سوره النجم

 

سوره نجم در جزء ۲۷ دارای ۶۲ آیه و با شماره‌ی ۵۳ در قرآن آمده است. سوره‌های قرآن مثل حلقه‌های گردنبند است که دارای نظم و ترتیب خاصی می‌باشد، گرچه در ظاهر ممکن است برای کسانی که اهل تحقیق نباشند، این نظم قابل تشخیص نباشد. آخرین آیه‌ی سوره‌ی قبل، «وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ» به معنی «و پاره‏ اى از شب و در فروشدن و پشت نمودنِ ستارگان تسبیح‏گوى او باش» و سوره‌ی طور با این آیه پایان یافت. سوره‌ی نجم در سال دوم بعثت نازل شده است، در حالی‌که پیامبر به تعداد اندکی از خویشاوندان خود رسالتش را مطرح نموده است، آن‌هم کسی که نه تحت تعلیم مادر و پدر و نه تحت تعلیم معلمی بوده است، برای مردم سوالاتی مطرح می‌شود که این همه جملاتی که از تاریخ زمین، تاریخ پیامبران، طبیعت، نجوم و روز رستاخیز می‌گوید، از کجا آموخته است! لذا اتهاماتی علیه او مطرح می‌شود که وی شاعر، کاهن، مجنون و یا … می‌باشد. این سوره به صورت سربسته و کلی می‌گوید که این اندیشه‌ها و جملات از کجا آمده است و سرچشمه‌ش چیست و در سوره‌های بعد این مباحث بیشتر باز می‌شود. لذا در آغاز سوره، سوگند و تاملی در خصوص ستاره‌ای مطرح می‌شود، آن‌هم در زمانی که هوی می‌یابد.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ﴿۱﴾

سوگند به اختر [= قرآن] چون فرود مى ‏آید (۱)

مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى ﴿۲﴾

[که] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده (۲)

وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿۳﴾

و از سر هوس سخن نمى‏ گوید (۳)

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى ﴿۴﴾

این سخن بجز وحیى که وحى مى ‏شود نیست (۴)

به نجم و ستاره‌ای بیاندیش که سقوط می‌کند، که هم‌نشین شما که مرتبا با او تعامل داشته‌اید و می‌شناسیدش، گمراه نشد، اغوا نیز نشده است و از سر هوا و هوس نیز سخن نمی‌گوید. همانا این وحی است که به او الهام می‌شود. پس پیامبر گمراه نیست، حتی کسی نیز فریبش نداده است و از نظر شخصی خود نیز این سخنان را نمی‌گوید، بلکه این سخنان فقط وحی است که بر وی وحی می‌شود. جالب است که پس از ۱۴۰۰ سال هنوز هم برخی از متفکران مسلمان معاصر این مسائل را مطرح می‌کنند. پس چه کسی این سخنان را به او وحی کرده است؟!

به راستی مقصود از «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى» چیست؟! سقوط ستاره چیست؟! ستاره کی و چه زمانی سقوط می‌کند؟! این چه ارتباطی به مضمون سوره دارد؟! سقوط ستاره تعبیر و استعاره از چیست؟!

در سطح زمین هر چیزی که می‌افتد تحت تاثیر جاذبه‌ای است، اما ستاره در خودش می‌افتد. یعنی هر خورشیدی که می‌میرد، در خودش می‌میرد. هیدروژن به عنوان سوخت ستاره است و تشعشع آن به همین دلیل است، وقتی که هیدروژن ستاره‌ای به اتمام می‌رسد، جاذبه‌ای شدید پدید می‌آید که ستاره در خودش فرو می‌رود. گویی ستاره در خودش افتاده است. تمام الکترون‌ها به داخل پروتن می‌رود و هسته‌ی مرکزی ستاره تبدیل به کوتوله‌ی سفید می‌شود. ستاره در عکس‌العمل به این تراکم شدید، نیروی انسباطی شدیدی را ایجاد می‌کند که در نجوم به آن سوپرنوا می‌گویند. درخشش خورشید در لحظه‌ای چندین هزار برابر درخشش قبلیش می‌شود. هرچند که این رویداد بسیار از لحاظ زمینی زمان‌بر است، اما در آسمانِ ستاره‌ها این رویداد طلوع و غروب ستاره‌ها مرتبا تکرار می‌شود که به این رویداد «مواقع النجوم» می‌گویند. توجه به والنجم اذا هوی، گویی ذهن انسان را به درون خودش یعنی ایدئولوژی و نگرش درونی انسان اشاره می‌کند که حاصل این نگرش‌ها که در سبک زندگی ما ظهور و بروز می‌آید، در نهایت عواقبش نیز درونی و برای خودش خواهد بود. از سوی دیگر، تعبیر والنجم اذا هوی می‌تواند توجه انسان را به پدیده‌ی وحی بر پیامبر جلب کند، همان‌طور که این تحول درونی ستاره، سبب درخششی گسترده و جهانی می‌شود، وحی بر پیامبر نیز درخششی ستاره‌گونه دارد، آن‌هم از نوع فرورفتن و سقوط ستاره در خودش، به تشبیهی انفجار نور.

*هوی: سقوط، هوای نفس چیزی است که انسان را سقوط می‌دهد و از مقامات انسانیش می‌اندازد.

*ضل: گمراهی، رفتن به سوی مقصدی نامعلوم

*صاحب: هم‌نشین، کسی که با آن مصاحبت و تعامل دارید.

*غوی: فریب خورده، هم‌خانواده اغوا که به معنای گول زدن

*هوی: هوس، نظرشخصی که از ذهنی فردی بربیاید.

*وحی: اشاره، سخن گفتن و انتقال پیام به صورتی غیر عادی و غیر متداول، انتقال پیام به صورت غیر متعارف، خداوند به زنبور عسل نیز وحی کرده است که در شکاف کوه‌ها و جاهای بلند هم‌چون سرشاخه‌ها کندو بساز. خداوند به مادر موسی وحی کرد که کودک را در سبدی چوبی در آب بیانداز. حضرت زکریا نیز به مردم وحی کرد و با ایما و اشاره به آن‌ها مفهوم و پیام خود را گفت.

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى ﴿۵﴾

آن را [فرشته] شدیدالقوى به او فرا آموخت (۵)

ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى ﴿۶﴾

[سروش] نیرومندى که [مسلط] درایستاد (۶)

وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ﴿۷﴾

در حالى که او در افق اعلى بود (۷)

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿۸﴾

سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد (۸)

فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿۹﴾

تا [فاصله‏ اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] کمان یا نزدیکتر شد (۹)

فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿۱۰﴾

آنگاه به بنده‏ اش آنچه را باید وحى کند وحى فرمود (۱۰)

کسی که صفتش شدید القوی است تعلیمش داده است. گویی تحت تاثیر انرژی و نیروی شدید و قوی قرار گرفته است که به پیامبر تعلیم داده است. لذا در این‌جا چون در آغاز بعثت می‌باشد نامی از حضرت جبرئیل نمی‌آید و تنها با صفت او را به مخاطبش می‌شناساند. آن شدید القوی صفت دیگری نیز دارد، دارای نفوذ و تاثیرگذاری مسلط کننده و احاطه یابنده است. او در افق بلندی بود، سپس نزدیک و نزدیک‌تر شد. گویی همان‌گونه که حضرت جبرئیل برای وحی نمودن فرود می‌آید، پیامبر نیز با کششی در جهت کسب این آگاهی، حضور قلب می‌یابد و نزدیک می‌شود، جذب و کششی برای نزول و درک وحی. چقدر نزدیک شد؟! به زبان بدوی و ساده گفته می‌‎شود که این نزدیکی مثل قاب و دو کمانی است که در روی دیوارها مشاهده می‌کنید. دستانی باز و گشوده برای ادارک وحی و آغوشی گشوده برای نزول آن. مسلط و دربرگیرنده، سریع و نزدیک. عده‌ای نیز قوس را از قیاس گرفته‌اند و گفته‌اند آن‌ها یکی دو متر، بلکه هم نزدیک با هم بوده‌اند. پژوهشگرانی نیز می‌گویند که قاب قوسین یعنی تقاطع دو کمان دایره، یعنی دو میدان و دو قوسی که از درهم رفتن دو دایره ایجاد می‌شود. اتصال دو دایره از دو دنیای متفاوت که در دو نقطه اتصال یکدیگر را قطع می‌کنند، محدوده‌ای می‌سازد که بین دو دنیا مشترک است. گویی دید مادی، محدود و بشری انسان به دیدی غیرمادی، نامحدود و غیربشری می‌رسد. خداوند این‌چنین به بنده‌اش که وجودش هموار بود وحی کرد، آن‌چنانی که باید وحی بشود. ندپان

باید دقت کنید وقتی در خصوص مسائلی گفتگو می‌کنیم که در پیرامون ما وجود ندارد و مغز ما به آن احاطه ندارد، نمی‌توانیم در قالب واژه‌های روزانه آن‌ها را بیان کنیم، لذا برای درک آن از واژه‌های مانوس و قابل فهمی عاریه می‌گیریم تا آن پیام را برسانیم و باید به ناچار دست به تشبیه، استعاره، تمثیل و بیان صفت‌ها و ویژگی‌ها بزنیم و پس از آن که درکی از آن موضوع بدست آمد، نامی را برای آن بگذاریم که در ذهن به آن سخنان و جملات قالب دهد. مثلا به‌جای پدیده‌ی وحی بگوییم، سروش، یا به اهداف مختلف پیامبران در جهت هدایت انسان‌ها بگوییم رسالت و مانند آن.

ممکن است که انسان‌ها فکر کنند که این خواب و خیال نبوده است؟!

*قوی: انرژی و نیرو

*مره: عبور کننده، نفوذ کننده، هم‌خانواده‌ی مرور، مانند جاذبه که از هر چیزی عبور می‌کند، مانند علم که انسان را دارای نفوذ می‌کند.

*استوای: احاطه یافتن، مسلط شدن

*افق: خط افق، نهایت هستی، فصل مشترک عالمی با عالم دیگر.

*تدلّی: دستگیری برای بالاکشیدن، هم‌خانواده دلو است که به ظرفی که در چاه فرو می‌برند تا آب برکشند.

*قاب: قاب، چارچوب

*قوسین: دو قوس، قوس یعنی کمان، هم‌خانواده قیاس.

مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ﴿۱۱﴾

آنچه را دل دید انکار[ش] نکرد (۱۱)

أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى ﴿۱۲﴾

آیا در آنچه دیده است با او جدال مى ‏کنید (۱۲)

وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى ﴿۱۳﴾

و قطعا بار دیگرى هم او را دیده است (۱۳)

عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى ﴿۱۴﴾

نزدیک سدرالمنتهى (۱۴)

عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى ﴿۱۵﴾

در همان جا که جنه‏الماوى است (۱۵)

إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى ﴿۱۶﴾

آنگاه که درخت‏ سدر را آنچه پوشیده بود پوشیده بود (۱۶)

مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿۱۷﴾

دیده [اش] منحرف نگشت و [از حد] در نگذشت (۱۷)

لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى ﴿۱۸﴾

به راستى که [برخى] از آیات بزرگ پروردگار خود را بدید (۱۸)

قرآن سه عامل شناخت به صورت تمثیلی مطرح شده است: سمع (گوش)، بصر (چشم) و فواد (قلب و عقل).

آیا ذهن پیامبر اشتباه کرده است؟! خیر، آن‌چه که پیامبر با عقل و قلبش درک کرد، کذب نبود. آیا شما درخصوص آن‌چیزی که او با قلب و عقلش می‌بیند، با او جدل می‌کنید؟! او یک بار دیگر هم دیده است. یعنی این اولین‌بار نبوده است، بلکه قبلا دیده است. کجا بوده است؟! نزدیک و نزدِ سدره المنتهی، در همان جایگاهی که جنه الماوا است. آن‌جایی که نهایت هر چیز بوده است. آن‌گاه که سدر همه‌چیز را پوشانده بود. نه آن‌که پیامبر با فواد یعنی عقل و قلبش درک کرد، بلکه چشم و دیده‌ی پیامبر هم اشتباه ندید و طغیان نکرد و از محدوده‌ی بیناییش خارج نشد. حقیقتا برخی از آیات بسیار بزرگ پروردگارش را دید. چه چیزی را دید؟! در قرآن در خصوص حضرت ابراهیم گفته شده است که او به خورشید نگاه کرد، دید که افول می‌کند، به ماه نگاه کرد دید در روز قابل مشاهد نیست، به هرچه نگریست، دید که موقتی و فانی است، آن‌گاه به دنبال حقیقتی باقی گشت. روی به سوی کسی کرد که پروردگار آسمان‌ها و زمین است.

*تمارون: هم‌خانواده‌ی ممارات، مریه، به معنی جدل، بگو مگو

*سدر: درخت سدر، درخت کُنار.

*منتهی: آخرین، نهایت

*زاغ: لیز خوردن، اشتباه کردن

أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى ﴿۱۹﴾

به من خبر دهید از لات و عزى (۱۹)

وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَى ﴿۲۰﴾

و منات آن سومین دیگر (۲۰)

أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنْثَى ﴿۲۱﴾

آیا [به خیالتان] براى شما پسر است و براى او دختر (۲۱)

تِلْکَ إِذًا قِسْمَهٌ ضِیزَى ﴿۲۲﴾

در این صورت این تقسیم نادرستى است (۲۲)

إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى ﴿۲۳﴾

[این بتان] جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏ اید [و] خدا بر [حقانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمى کنند با آنکه قطعا از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است (۲۳)

أَمْ لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّى ﴿۲۴﴾

مگر انسان آنچه را آرزو کند دارد (۲۴)

فَلِلَّهِ الْآخِرَهُ وَالْأُولَى ﴿۲۵﴾

آن سرا و این سرا از آن خداست (۲۵)

پیامبر از طریق حضرت جبرئیل از جانب پروردگار به این آگاهی رسیده است، آیا لات، عزی و سومیش منات هم که بت‌هایی از سنگ و چوب هستند، آیا آن‌ها را دیده‌اید که چنین کاری بکنند! آیا پسران مال شماست و دختران مال خداوند هستند!؟ در این‌جا تفکر و اندیشه‌ی جاهلان و مشرکان را زیر سوال می‌برد. در تصور جاهلیت مشابه تصور یونانیان فرشتگان را مونث فرض می‌کردند و تمثال‌های دخترانه از آن‌ها می‌ساختند، لذا چون فرشتگان را دختران خدا می‌خواندند و بت‌ها را نیز سمبل فرشتگان می‌دانستند و آن‌ها را وسیله‌ی تقرب، اسباب ارتباطی و شفیع خود در پیش پروردگار می‌دانستند. مشرکان بر این تصور بودند که خداوند رب الارباب است و فرشتگان ارباب‌های جهان می‌باشند. در حین این تصور، برای خودشان نیز جایگاه بالایی قائل بودند، لذا پسران را بنیان و اساس خانواده می‌دانستند و از آن خود می‌دانستند و دختران را مال خداوند می‌دانستند. بنابراین گروهی دختران را یا به معبد و بت‌خانه می‌سپردند و اسباب خدمت و تجاوز موبدان می‌شد و گروهی دیگر آن‌ها را می‌کشتند و زنده به گور می‌کردند تا مورد تحقیر و تمسخر بعدی قرار نگیرند. در این‌جا گفته می‌شود شما فرشتگان را دو دسته‌ی مذکر و مونث می‌کنید و در ذهن خود فرزندان پسری که دوست دارید را از آن خودتان می‌دانید و دخترانتان را از آن خداوند می‌شمارید، عجب تقسیم عادلانه‌ای در معادلات مسخره‌ی خودتان دارید که هم تقسیم‌بندی فرشتگان به مذکر و مونث و این‌چنین استنباطی نادرست است و این‌گونه تقسیم‌بندی ناعادلانه می‌باشد. این اسماء، صفات و ویژگی‌ها را خودتان یا پدرانتان از خودشان درآورده‌اید و خداوند برای این چیزها دلیل و برهانی قرار نداده است و این چیزها اساسی ندارد، یا شما به دنبال ظن و گمان هستید و جز خیالات و اوهام نیست، یا به دنبال هوا و هوس خودتان هستید، در حالی‌که هدایت از جانب پرودگاری که تربیت می‌کند، آمده است.

آیا انسان باید به دنبال خیالات برود یا به دنبال هوا و هوس خودش باشد، آیا انسان هرچیزی را که بخواهد و تمنا کند به آن می‌رسد؟! در حالی که اول و آخرش سرای پروردگار است و هم آخرت و هم آغاز از آن خداست.

*ضیزی: ناعادلانه، اشتباه

*سلطان: اساس و بنیان، دلیل و برهان، سلطه علمی و آگاهی

*ظن: گمان، پندار، خیالات

*تمنی: تمنا، آرزو، خواسته

وَکَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَرْضَى ﴿۲۶﴾

و بسا فرشتگانى که در آسمانهایند [و] شفاعتشان به کارى نیاید مگر پس از آنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد (۲۶)

إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ لَیُسَمُّونَ الْمَلَائِکَهَ تَسْمِیَهَ الْأُنْثَى ﴿۲۷﴾

در حقیقت کسانى که آخرت را باور ندارند فرشتگان را در نامگذارى به صورت مؤنث نام مى ‏نهند (۲۷)

وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ﴿۲۸﴾

و ایشان را به این [کار] معرفتى نیست جز گمان [خود] را پیروى نمى کنند و در واقع گمان در [وصول به] حقیقت هیچ سودى نمى ‏رساند (۲۸)

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا ﴿۲۹﴾

پس از هر کس که از یاد ما روى برتافته و جز زندگى دنیا را خواستار نبوده است روى برتاب (۲۹)

ذَلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى ﴿۳۰﴾

این منتهاى دانش آنان است پروردگار تو خود به [حال] کسى که از راه او منحرف شده داناتر و او به کسى که راه یافته [نیز] آگاه‏ تر است (۳۰)

چه بسیار فرشتگانی که در آسمان‌ها وجود دارند که شفاعتشان به درد کسی نمی‌خورد، مگر این‌که خداوند بخواهد امر دهد و رضایت و خشنودی او باشد. آن‌هایی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را با ویژگی مونث بودن می‌پندارند، ایشان به آن علمی ندارند و جز از خیالات و گمان خودشان پیروی نمی‌کنند، همانا که ظن و گمان برای رسیدن به حقیقت کافی نیست.

ای پیامبر از هر کسی که توجه و ذکر ما را نمی‌پذیرد و به جز دنیا چیز دیگری نمی‌خواهد و اراده‌اش همین زندگی دنیایی است، روی برتاب و اعراض کن. این منتهای دانش و نهایت بلوغش همین است و پروردگار خودش بهتر می‌داند که چه کسی از راه منحرف شده است و گمراه شده و پروردگار آگاه‌تر است که چه کسی هدایت شده است.

*شفع: شفاعت یعنی دفع ضرر و جلب منفعت

*مَبلغ: محل بلوغ، منتهای دانش

وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَیَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى ﴿۳۱﴾

و هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است از آن خداست تا کسانى را که بد کرده‏ اند به [سزاى] آنچه انجام داده‏ اند کیفر دهد و آنان را که نیکى کرده‏ اند به نیکى پاداش دهد (۳۱)

مالکیت هرچه در آسمان‌ها و هرچه در زمین هست، انحصارا از آن خداوند است تا کسانی که کار بد و زشتی انجام می‌دهند، جزای آن عمل را بگیرند و کسانی که کار نیکو و خوب انجام می‌دهند جزای خوبی آن را بگیرند. این کسانی که کارهای خوبشان، جزای نیکو دارد، چه کسانی هستند؟!

*اساء: انجام بدی، کار زشت

الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَهِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى ﴿۳۲﴾

آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاریها جز لغزشهاى کوچک خوددارى مى ‏ورزند پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ‏ آمرزش است وى از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و از همان‏گاه که در شکمهاى مادرانتان [در زهدان] نهفته بودید به [حال] شما داناتر است پس خودتان را پاک مشمارید او به [حال] کسى که پرهیزگارى نموده داناتر است (۳۲)

کسانی که از گناهان بزرگ، تنگ‌نظری، خودخواهی و کارهای بسیار زشت اجتناب می‌کنند، مگر آن لغزش‌های کوچک، همانا پروردگاری که تربیت در دست اوست، مغفرت و آمرزشش گسترده است. او بهتر از خودتان شما را می‌شناسد، آن زمانی که شما ذرات و عناصری در درون خاک بودید، آن زمانی که در رحم مادرانتان جنین و پنهان بودید، پس اینقدر شیفته‌ی خودتان نباشید و خودتان را پاک و منزه ندانید، او به کسی که تقواپیشه کند و پرهیزگاری نماید داناتر است. پس پروردگاری که بر سیر پیدایش ما کاملا با جزئیات آگاه است، بر اندیشه، رفتار، کردار و اعمال نیز آگاه است.

*یجتنب: دوری گزیدن، پهلو گرفتن، کنار کشیدن، اجتناب کردن

*اثم: آن‌چیزی که تنگ‌نظری در آن باشد، خودبینی و خودخواهی، محدود نگری، در مقابل آن بِر قرار دارد که به دوراندیشی و گشاده‌نظری اشاره دارد.

*اللّمم: لغزش‌های کوچک، کاری که به سوی آن کشیده شوند اما انجام ندهند.

*اجنه: جمع جن، پوشیده و پنهان

أَفَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى ﴿۳۳﴾

پس آیا آن کسى را که [از جهاد] روى برتافت دیدى (۳۳)

وَأَعْطَى قَلِیلًا وَأَکْدَى ﴿۳۴﴾

و اندکى بخشید و [از باقى] امتناع ورزید (۳۴)

أَعِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرَى ﴿۳۵﴾

آیا علم غیب پیش اوست و او مى ‏بیند (۳۵)

أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمَا فِی صُحُفِ مُوسَى ﴿۳۶﴾

یا بدانچه در صحیفه ‏هاى موسى [آمده] خبر نیافته است (۳۶)

وَإِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّى ﴿۳۷﴾

و [نیز در نوشته ‏هاى] همان ابراهیمى که وفا کرد (۳۷)

آیا به کسی که به این حقایق پشت کرد و روی برگرداند، توجه کرده‌ای! او نه تنها به خداوند پشت کرده است، بلکه به مردم هم پشت کرده است. او کسی است که اندکی هم نمی‌بخشد و از آن امتناع می‌کند. آیا او از مسائل پوشیده و پنهانی خبر دارد و علم غیبی می‌داند!؟ یا این‌که از آن‌چیزی که در صحیفه‌های موسی آمده بود و ابراهیمی که سنگ تمام گذاشت هم خبردار نشده است.

آیه ۳۷ نخستین آیه‌ای است که در به حضرت ابراهیم اشاره می‌کند، نخستین صفتی که برای ایشان ذکر می‌شود، وفا است. این شخصیت کسی است که از درگاه الهی بالاترین نمره را می‌گیرد. آئین توحیدی مبتنی بر وفاداری توسط حضرت ابراهیم در زمین گسترده شد و خداوند این حق‌گرایی مطلق را تحت عنوان «امت ابراهیم» بیان می‌کند تا او الگوی انسان کامل باشد که صفات کمال انسانی را متبلور نمود. مراسم حج نوعی ابراهیم‌شناسی است تا با مرور تاریخی رفتار و اعمال وی، توحیدی وفادارانه را بیاموزیم.

*اکدی: نم پس ندادن، امتناع کردن

*وفّی: سنگ تمام نهادن، نهایت کار را انجام دادن، وفا کردن. توفی یعنی پر و پیمان. وفای دانش‌آموز این است که بهترین نمره را بگیرد، نه آن‌که تنها قبول شود.

أَلَّا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى ﴿۳۸﴾

که هیچ بردارنده‏ اى بار گناه دیگرى را بر نمى دارد (۳۸)

وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى ﴿۳۹﴾

و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست (۳۹)

وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ﴿۴۰﴾

و [نتیجه] کوشش او به زودى دیده خواهد شد (۴۰)

ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى ﴿۴۱﴾

سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند (۴۱)

وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى ﴿۴۲﴾

و اینکه پایان [کار] به سوى پروردگار توست (۴۲)

مگر چه چیزهایی در کتاب‌های پیشینیان بوده است؟!

۱) هیچ باربری بار دیگری را نمی‌کشد. یعنی هر کسی در گرو عمل خودش است. بنابراین باید هر کس مسئولیت کار خودش را بپذیرد.

۲) و این‌که برای انسان جز حاصل تلاش خودش چیزی نیست.

۳) حاصل و نتیجه سعی و تلاشش را به زودی می‌بیند.

۴) سپس جزای کامل آن را می‌گیرد.

۵) قطعا سرانجام و نهایت به سوی پروردگار توست.

*الّا: ان+لا

*وزر: سنگینی، بار، بار مسئولیت، وزیر کسی است که بخشی از بار مسئولیت شاه را می‌کشد.

*سعی: دویدن، کوشش نمودن، سعی و تلاش

*اوفی: کاملا، دقیقا

*منتهی: سرانجام، نهایت، منتها، غایت

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳﴾

و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴﴾

و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند (۴۴)

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَى ﴿۴۵﴾

و هم اوست که دو نوع مى ‏آفریند نر و ماده (۴۵)

مِنْ نُطْفَهٍ إِذَا تُمْنَى ﴿۴۶﴾

از نطفه‏ اى چون فرو ریخته شود (۴۶)

وَأَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْرَى ﴿۴۷﴾

و هم پدید آوردن [عالم] دیگر بر [عهده] اوست (۴۷)

وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى ﴿۴۸﴾

و هم اوست که [شما را] بى ‏نیاز کرد و سرمایه بخشید (۴۸)

وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى ﴿۴۹﴾

و هم اوست پروردگار ستاره شعرى (۴۹)

این پروردگار که تربیت در دست اوست، کیست؟! او خدایی است که می‌خنداند و می‌گریاند. یعنی در نظام تربیتی الهی نتیجه‌ی عمل‌تان را خواهید دید. او همان خدایی است که می‌میراند و زنده می‌کند. آفرینش، حیات، فوت و معاد در دست خداوند است. حقیقتا او کسی که زوجیت نر و ماده را نیز او آفریده است از نطفه‌ای چون فرو ریخته می‌شود. زوجیت در آخرین مرحله‌ی تکامل در کره‌ی زمین است و به حدود ۲۰۰ میلیون سال پیش باز می‌گردد. او خدایی است که پدیدآورنده‌ی جهانی دیگر است. همانا این خداوند است که غنی و بی‌نیاز می‌کند و توان و سرمایه می‌بخشد. خداوند همان ربِ شعری نیز هست، همان ستاره‌ای که چندین برابر خورشید است. لذا پروردگار فقط رب کره زمین نیست، بلکه گرداننده و صاحب اختیار کل جهان خداست.

*نشاه: انشاء کردن، پدید آوردن

*اغنی: بی‌نیازی، غنی نمودن، رفع نیازی موقت

*اقنی: بی‌نیازی بلند مدت، سرمایه

*شعری: نخستین ستاره‌ی بزرگی که در آغاز مصبح جلوه‌گری می‌کند. حدود ۲۰ برابر حرارت خورشید را دارد و نورش حدود ۱۰ سال نورش طول می‌کشد تا به کره زمین برسد.

وَأَنَّهُ أَهْلَکَ عَادًا الْأُولَى ﴿۵۰﴾

و هم اوست که عادیان قدیم را هلاک کرد (۵۰)

وَثَمُودَ فَمَا أَبْقَى ﴿۵۱﴾

و ثمود را [نیز هلاک کرد] و [کسى را] باقى نگذاشت (۵۱)

وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى ﴿۵۲﴾

و پیشتر [از همه آنها] قوم نوح را زیرا که آنان ستمگرتر و سرکش‏تر بودند (۵۲)

وَالْمُؤْتَفِکَهَ أَهْوَى ﴿۵۳﴾

و شهرها[ى س دوم و عاموره] را فرو افکند (۵۳)

فَغَشَّاهَا مَا غَشَّى ﴿۵۴﴾

پوشاند بر آن [دو شهر از باران گوگردى] آنچه را پوشاند (۵۴)

به زباله‌دان تاریخ که بنگری، او در دوران اولیه تاریخ، قوم عاد را هلاک کرد و همین‌طور قوم ثمود که باقی نماندند. و قوم نوح که قبل از آن‌ها بود، زیرا که آن‌ها ظالم و طغیان‌گر بودند و شهرهایشان فرو ریخت و غشا و پوششی بر روی آن‌ها پوشاند.

فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکَ تَتَمَارَى ﴿۵۵﴾

پس به کدام یک از نعمتهاى پروردگارت تردید روا مى دارى (۵۵)

هَذَا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى ﴿۵۶﴾

این [پیامبر نیز] بیم‏ دهنده‏ اى از [جمله] بیم‏دهندگان نخستین است (۵۶)

أَزِفَتِ الْآزِفَهُ ﴿۵۷﴾

[وه چه] نزدیک گشت قیامت (۵۷)

لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ کَاشِفَهٌ ﴿۵۸﴾

جز خدا کسى آشکارکننده آن نیست (۵۸)

أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ ﴿۵۹﴾

آیا از این سخن عجب دارید (۵۹)

وَتَضْحَکُونَ وَلَا تَبْکُونَ ﴿۶۰﴾

و مى ‏خندید و نمى‏ گریید (۶۰)

وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ ﴿۶۱﴾

و شما در غفلتید (۶۱)

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا ﴿۶۲﴾

پس خدا را سجده کنید و بپرستید (۶۲)

پس نسبت به کدامیک از نعمت‌های پروردگارت تردید دارید. همین که صحنه‌ی جهان از علف‌های هرزه پاک شده است، این خودش نعمتی است. این پیامبر که آمده است، انذاردهنده‌ای است از جمله بیم‌دهندگانی که در نخستین بوده‌اند. وه، چه قیامت نزدیک شد. نزدیک شدنی چه نزدیک شد. جز خداوند کسی آشکارکننده‌ی آن نیست. خیلی از این سخنان تعجب می‌کنید؟! و می‌خندید و گریه نمی‌کنید؟! سرکش شده‌اید و مغرورید!؟ اگر چنین نیست، پس برای خداوند سجده کنید و عبادت کنید. سجده کردن تعبیری از تمکین با هماهنگی و خدمت نمودن در نظام الهی است و عبادت تعبیری از هم‌وار نمودن و آمادگی اندیشه، اعمال و رفتار انسان در رویکرد به سوی پروردگار است. اصطلاحا با تمام وجود در خدمت پروردگار باشید و در تمام لحظات خود را در محضر او بدانید و وجودتان را در برابر اوامر الهی هموار نمایید.

*ازفت: نزدیک شد

*آزفه: نزیک شدنی، آن‌چیزی که نزدیک است، از اسامی قیامت

*کاشف: کشف کردن، آشکار کردن، کاوش کردن

*حدیث: رویداد، پیام، سخن

*سامد: شتری که سرش را بالا گرفته است، سرکش، مغرور، سربلندی مغرورانه

دیدگاهتان را بنویسید

1 × پنج =