارتباط کرده‌اند و قوانین الهی را می‌شکنند، در گمراهی و آتش جنون هستند. آن روزی که چهره در آتش می‌کشند و و لهیب آتش را می‌چشند. این حالت نهایت ذلت، خواری و فشار روحی است که به آن‌ها وارد می‌شود.

*هزم: خُرد شدن، شکست یک لشکر که متلاشی می‌شود.

*ادهی: مصیب‌بار

*اَمَر: تلخ‌تر

إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ﴿۴۹﴾

ماییم که هر چیزى را به اندازه آفریده‏ ایم (۴۹)

وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ﴿۵۰﴾

و فرمان ما جز یک بار نیست [آن هم] چون چشم به هم زدنى (۵۰)

وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿۵۱﴾

و هم مسلکان شما را سخت به هلاکت رساندیم پس آیا پندگیرنده‏ اى هست (۵۱)

وَکُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ ﴿۵۲﴾

و هر چه کرده‏ اند در کتابها[ى اعمالشان درج] است (۵۲)

وَکُلُّ صَغِیرٍ وَکَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ ﴿۵۳﴾

و هر خرد و بزرگى [در آن] نوشته شده (۵۳)

همانا ما هرچیزی را به قدر و اندازه خلق کرده‌ایم و جهان حساب و کتابی دارد و قوانین و مقررات الهی در جهان وجود دارد. امر و فرمان ما هم مانند یک چشم به هم زدن سریع و ناگهانی است و در لحظه رخ می‌دهد. هم‌اندیشان، هم‌مسلک‌ها و خط فکری شما را همان‌گونه که بیان شد، سخت به هلاکت رساندیم، پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟! شاید این سوال پیش بیاید که آن‌های که هلاک شدند، حساب و کتابشان چه می‌شود؟! و هرچه کرده‌اند و هر عملی که انجام داده‌اند در لوح محفوظ ثبت و ضبط شده است. هر کار بزرگ و کوچکی که کرده باشند، پشت سرهم به سطر آمده و چیزی جا نیافتاده است.

*اشیاع: شیوع پیدا کردن، شایع شدن

*زُبَر: ثبت و ضبط کردن، در کتاب و رسانه‌های ذخیره‌سازی ثبت نمودن

*مستطر: سطر به سطر نوشتن، پشت سرهم ثبت کردن، سطربندی شده و بدون جاافتادن جزئیاتی

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ﴿۵۴﴾

در حقیقت مردم پرهیزگار در میان باغها و نهرها (۵۴)

فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ ﴿۵۵﴾

در قرارگاه صدق نزد پادشاهى توانایند (۵۵)

اما در مقابل، متقین که با تقوا هستند. تقوایی که انسان را به صورت خودکنترل کننده مهار می‌کند. پرهیزگاران و باپروایان در باغ‌هایی هستند که پیش رویشان باز است. یعنی برعکس کافران و مکذبان که در شرایطی بد بودند و پیش رویشان بسته و چهره در خاک و آتش داشتند، متقین در باغ‌هایی سرسبز و پرنعمت شرایطی خوب دارند و  بلند نظر، امیدوار و فراخ اندیشند. آن‌ها در جایگاهِ صداقت نزد پروردگاری بی‌نهایت مالک و بی‌نهایت ابرقدرت و مقتدر هستند. گویی پرهیزگاران به قرب الهی رسیده‌اند.

*نَهَر: گشاده، گایش، پیش‌روی باز، فراخ، نَهر به معنای نهر و جویبار است.

*مَقعد: جایگاه، قرارگاه، نشیمن‌گاه

دیدگاهتان را بنویسید

11 − 10 =