سوره الکوثر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿۱﴾
ما تو را [چشمه] کوثر دادیم (۱)
فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿۲﴾
پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى کن (۲)
إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿۳﴾
دشمنت‏ خود بى‏ تبار خواهد بود (۳)

سوره ۱۰۸ قرآن کریم به نام الکوثر، در جزء ۳۰ شامل ۳ آیه است و سوره‌ای مکی می‌باشد و سیزدهمین سوره‌ای است که نازل شده است. سوره‌های سال اول و دوم بعثت، معمولا پیامبر را مخاطب قرار داده است. زیرا ابتدا باید اندیشه پیامبر ساخته شود تا بتواند دیگران را به‌درستی هدایت کند.
تکاثر و کوثر هر دو از ریشه کثرت است. اما تکاثر به حالتی دوطرفه گفته می‌شود. (هر چیزی که در باب تفاعل بیاید، حالت دو طرفه دارد، مثلا تعامل). بشر همیشه به دنبال افزایش است. افزایش مال و دارایی، فرزند، درجه، آگاهی و …. تکاثر از سوی دیگری روی می‌دهد، اما کوثر حالتی بالذات دارد و از سوی خداوند است. کوثر بی‌حد و بی‌نهایت است و از درون خودش می‌جوشد. از کوثر به چشمه‌ای تعبیر شده‌است، که از خود جوشش می‌یابد و متوقف نمی‌شود. مفصران کوثر را هم‌معنی و همسانِ اولاد بسیار در آینده، پیروان بسیار در آینده، فضایل و کرامات پیامبر و … دانسته‌اند. به‌هر حال کوثر به چیزی اشاره دارد که مرتبا افزایش می‌یابد و حدی برای نهایت آن متصور نیست.
ما به تو کوثر دادیم. هرگاه خداوند در قرآن با ضمیر ما سخن می‌گوید یعنی مجموعه‌ای از خود فرد، فرشتگان، قوانین و نظام‌های طبیعی و … همگی در آن رویداد نقش دارند. باید دقت کنید که نقش شخصیت و اندیشه‌ی پیامبر در جوشیدن و اعطای این چشمه‌ی آگاهی بسیار موثر است. وقتی مدیر مدرسه‌ای می‌گوید که ما امسال ۱۰۰ درصد قبولی داده‌ایم، این به آن معنا است که مدیر موسس مدرسه‌ای می‌باشد که با برنامه‌ریزی و مدیریت او، با تلاش کارکنان و معلمان، با تلاش و تحصیل مناسبِ دانش‌آموزان و شرایط آزمون و … همگی سبب شده است که این رویداد رخ دهد.
پس به شکرانه‌ی چنین نعمتی، صلا گزار. صلا یعنی روی آوردن و توجه کردن به خدا، صلا در مقابل تولا در قران آمده است. «صلا» یعنی روی آوردن و «تولا» یعنی پشت کردن. چون در سال‌های آغازین، هنوز چنین حالتی که اکنون نماز می‌خوانیم، مرسوم نبوده است، می‌توان این‌گونه برداشت کرد که صلا گزاردن، یعنی روی به سوی خداوند داشتن و توجه به او.

وانحر به قربانی کردن شتر اشاره دارد. نه به این معنی که حتما باید شتری قربانی شود. مقصود این‌گونه به نظر می‌رسد که از بهترین‌ها قربانی کنید و آن را در راه خدا بدهید. یعنی آن‌چیزی را که خودتان دوست دارید و علاقه دارید، در راه خداوند اعطا کنید و قربانی کنید. قربانی تعبیر و استعاره‌ای از مایه‌گذاشتن است. یعنی باید این اندیشه و قلب با عمل عجین شود. در قرآن مرتبا دیده‌ایم که صلاه با ذکات می‌‎آید. یعنی علم و عمل باید با هم باشد. این اشاره به قربانی کردن نیز به این مساله اشاره دارد که از منیت جدا شوید. لذا می‌توان گفت این آیه می‌گوید که به خدا روی کن و هرچه از علایق و بهترین‌هایت (پول و سرمایه، وقت، عزیزان و …) عملا در راه خدا بگذار.

شانئ به دشمن کینه‌توز و مغرض اشاره دارد. برخی از مفسران گفته‌اند چون از پیامبر فرزند ذکوری نماند. لذا دشمنانش به او طعنه‌ی ابتر بودن و بی‌تبار بودن می‌زدند. برای اعراب پسر داشتن یک مزیت بوده است، زیرا در کار و جنگ، پسرها ارزشمند بودند و دخترها برای آن‌ها در کار و جنگ، اسباب دردسر بودند و به‌عنوان غنیمت گرفته می‌شدند و یا مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند. لذا دخترها را زنده‌به‌گور می‌کردند، یا تولد آن‌ها را خوش‌یمن نمی‌دانستند، یا وی را از ارث محروم می‌کردند و … . در تعداد فرزندان حضرت محمد (ص) اختلافاتی است. بسیاری براین باورند که پیامبر از خدیجه دارای سه پسر و چهار دختر شد: قاسم (که کنیه محمد را به همین خاطر ابوالقاسم می‌دانند)، طیب، طاهر و دختران، رقیه، زینب، ام‌کلثوم و فاطمه. پسران او همگی قبل از بعثت، از دنیا رفتند ولی دختران، اسلام را درک نمودند، همراه پدر به مدینه هجرت نمودند (مرجع). پیامبر از دیگر همسران خود فرزندی نداشت جز از ماریه قبطیه که صاحب پسری به نام ابراهیم گردید. ابراهیم نیز در کودکی از دنیا رفت. آن‌چه مسلمانان برآن اتفاق نظر دارند این است که حضرت فاطمه (س) کوچک‌ترین دختر او و تنها فرزند باقی‌مانده از محمّد در زمان درگذشتش بوده‌است. در منابعی دیگر تعداد پسران وی که مادرشان خدیجه بود دوتن ذکرشده به نام‌های قاسم و عبدالله. (مرجع)

ابتر به بریدن دُم اشاره دارد. در نگاه اول، اشاره به بی‌تبار بودن یا مقطوع النسل بودن دارد. بسیاری از افراد در تاریخ آمده‌اند و رفته‌اند و بسیاری از آن‌ها فرزندان بسیار داشته‌اند، اما هیچ اثری از آن‌ها باقی نمانده است. اما از برخی از افراد، فارغ از این‌که چند فرزند داشته‌اند و یا بی فرزند بوده‌اند، آثار، نقش‌ها، دیدگاه‌ها و اندیشه‌هایی باقی مانده است. لذا همه‌ی ارزش‌هایی که پیامبر نماینده‌ی آن است، فقط از طریق فرزنددار شدنش منتقل نمی‌شود، بلکه کتاب آسمانی که او آورده است، در جهان باقی می‌ماند و اندیشه‌های الهی را نمایندگی می‌نماید. سوال این‌جاست که چه کسی یا کسانی باید پیام‌های این کتاب آسمانی را که راه‌بر و هادی بشریت است، برای مردم بیان کنند و این اندیشه‌ها را در تفکر و زندگی مردمِ آینده توسعه دهند؟! به لطف و عنایت خداوند، اهل بیت پیامبر و بزرگانِ آن جامعه بودند که سبب شدند از پیامبر آثار او باقی بماند. زیرا پس از فوت پیامبر، به سرعت بساط اسلام برچیده شد و رنگ شرک به خود گرفت. در خانه‌ی ابوسفیان که دشمن پیامبر و اسلام بود، فرزندی پرورش یافته است که معاویه نام دارد. لذا معاویه به‌عنوان این‌که کاتب وحی است، با ادعای اسلامی اعلام حکومت می‌کند و می‌تواند با زر، زور و تزویر خودش را حاکم اسلامی جا بزند. دقیقا مشابه حکومت‌هایی که امروزه خود را حکومت اسلامی می‌خوانند، اما رفتارهایی که دور از اسلام است، از آن‌ها بروز می‌کند. پس از او، با این‌که قرار نبود پسرش به حکومت برسد، یزد را به‌جای خود می‌نشاند و آن فجایع به بار می‌آید. پس از بنی امیه، بنی مروان، بنی عباس و … همگی به‌عنوان اسلام خیانت‌ها و آسیب‌های جدی بر پیکره‌ی اسلام و مسلمانان می‌زنند. اگر اهل بیت نبودند، آثار اسلام واقعی و ارزش‌هایی مسلمانی به نسل‌های بعد نمی‌رسید.
عده‌ای وابستگی به پیامبر را یک ارزش خاص می‌دانند. یعنی همین‌که به ایشان از لحاظ خانوادگی وابسته باشند، بر دیگرانی که این‌گونه نیستند، خود را برتر می‌دانند. (پناه بر خدا). مصادیق تاریخی پسر نوح و … دلیل بر رد این تفکر نادرست است. عده‌ای نیز فکر می‌کنند که این سیادت از پسر می‌رسد. یعنی هنوز می‌پندارند که برتری نسلی از فرزند ذکور صورت می‌گیرد. این در حالی است که فرزند نه ماه آغازین حیات خود را در شکمِ مادر می‌گذراند. هر دو، نوعی تفکر غلط می‌باشد که مرسوم شده‌است. حال آن‌که از یک‌سو معیار برتری انسان‌ها نزد خداوند، تقوا است و از سویی دیگر، توسعه‌ی نسلی پیامبر از دخترش بوده‌است. این مساله به ارزش دختران و زن‌ها نیز اشاره دارد. در علم ژنتیک نیز ژن‌ها هم از پدر و هم از مادر انتقال می‌یابند. این در حالی است که می‌دانیم لزوما از دو انسان خوب، فرزند خوبی متولد نمی‌شود. لذا به‌عنوان وجهی از تفسیر این سوره باید به این مهم اشاره کرد که فقط در نظر گرفتن معانی مرتبط با توسعه‌ی نسل برای این سوره، کوته‌بینی است. بلکه باید به ژرفای اندیشه‌ای که پیامبر رسالت دارد تا آن‌را به بشریت برساند، توجه نمود. آن اندیشه‌هایی که اگر به درستی در جامعه متبلور شوند، هم‌چون کوثری خودجوش و جاوید جریان می‌یابد و آرمان‌شهر بشریت را شکل می‌دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

2 × 5 =