سوره القارعه

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

الْقَارِعَهُ ﴿۱﴾

کوبنده(۱)

مَا الْقَارِعَهُ ﴿۲﴾

چیست کوبنده (۲)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَهُ ﴿۳﴾

و تو چه دانى که کوبنده چیست (۳)

یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿۴﴾

روزى که مردم چون پروانه[هاى] پراکنده گردند (۴)

وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ ﴿۵﴾

و کوه ‏ها مانند پشم زده‏ شده رنگین شود (۵)

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ﴿۶﴾

اما هر که سنجیده ‏هایش سنگین برآید (۶)

فَهُوَ فِی عِیشَهٍ رَاضِیَهٍ ﴿۷﴾

پس وى در زندگى خوشى خواهد بود (۷)

وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ﴿۸﴾

و اما هر که سنجیده ‏هایش سبک بر آید (۸)

فَأُمُّهُ هَاوِیَهٌ ﴿۹﴾

پس جایش هاویه باشد (۹)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ ﴿۱۰﴾

و تو چه دانى که آن چیست (۱۰)

نَارٌ حَامِیَهٌ ﴿۱۱﴾

آتشى است‏ سوزنده (۱۱)

 

سوره ۱۰۱ قرآن کریم به نام القارعه، در جزء ۳۰ شامل ۱۱ آیه است و سوره‌ای مکی می‌باشد. این سوره نخستین سوره در انتهای قرآن است که اشاره به رویدادهای پیش از آخرت است. در سوره‌ی قارعه اشاره‌ای دارد به قیامت و تحولاتی که از لحاظ فیزیکی در جهان رخ خواهد داد. حدود ۵۰ درصد آیه‌های دو سال نخستِ بعثت، در مورد قیامت است. نامانوس‌ترین و دور از ذهن‌ترین مساله‌ای که عرب‌های آن زمان، هرگز به آن نمی‌اندیشیدند. در حالی‌که هر رهبر اجتماعی، تلاش می‌کند در سال‌های نخست از آن‌چیزی صحبت کند که خوش‌آیند مردم و قابل فهم برای آن‌ها باشد، تا بتواند بر موج احساس‌های مردم سوار شوند. اما پیامبر (ص) از حقایقی سخن می‌گوید که اندیشه‌ها و رفتارها را جهت می‌دهد. به قول مولوی در دیوان شمس (غزل شماره ۵۴۶):

هین! سخنِ تازه بگو، تا دو جهان تازه شود

وارهد از حدِ جهان، بی‌حد و اندازه شود … (مرجع)

تا قیامت نباشد، هیچی معنای خودش را نمی‌یابد. اگر قیامت نباشد، چه فرقی میان افراد خوش‌گذران، قاتل‌ها و بدکاران، با انسان‌های پاک، با تقوا، بخشنده و … دارد. وقتی قیامت نباشد، همه‌چیز مجاز است و هر کاری که بکنی، در قانونِ بی قیامت، مجاز و حلال خواهد شد.

قرآن استعاره‌ها و تمثیل‌ها را سناریووار بیان می‌کند. گاهی با واژه‌ای، همه‌ی حواس‌ها را به خودش جلب می‌کند. گاهی استفهام‌های انکاری دارد. گاهی ذهنِ مخاطب را به دقت بیش‌تر وا می‌دارد تا در آن پیام، اندیشه و تفکر کند.

قارعه یعنی عامل کوبنده. در عربی به پتک و چکش، مقرع/مقراع می‌گویند. القارعه به انفجاری درهم‌کوبنده نیز می‌تواند اشاره داشته باشد. ما القارعه، تو چه می‌دانی که قارعه چیست. معمولا وقتی کودکی از ما سوالی بپرسید که درکش برای او دشوار باشد، به او می‌گوییم، تو چه می‌فهمی. باید اندیشه کنی، مطالعه و تفکر کنی، باید تحصیل کنی، بزرگ شوی، تجربه کنی، … لذا از تمثیل و استعاره برای بیان آن به کودک استفاده می‌کنیم. پس القارعه به چه اشاره دارد؟! به روزی یا زمانی خاص. روزی که مردم چون پروانه‌ها پراکنده گردند. پروانه‌های ظریف و زیبا، بال‌هایی نازک و شکننده دارد، وقتی شعله‌ای روشن است به دور آن می‌چرخند و سردرگم به این‌سو و آن‌سو پرواز می‌کنند. هر لحظه که شعله بال‌هایشان را دریابد، دیگر پروانه‌ای نخواهد بود. کوه‌ها مثل ذرات غباری چون پشم حلاجی شده می‌شود. مثل پشمی در هوا وقتی حلاجی می‌شود. همان‌طور که می‌دانیم عامل جاذبه، سبب می‌شود که ذرات یکپارچکی بیابند. لذا چسپندگی سطحی، چسپندگی درونی، جاذبه بیرونی، جاذبه درونی و … بر یکپارچگی اجسام اثر می‌گذارد. وقتی این چسپندگی‌ها، موازنه‌ها و قانون جذابه دچار عدم‌تعادل و یا تغییر میزان بشود، دیگر نمی‌توان انتظار داشت که ذرات مشابه قبل یکپارچگی داشته باشند. شما با افزایش حرارت، یخ را مایع، و آب را تبخیر می‌کنید. با تغییر حرارت یخ را می‌توان تصعید کرد و بخار کرد. هم‌چنین در فرایندهای شیمیایی می‌بینیم که چگونه اکسیژن، فرایند سوختن را توسعه می‌دهد و یا فرایند اکسیداسیون را شکل می‌دهد. هیدورژن نیز به‌صورت فعال در بمب‌های هیدروژنی عمل می‌کند. لذا تغییر حالت‌ها با مجموعه‌ای از قوانین فیزیکی و شیمیایی مرتبط است.

کره‌ی زمین روزی پایان خواهد یافت. خسف القمر و جمع الشمس و القمر. ماه در جرم خورشید فرو می‌رود. ماه و خورشید در هم می‌روند. اذا الشمس کورت. خورشید خاموش خواهد شد. یوم تکون السما کالمحر. آسمان بالای سر به رنگ قرمز متمایل به قهوه‌ای میل می‌کند. اذا السما کشتت. اذا النجوم الکدرت. ستاره‌ها تاریک می‌شوند. دریاها آتش می‌گیرن. چون اکسیژن و هیدروژن هر دو عامل سوختن هستند. و بسیاری از آیه‌های دیگر … مسلما پس از این پایان، آغازی دیگر خواهد بود. حیاتی دیگر و زندگی دیگر. به‌هرحال ما از دنیا می‌رویم، اما تاثیراتی که بر محیط، بر دنیا، بر انسان‌ها گذاشته‌ایم، باقی می‌ماند.

موازینه سنگ‌های وزن است که در ترازو استفاده می‌شود. این‌جاست که باید انسان به اعمال و اندیشه‌هایش فکر کند. وقتی قرآن برای مردمِ گذشته، این‌چنین به ناپایداری جهان و از بین رفتن زمین اشاره می‌کند، اشاره‌هایی که امروزه توسط دانشمندان فضایی و منجم‌ها در قالب نظریه‌هایی بیان می‌شوند و توسط فیزیک‌دان‌ها بر آن صحه گذاشته می‌شود، انسان را به تفکر بیش‌تر وا می‌دارد. این ناپایداری نیازمند تفکر در مورد این می‌پردازد که انسان باید سنجیده رفتار کند. باید تلاش کند که در این گذار از این جهان، به جهانی دیگر، توشه‌ی اعمال، اندیشه‌ها و رفتارش را پر از کارهای نیک کند. کارهایی نیکی که در ترازوی سنجش، کفِ ترازو را سنگین کند و با ارزش بودنش را عیان نماید. اگر کسی در سنجش، دارای ارزش و سنگین باشد، او در زندگی خوبی خواهد بود. انسان به‌سادگی راضی نمی‌شود. اما در این‌جا به این‌که رضایت می‌باد اشاره شده است. اما هر چه دارایی کم‌ارزش و سبکی داشته باشد، پس جایگاهش هاویه است. امه یعنی جایگاه. هاویه، هاویه چیست؟! آتشی سوزان و سوزنده است. هاویه از هوا است. هوا به معنی سقوط کردن است. هاویه یعنی به عمق دره‌ی سقوط و زیان سوق می‌یابد.

بنابراین انسانی که به قیامت و ناپایداری جهان اندیشه کند، رفتار و اندیشه‌اش باید سنجیده باشد. چنین فردی در تلاش است که توشه‌ی بیش‌تری از خیر و خوبی برای خود گردآورد تا در این گذار از این جهان به جهانی دیگر که ابدی است، رضایت داشته باشد و سقوط و تباهی را تجربه نکند.

دیدگاهتان را بنویسید

چهارده − 7 =