سوره الاعلی

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ﴿۱﴾

نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (۱)

الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿۲﴾

همان که آفرید و هماهنگى بخشید (۲)

وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ﴿۳﴾

و آنکه اندازه‏ گیرى کرد و راه نمود (۳)

وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿۴﴾

و آنکه چمنزار را برآورد (۴)

فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى ﴿۵﴾

و پس [از چندى] آن را خاشاکى تیره‏ گون گردانید (۵)

سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى ﴿۶﴾

ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنى (۶)

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى ﴿۷﴾

جز آنچه خدا خواهد که او آشکار و آنچه را که نهان است مى‏ داند (۷)

وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿۸﴾

و براى تو آسانترین [راه] را فراهم مى‏ گردانیم (۸)

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى ﴿۹﴾

پس پند ده اگر پند سود بخشد (۹)

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى ﴿۱۰﴾

آن کس که ترسد بزودى عبرت گیرد (۱۰)

وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿۱۱﴾

و نگون‏بخت‏ خود را از آن دور مى دارد (۱۱)

الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿۱۲﴾

همان کس که در آتشى بزرگ در آید (۱۲)

ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى ﴿۱۳﴾

آنگاه نه در آن مى‏ میرد و نه زندگانى مى‏ یابد (۱۳)

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ﴿۱۴﴾

رستگار آن کس که خود را پاک گردانید (۱۴)

وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿۱۵﴾

و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد (۱۵)

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا ﴿۱۶﴾

لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏ گزینید (۱۶)

وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۷﴾

با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است (۱۷)

إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿۱۸﴾

قطعا در صحیفه ‏هاى گذشته این [معنى] هست (۱۸)

صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى ﴿۱۹﴾

صحیفه ‏هاى ابراهیم و موسى (۱۹)

 

سوره ۸۷ قرآن کریم به نام اعلی، در جزء ۳۰ شامل ۱۹ آیه است و سوره‌ای مکی می‌باشد. در سوره‌ی طارق، به منشاء پیدایش انسان و آفرینش او مطرح شد، در این سوره آفرینش در سطحی بالاتر بیان می‌شود. از سوی دیگر مساله‌ی رجعت نیز در هر دو سوره بیان شده است. اشاره به پروردگار و آگاهی وی از آشکار و نهان نیز در هر دو سوره بیان شده است. در سوره‌ی قبل بحث آزادی در انتخاب بین خوبی و بدی بیان شد و این‌که پیامبر متذکر می‌شود تا از خواب غفلت بیدار شوند. وقتی که این سوره نازل شد، پیامبر فرمودند که این ذکر را در سجده خود بگویید. در ادامه اشاره به برخی از مفاهیم هم‌چون تسبیح، سجود، رکوع و قنوت می‌تواند در درک معانی آیات راه‌گشا باشد و پس از آن به بررسی آیه‌های سوره خواهیم پرداخت.

تسبیح و مراحل و مراتب آن

مرحوم طالقانی در تفسیر سوره «اعلی» چهار مرحله را برای تسبیح برشمرده است که خلاصه آن چنین است (مرجع):

۱- تسبیح عمومی و سراسری همه موجودات که ناشی از طبیعت و تحرک ذاتی آنهاست. اینک بهتر به این سخن حکیمانه پیامبر گرامی اسلام (ص) پی میبریم که فرمود: لا خیرٍ فی دینٍ لیس فیه رکوعٌ و لا سجود (در دینی که رکوع و سجود ندارد، خیری نیست) (مرجع)

٢- تسبیح بحمد – چنین تسبیحی از شعور به کمال و جمال و رحمت و نعمت و … ناشی می‌شود.

٣- تسبیح بحمد رب – در این مرحله تسبیح کننده به نیروی عقل و اختیار به نقش «ربوبیت» آگاه می‌شود و او را منزه می‌شمارد.

۴- تسبیح بحمد رب عظیم و اعلی – این کاملترین مرحله تسبیح است که عظمت و علو ربوبیت درک و دریافت می‌گردد.

بنظر می‌رسد برای شناخت این مراحل لازم است قبلا به معنای تسبیح و حمد وقوف کافی داشته باشیم. در مقاله‌ای از عبدالعلی بازرگان در این خصوص می‌توان با برخی از مفاهیم از منظری دیگر آشنا شد (مرجع). اذکار رکوع و سجود، ربوبیت خداوند را به صفات عظیم و اعلی تسبیح می‌گوئیم و حمد می‌کنیم؛ سبحان ربی العظیم (یا اعلی) و بحمده. در سوره‌های «واقعه» و «اعلی» که چنین اذکاری آمده است، چهار کلمه: تسبیح، اسم، رب، عظیم (یا اعلی) آمده و اشاره‌ای به حمد نشده است.

فسبح باسم ربک العظیم (سوره واقعه ۷۴ و٩۶)

سبح اسم ربک الاعلی (سوره اعلی ١)

مفهوم عمیق کلماتِ: تسبیح، اسم، رب و حمد چیست و ما از تکرار این واژه‌ها در رکوع و سجود خود چه احساسی را با زبان قال یا حال بیان می‌کنیم؟! «تسبیح» از کلمه «سباحه» به معنای شناوری و حرکت منظم در مسیر و مداری معین مشتق شده است. وقتی قرآن تاکید می‌کند همه اجزاءِ هستی و همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است خدا را تسبیح می‌کنند، جوش و خروش و جنبشی را در طبیعت و ذرات عالم احساس می‌کنیم که به سوی هدفی متعالی و کمال‌آفرین روان است. در قالب مثال می‌توانید کارخانه عظیمی را با هزاران کارگر، کارمند، مهندس، تکنیسین و مهارت‌های دیگر در نظر بگیرید که به‌رغم تفاوت تلاش‌ها و تخصص‌ها، همگی صبح تا شام کاری که می‌کنند در خدمت محصولی است که کارخانه مذکور تولید می‌کند، بطوری‌که غیبت هرکدام از آن‌ها یا کم کاری و بد کاری‌شان لطمه‌ای به آن بخش از کاری که به عهده دارند وارد می‌آورد. پس می‌توان گفت هریک از آنان وظیفه‌ای که به عهده دارند، رفع عیب و نقص و نارسائی از گوشه‌ای از امور متنوع و پیچیده کارخانه است. معنای تسبیح نیز چنین است. عالم وجود نیز کارخانه عظیم و غیرقابل تصوری است که همه مخلوقات به فرمان الهی نقشی را ایفا می‌کنند که مجموعه را به رشد و کمال سوق می‌دهد. با این توضیح، تسبیح رب عظیم یا اعلی، درک کردن و همراه و هماهنگ شدن با حرکت عظیم و اعلایی است که سرنخ آن به دست «رب» جهانیان است.

وقتی ما در رکوع و سجود خود می‌گوئیم: «سبحان ربی …» در واقع نه او را تنها رب عالم وجود، بلکه رب، رئیس، رهبر و روزی‌رسان خود می‌شناسیم و دائما بر خود تلقین می‌کنیم تا گرفتار بندهای فریب ارباب‌های متفرق دنیائی نشویم.

و اینک نوبت «حمد» است: سبحان ربی الاعلی و بحمده! شما ممکن است در یک کارخانه یا اداره و موسسه‌ای کار کنید و نقش و مسئولیت خود را نیز بخوبی ایفا کنید، اما نیاز زمانی و جبر روزگار شما را به آنجا کشانده باشد و از مدیریت موسسه، محیط کار، مقررات و محصول آن رضایت نداشته باشید، در مقام مثال و مقایسه (برای تقریب به ذهن) شما کار «تسبیحی» خود را انجام میدهید، ولی ستایش و تمجیدی نسبت به مدیر و محیط و مقرارت آن ندارید. معنای «تسبیح بحمد» این است که تلاش و انجام وظیفه شما انگیزه حمد و ستایش دارد، شما شیفته محیط کار خود و تحسین کننده مدیریت آن هستید. شما نه به عنوان رفع تکلیف و انجام وظیفه اداری، بلکه به صورت آگاهانه و عاشقانه، ستایش‌وار کار می‌کنید! و این است مفهوم تسبیح بحمد رب (الله اعلم)

اما اسم؛ ما فارسی‌زبان‌ها «اسم» را عنوان و علامتی قراردادی می‌دانیم و برای آن الزاما معنا و مفهومی قائل نیستیم. مثلا وقتی می‌گوئیم: دیوار، درخت، دریا و … هیچ‌کدام از این کلمات معنا و مفهوم مستقلی ندارند که شخص نا آشنا با زبان فارسی را به ماهیت آن‌ها آشنا کند، مگر آن‌که قبلا به آن‌ها آموزش داده شده باشد. اما زبان عربی چنین نیست، «اسم» بیان‌کننده ماهیت اشیاء است و چگونگی آنرا توصیف می‌کند. بنابراین مفهوم صفت دارد. در قرآن مطلقا از «صفات خدا» یاد نکرده، بلکه اصلا کلمه «صفت» در قرآن نیامده است، اما فراوان از «اسماء الهی» همچون: رحمن و رحیم، عزیز و حکیم، غفور و ودود، علیم و خبیر، و … یاد کرده است که در واقع همان مفهومی را که از صفت می‌فهمیم دارد. وقتی خدا اسماء را به آدم آموخت، اسماء، الفاظ و علامت‌های قراردادی نبود، بلکه ماهیت و عملکرد اشیاء بود. وقتی خداوند تولد «یحیی» را به ذکریا مژده می‌دهد و می‌گوید: «ما قبلا چنین اسمی را بر کسی ننهاده بودیم» (لم نجعل له من قبل سمیا ً) قصد ابتکار و نوآوری در انتخاب نامی زیبا نداشته است، بلکه یحیی (از کلمه حی = حیات و زندگی) ماهیت و نقش این فرزند را که در آینده منشاء حیات طیبه و زنده‌کننده ارزش‌های اخلاقی خواهد شد، بیان می‌کند و چنین است نام‌های مریم، عیسی، مسیح و …

وقتی حضرت عیسی می‌گوید: من بشارت‌دهنده رسولی پس از خود هستم که نامش «احمد» است (و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد) بنظر می‌رسد که شخصیت و مقام عظیم اخلاقی او را که احمد (پسندیده‌تر، نیکوتر) است مژده می‌دهد. توجه به مفهوم و معنای کلمه «اسم» میتواند ما را به شناخت عظیم‌تر تسبیح به «اسم رب» نزدیک کند. خداوند را اسماء نیکوی فراوانی است، ما کدام اسم را تسبیح می‌کنیم؟ «الله» را؟ «رحمن» را؟ … هریک از اسماء الهی معنای ویژه‌ای دارند، اما «رب» تنها نامی است که نمایانگر نظام‌دهندگی، سروری و سیادت، سلطه مدیرانه و سازماندهی و اداره هستی است. ما در رکوع و سجود خود دست تدبیر «پروردگار» را بی‌نظیر و عالی و عظیم می‌شماریم، درحالی‌که صفات دیگر سایه‌های دیگری از ذات ذوالجلال و الاکرام اوست.

اصلی‌ترین سخن حضرت موسی با فرعون و حضرت ابراهیم با نمرود مسئله «رب العالمین» بود، توده‌های گمراه مردم همواره در طول تاریخ جباران و رﺅسای زر و زور و تزویر را «ارباب» و ولی نعمت خود تصور می‌کردند، از آن‌ها می‌ترسیدند و چشم طمع به آستان آن‌ها داشتند، ولی تاکید توحیدی قرآن بر عبارت انحصاری «رب»، رفتن به سوی نور از تاریکی‌ها بوده است.

کند و کاوی در مفهوم رکوع

کلمات رکوع و سجود، آنچنان جایگاه بلندی در معارف قرآنی دارند که جا دارد بیشتر تامل کنیم. هرچند در اصطلاح به خم شدن در نماز، رکوع می‌گویند، ولی معنای اصلی این کلمه «اظهار تواضع و خضوع» است، نشان دادن نوعی احترام و بزرگداشت نسبت به کسی یا چیزی است، همانند کلاه از سر برداشتن اروپائی‌ها یا تعظیم کردن ژاپنی‌ها. ما اگر در نماز خود رکوع می‌کنیم، این حرکتی است به نمایش تواضع در برابر پروردگار، نه آنکه معنای رکوع، خم شدن باشد. و همین اشتباه موجب شده است در فهم آیاتی از قرآن اشتباه کنیم. مثلا خداوند به حضرت مریم فرمان می‌دهد: یا مریم اقنتی لربک واسجدی وارکعی مع الراکعین. مریم برای پروردگارت قنوت کن و سجده بجای آور و با رکوع‌کنندگان رکوع کن. همان‌طور که می‌دانیم، قنوت و رکوع و سجود مختص مسلمانان است و پیروان هیچ‌یک از شریعت‌ها چنین آدابی ندارند. علاوه‌بر آن، نماز جماعتی نداشتند که مریم همراه آنان رکوع کند، همچنین معمول نبوده است زنان دوشادوش مردان در صفوف نماز بایستند! باین ترتیب بنظر می‌رسد، کلمات: قنوت، رکوع و سجود را باید در مفهوم لغوی آن فهم کرد، نه در اشکالی که ما پس از قرن‌ها به‌گونه‌ای سمبولیک در نمازهای یومیه خود ادا می‌کنیم. معنای «قنوت»، «دوام طاعت» است و ما با بالا بردن دست‌های خود در نماز می‌خواهیم «استمرار اطاعت و فرمانبری خود» را با این علامت که نمایش دراز کردن دست‌های نیاز است نشان دهیم. رکوع، همان نشان دادن نهایت خضوع و خواری در برابر خداست و سجود، خاکساری و در خدمت خالق قرار گرفتن.

مثال دیگر آیه ۵۵ سوره مائده است که از پرداخت زکات در حال «رکوع» سخن گفته است: الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون. غالب مفسرین شیعه آیه فوق را در شان مولای متقیان حضرت علی (ع) دانسته و به داستانِ بخشیدن انگشتری در حال رکوع نماز به سائلی فقیر استناد کرده‌اند. هر چند مقام آن پیشوای عظیم‌الشان و سابقه و سبقت ایشان در انفاق و صدقات بر کسی پوشیده نیست، اما آیه فوق اولا درباره «کسانی» (الذین) است، نه کسی (الذی). ثانیا برحسب آن‌چه نقل کرده‌اند، نمازهای حضرتش چنان در حالت از خود بی‌خودی بوده که بیرون کشیدن تیر از پای خود را احساس نمی‌کرده، چه رسد به تقاضای سائل را! ثالثا همچنان‌که همه شاهد بوده‌ایم، هیچ گدائی هنگامی‌که نمازگذاران مشغول نمازند گدائی نمی‌کند و سائلان همواره تقاضای خود را پس از ختم نماز عنوان می‌کنند. رابعا بفرض هم که سائلی در حین نماز ادای نیاز کند، هرگز مسجد را ترک نمی‌کند تا نیازی به عجله در پرداخت به او به قیمت انجام حرکتی غیرمجاز در نماز باشد. خامسا، آیا اسراف نیست که «نگین پادشاهی» را در حال رکوع به گدائی که او را ندیده و به صداقتش اطمینان نداریم ببخشیم! آیا علی (ع) که در عدالت آنچنان سخت‌گیر بود که از وام دادن یک پیمانه گندم بیت‌المال به برادرش دریغ می‌کرد، این چنین بی‌حساب و کتاب نگینی را که می‌گویند به ارزش خراج سالیانه مکه و مدینه بود به ناشناسی هبه می‌کند؟ آیا داشتن چنین نگین و گوهری در منش علی بن ابیطالب است که از داشتن لباس نو نیز پرهیز می‌کرده و با نان جوئی می‌ساخته است و خودش را در سطح پایین‌ترین افراد جامعه قرار می‌داده است. حال اگر به معنای اصلی کلمه رکوع که همان تواضع و تمکین است توجه کنیم معنای آیه مذکور چنین می‌شود: «کسانی‌که نماز بپا میدارند و با رضایت و تمکین زکات می‌دهند (نه با اکراه و احساس اجبار)» امروز نیز اکثریت مطلق کسانی که مالیات می‌دهند، به این کار رضایت و رغبتی ندارند و تا جائی که بتوانند از زیر بار این تحمیل دولتی شانه خالی می‌کنند. اما قرآن از مومنینی یاد می‌کند که اصلا کار می‌کنند تا زکات (همان مالیات دینی) را بپردازند: و الذین هم للزکوه فاعلون (وکسانی که برای زکات کار کننده هستند)

معنای سجود

در دفتر اول مثنوی معنوی از مولوی می‌خوانیم:

… نور خواهی مستعد نور شو

دور خواهی خویش بین و دور شو

ور رهی خواهی از این سجنِ خَرِب

سرمکش از دوست و اسجد و اقترب (مرجع)

معنائی که مفسرین و اهل لغت از «سجده» ارائه داده‌اند، بسیار نزدیک به همان معنائی است که از «رکوع» کرده‌اند. یعنی همان تواضع، خضوع، اظهارِ خواری و فروتنی و … مسلما میان این دو کلمه تفاوتی وجود دارد وگرنه یکی تلقی می‌گردید. به نظر می‌رسد «رکوع»، نشان دادن و اظهار فروتنی و خضوع است و «سجود» عمل کردن و تن دادن به آن که همان تسلیم شدن و در خدمت درآمدن است. توضیح آن‌که شما ممکن است در برابر قدرت مافوقی اظهار کوچکی و خضوع بکنید، اما عملا خدمتی به او انجام ندهید، اما سجود تسلیم شدن و خدمت کردن کامل است.

قرآن به دفعات از سجده همه آن‌چه یا آنان‌که در آسمان‌ها و زمین هستند، همچون خورشید، ماه، ستارگان، کوه‌ها، درختان، جنبندگان، فرشتگان و بسیاری از آدمیان نسبت به خالق هستی یاد کرده است، اما یکبار هم از رکوع غیر آدمی سخن نگفته است، چرا که در اینجا مسئله تسلیم و در خدمت نظام هستی بودن مطرح است، نه ادای احترام و تواضع. فرمان سجده فرشتگان به آدم نیز، نه کار تشریفاتی، بلکه در خدمت رشد و کمال او درآمدن و تن دادن به سلطه علمی و عملی او به «اسماء» یعنی کارکردهای قوای طبیعت است.

قرآن نه‌تنها از سجده واقعی موجودات، بلکه از سجده سایه آن‌ها! (آثار یا بازتاب نقش آن‌ها در طبیعت) در صبح و شام (تمامی اوقات) یاد کرده است، سجده‌ای که موافق طبع آن‌ها در تبعیت از قوانین طبیعت است، و سجده‌ای که مخالف طبع آن‌ها و ناخوشایندشان در ناملایمات (همچون مرگ) است. یعنی همه مخلوقات خواه ناخواه در خط خالق خود حرکت می‌کنند.

آیا به آفریده‌های خدا توجه ندارند که سایه‌های آن از (جانب) راست و (جانب) چپ با خاکساری در مقابل خدا (قوانینی که بر طبیعت حاکم ساخته) می‌گردد؟ (سوره نحل ۴۸)

همه آنان‌که در آسمان‌ها و زمین‌اند، خواه ناخواه برای خدا سجده می‌کنند. و سایه‌هاشان نیز، در صبح و شام. (سوره رعد ١۵)

قرآن از آثار سجود در چهره پیامبر و پیروانش نیز یاد کرده است (… سیماهم فی وجوههم من اثر السجود …)، کسانی چنین پنداشته‌اند که گویا آثار مُهر نماز بر پیشانی پیامبر و یارانش نقش بسته بوده است و به همین دلیل به هر طریقی تلاش می‌کنند چنین سیمائی داشته باشند. با آن‌که مهر و تسبیح به شکل امروزی از رسوم بعدی است! و آیه مذکور از وجوه (چهره‌ها) سخن می‌گویند نه پیشانی‌ها (نواصی)! هرچند به طور طبیعی نیز ممکن است پیشانی کسانی در اثر طول سجودهای شبانه به اصطلاح «پینه» ببندد، اما بعید به نظر می‌رسد چنین تاثیرپذیری پوست پیشانی فضیلتی قابل ذکر در قرآن باشد! اما اگر به معنای کلمات: سیما، وجوه و سجود توجه بیشتری کنیم، چه بسا بتوان نشانی فوق (آیه ٢٩ سوره فتح) را چنین ترجمه کرد: نشان (شایستگی) آن‌ها در چهره‌هاشان (یا در شخصیت ایشان) از اثر سجود (در خدمت حق و خاضع بودن) پیداست.

یعنی اگر نماد تکبر و غرور را از نگاه و حرکات چهره مستکبرین می‌توان شناخت، نماد سجود (فروتنی و خاکی بودن را) در سیمای مومنین می‌توان یافت (والله اعلم)

قنوت

قنوت چیست و چه معنائی دارد؟! چرا به عملی که در رکعت دوم نماز با قرار دادن دست‌ها مقابل روی خود انجام می‌دهیم، قنوت می‌گویند؟ … از آنجائی که هنگام قنوت دعا می‌کنیم، برخی می‌پندارند معنای قنوت دعاست، اما چنین نیست. گرچه دعا کردن هم از نتایج «قانت» بودن است. قانت در واژه‌نامه به معنای مطیع و فرمانبردار می‌‎باشد (مرجع). خداوند حضرت مریم را از قانتین شمرده (کانت من القانتین) و حضرت ابراهیم را نیز به عنوان «امت قانت» معرفی کرده است (ان ابراهیم کان امه قانتا لله حنیفا و لم یک من المشرکین). چگونه می‌توان چنین حالتی را دریافت؟! براستی مشکل است کلمه معادلی در زبان فارسی برای «قانت» قرار داد که بتواند همه ابعاد آنرا بیان کند، اما شاید نقل یک واقعه تاریخی بتواند محتوای این لغت را قابل فهم‌تر نماید. می‌گویند «شیخ بهائی» که از مراجع معتبر زمان شاه عباس بود، روزی در مسجد معروف «شیخ لطف الله» هنگامی‌که با آداب و تشریفات مرسوم، خود را برای اقامه نماز ظهر آماده می‌کرد، روستائی ساده‌دلی را می‌بیند که با شتاب و شلختگی تمام! وضوی ناقصی می‌گیرد و نماز سریعی می‌خواند و آماده رفتن می‌شود! شیخ او را خطابی عتاب‌آمیز می‌کند که مرد، خود را مسخره کرده‌ای یا خدا را؟! آن چه وضو و این چه نمازی بود که برگزار کردی؟ … دهاتی دلسوخته که سخت شرمنده و پشیمان شده بود می‌گوید: آقا، ما بی‌سواد و جاهلیم، نمی‌فهمیم در نماز چه می‌گوئیم، فقط می‌خواهیم روزی چندبار به خدا بگوئیم ما یاغی و طاغی نشده‌ایم، ما هنوز بنده‌ی تو هستیم!! می‌گویند شیخ شدیداً شرمنده می‌شود، می‌فهمد او به آدابِ مهر و تسبیح و جانماز و جمعیت مامومین پرداخته بود و روستائی پاکدل، به روحِ نماز که همان اظهار بندگی و گریز از طغیان است. «قنوت» چنین حالتی است که نمازگذار لازم است در دل خود احساس کند، نشانه‌ای از اطاعت و گردن نهادن است.

لغت شناسان قنوت را «دوامِ طاعت» یعنی پیوسته و لایزال فرمانبر بودن معنا کرده‌اند. گویا این مفهوم را از آیاتی که قانت بودن همه موجودات جهان هستی را به خدا نشان می‌دهد، گرفته‌اند. مثل: «گفتند خداوند فرزندی برگرفته است، او منزه است از چنین پنداری. آنچه در آسمان‌ها و زمین است منحصرا متعلق به اوست، همه برای او در حال قنوت‌اند (کلٌ له قانتون)» (بقره ۱۱۶) از این منظر، شاید منظور از قانت بودن حضرت ابراهیم و حضرت مریم، استمرار و یکپارچگی فرمانبرداری‌شان در تمامی مراحل و لحظات عمر نسبت به «رب» خویش بوده است، در حالی‌که بقیه انسان‌ها عمر خود را در طیفی از ساعات فرمانبری و نافرمانی می‌گذرانند.

کلمه قنوت یکبار هم در مقابل کلمه نشوز آمده است که از تقابل میان این دو بیشتر می‌توانیم به فهم این کلمه نزدیک شویم. این تقابل را آیه ۳۴ سوره نساء در وصف دو دسته از همسران: زنان اهل نشوز (سرکشی، ناسازگاری، تمکین‌ناپذیری)، و زنان «صالحات قانتات» (صلح‌جو، مطیع خدا و سازگار) بیان کرده است. از این تعارض به معنای قانت بودن که در گفتار آن روستائی ساده‌دل، از یاغی بودن و طغیان نفس به بندگیِ خدا دل سپردن است، می‌توان رسید. و چنین است که قرآن همه ما را فراخوانده است که قانت‌وار برای خدا برخیزیم؛ «قوموا لله قانتین»

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ﴿۱

نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (۱)

الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿۲

همان که آفرید و هماهنگى بخشید (۲)

وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ﴿۳

و آنکه اندازه‏ گیرى کرد و راه نمود (۳)

یک خانه را می‌توان از ابعاد مختلفی تعریف کرد. یک بُعد آن فیزیکِ خانه است که به بزرگی، ابعاد و اندازه‌ی جزئیات آن و غیره اشاره دارد. از سوی دیگر، خانه را می‌توان از بُعد کیفیت نیز بیان نمود که مقصود همان رنگ‌آمیزی، نورپردازی، راحتی و غیره است. لذا در جایی خداوند را به صفت عظمت آن، یعنی از منظر بزرگی به کمیت‌هایی که خلق کرده است و در جایی دیگر خداوند را به صفت اعلی بودن آن، یعنی از منظر بزرگی به کیفیت‌هایی که خلق نموده است، می‌ستاییم. لذا در این آیه می‌خوانیم که پرودگار خود را به بزرگی کیفی پاک و منزه بدان. مقصود چیست؟! در این سه آیه که با الذی آغاز شده است، سه اصل توحید، نبوت (هدایت) و معاد را بیان نموده است. لذا توجه انسان را به برخی از کیفیت‌ها در خلقت جلب می‌کند: پروردگاری که در خلقت هماهنگی بخشید، پروردگاری که برای همه‌چیز اندازه و قدری تعیین کرد تا رهنمایی شوند. خداوند به هرچیزی که خلق شده است در طبیعت و غریزه‌اش کاری که باید بکند، آموزش داده است تا آن کار را در سیستم آفرینش به درستی انجام دهد و این‌چنین هدایت شده‌اند. دانه خودش به طور طبیعت هدایت شده است و جوانه می‌زند و رشد می‌یابد. لاک‌پشت‌ها از تخم که متولد می‌شوند، خودشان به سوی تقدیری طبیعی هدایت می‌شوند و گروه گروه به سمت دریا می‌روند. سیاره‌ها مسیر خود را طبق مدار خودشان با سرعتی مشخص ادامه می‌دهند. سیستم آکل و ماکول در جهان سبب حفظ تعادل بقا موجودات می‌شود. این نظم الهی، با همه‌ی نظم و بی‌نظمی‌هایی که از منظر بشر در آفرینش وجود دارد، حیات موجودات و مخلوقات را رقم می‌زند.

*سبح: درک کردن و همراه و هماهنگ شدن، بی عیب شمردن، پاک شمردن، تسبیح گفتن، از کلمه «سباحه» به معنای شناوری و حرکت منظم در مسیر و مداری معین مشتق شده است.

*اسم: بیان‌کننده ماهیت اشیاء است و چگونگی آنرا توصیف می‌کند، مقصود از اسم، ویژگی است.

*رب: پروردگار از منظر ربوبیت، تربیت‌کننده و مربی بودن حالتی تعاملی دارد، تا مربوبی نباشد، ارباب بودن، تربیت کردن و مربی بودن معنا ندارد. لذا همیشه رب +… کلمه‌ای آمده است. ربک، ربنا، رب العالمین و…

*اعلی: بزرگی از منظر کیفیت، از هرچیزی بالاتر، والاتر، عالی

*عظیم: بزرگی از منظر کمیت، بزرگ، عظیم، بدون محدودیت

*سوّی: هماهنگ، به کمال و رشد بردن

*قدر: مقدار، اندازه، سنجه‌هایی منظم و مشخص

*هدی: هدایت کردن، رهنمایی نمودن، راه بردن، رساندن

وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿۴

و آنکه چمنزار را برآورد (۴)

فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى ﴿۵

و پس [از چندى] آن را خاشاکى تیره‏‌گون گردانید (۵)

سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى ﴿۶

ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنى (۶)

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى ﴿۷

جز آنچه خدا خواهد که او آشکار و آنچه را که نهان است مى‌داند (۷)

وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿۸

و براى تو آسانترین [راه] را فراهم مى‌گردانیم (۸)

پروردگاری که چمنزاران را رویاند و پس از مدتی از آن خاشاکی تیره باقی ماند. این مفاهیم بر تو خوانده خواهد شد تا فراموش نکنی. آن‌که همه‌چیز باقی نیست و این چرخه‌ی زندگی و مرگ، مستمر در پیش‌روی انسان است. آیا ممکن است که انسان رها شده باشد و این چرخه‌ی حیات برای او نباشد؟! مگر آن‌چیزی که خدا بخواهد، که پروردگار آشکار و نهان را می‌داند. به هر حال، انسان همیشه در هوشیاری کامل نیست، خواب‌آلودگی، خستگی، پرخوری، پیری و … ممکن است حافظه انسان را تضعیف کند یا موقت یا دائمی سبب فراموشی شود. رفتار نمودن طبق نشانه‌ها و آیات الهی، مسیری منطبق بر خلقت آفرینش است، لذا مسیری را که هدایت الهی ترسیم می‌کند را مسیری سهل و آسان نامیده می‌شود. لذا گفته می‌شود که ما برای تو آسانی‌ها را تسهیل می‌کنیم. تا بتوانی پذیرای این کارهای سهل و نیکو باشی.

*مرعی: چراگاه، مرتع، چمن‌زار، تجمع گیاهان

*غثا: خاشاک، گیاهان خشکیده‌ی پاییزی

*احوی: تیره

*قرء: خوانا شدن، خواندن، آشنا شدن با صفات و ویژگی‌های الهی و ادارک و فهمیدن آن مفاهیم

*یسر: آسانی، سهولت، پذیرا بودن، تسهیل شدن

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى ﴿۹

پس پند ده اگر پند سود بخشد (۹)

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى ﴿۱۰

آن کس که ترسد بزودى عبرت گیرد (۱۰)

وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿۱۱

و نگون‏بخت‏ خود را از آن دور مى دارد (۱۱)

الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿۱۲

همان کس که در آتشى بزرگ در آید (۱۲)

ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى ﴿۱۳

آنگاه نه در آن مى‏ میرد و نه زندگانى مى‏ یابد (۱۳)

اکنون که پیامبر را با این مفاهیم آشنا کرده است، اکنون وی باید این پیام را گسترش دهد، لذا فذکر آمده است. چه کسی پند می‌گیرد و آگاه می‌شود؟! آن کسی که نگران باشد، پند می‌گیرد و مسیر هدایت را در پیش می‌گیرد. در هنگام تربیت دانش‌آموزان در مدرسه نیز چنین است، برخی از دانش‌‎آموزانی که نگران یادگیری نیستند، بهترین معلم هم که آموزش دهد، درس و پندی نمی‌گیرند. اما همان‌ها چنان‌چه پذیرای مطلب باشند، آن‌ها نیز پند خواهند گرفت. لذا کسی که خشیت داشته باشد و بیم و نگرانی یادگیری و پندگیری داشته باشد، بیدار خواهد شد. اما کسی که جانبی می‌گیرد و دور می‌شود، آن کسی که بی‌خبر است و خودش را محروم می‌کند از این حقایق، خودش را از حقایق دور می‌دارد و محروم می‌سازد. این فرد همان کسی است که خود را در آتشِ بزرگ سردرگمی یافته است، زیرا خودش را از حقایق محروم کرده است. این فرد زنده و آگاه نیز نمی‌شود زیرا عامل حیات‌بخش و آگاهی‌بخش با خودش ندارد، لذا رفتاری که خودش را محروم ساخته، هیچ‌گاه او را بیدار و زنده نخواهد کرد.

*اشقی: محروم، در مقابل سعید است، شقاوت در مقابل سعادت است. سعید کسی است که مساعدت و کمک می‌گیرد و از نعمت‌ها بهره‌مند می‌شود و شقی کسی است که محروم از مساعدت و کمک می‌شود و از نعمت‌ها بهره‌مند نمی‌‎شود.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ﴿۱۴

رستگار آن کس که خود را پاک گردانید (۱۴)

وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿۱۵

و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد (۱۵)

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا ﴿۱۶

لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏‌گزینید (۱۶)

وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۷

با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است (۱۷)

إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿۱۸

قطعا در صحیفه‌‏هاى گذشته این [معنى] هست (۱۸)

صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى ﴿۱۹

صحیفه‌‏هاى ابراهیم و موسى (۱۹)

کسی که نفس خود را تزکیه کند و نفسش را پاک نماید، ویژگی‌های پروردگارش را به یاد آورد و روی به سوی پروردگار کند، خودش را شکفته می‌کند و خودش را رستگار می‌نماید. انسان ابتدا باید وابستگی‌های دنیایی را از خود پاک کند تا این زنگارها از آینه‌ی وجودی او پاک شود، این مرحله را تزکیه می‌گویند. انسان پس از تزکیه، وارد مرحله تذکر می‌شود، در این مرحله انسان بیدار می‌شود و ویژگی‌های پروردگارش (اسم رب) را درک می‌کند، وقتی هریک از صفت‌های الهی را درک کنیم، رفتارمان را در جهت رویکرد به سوی این خدایی که از جنبه‌های مختلف در حال شناخت آن هستیم، تصحیح می‌شود، یعنی وارد مرحله تصلی می‌شود و خود را جزئی از این سیستم الهی می‌پنداریم و عملا در مسیر الهی ادامه می‌دهیم. افسوس که عده‌ای زندگی دنیایی را برمی‌گزینند و اصلا در این مسیر هدایت الهی قرار نمی‌گیرند، چه بسا آخرت نیکوتر و پایدارتر است. این مطالب مهم ذکر شده اولین بار نیست که بیان می‌شود، بلکه در قرآن تصدیق می‌شود که در کتاب‌های گذشته حضرت ابراهیم و حضرت موسی نیز وجود داشته است. حضرت ابراهیم به عنوان اولین امام است و حضرت موسی نیز نخستین امامی است که اجتماعی را پدید آورد و برای آن امت امام می‌شود.

*فلح: رستگاری، شکفتن، به کشاروز فلاح می‌گویند، زیرا زمین را شکاف می‌دهد و دانه‌ها را می‌کارد و روی آن گردی از خاک می‌پاشد تا جوانه‌ها بتوانند با توان اندک خود، این خاک نازک را کنار بزنند و استعداد و توانایی خود را بروز دهند. برای این‌که دانه بتواند از خاک سربزند و جوانه دهد، کشاورز مرتبا این خاک را تزکیه می‌کند و خاک از تعلقات آن و حجم زیاد کلوخ‌ها پاک می‌کند تا دانه که استعاره‌ای از استعدادها و توانایی‌های ذاتی است، بتواند بروز و ظهور پیدا کند، شکفته شود و به رستگاری برسد.

*تزکیه: زکات به مال زیادی گفته می‌شود که اهدا می‌کنیم تا چرخه‌ی مالی جامعه بین فقرا و ثروتمندان کامل شود و با برداشتن این موانع، سبب شکفتگی و رستگاری (فلح) شود. تزکیه نفس نیز به تعلقات زیادی اشاره دارد که باید از نفس زدوده شود تا بتواند این نفس به سوی شکفتگی استعدادها و توانایی‌ها پیش‌رود و سبب بیداری و رستگاری او گردد.

دیدگاهتان را بنویسید

4 × دو =