سوره القلم
سوره قلم که سوره ۶۸ قرآن میباشد در جزء ۲۹ قرار دارد و شامل ۵۲ آیه است. این سوره همزمان با آغاز علنی کردن دعوت پیامبری نازل شده است. خداوند در این سوره گویی قصد دارد که به پیامبر و به خوانندگان آتی آیات، واژگانِ کلیدی را آموزش میدهد تا درک درستی نسبت به آیات داشته باشند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ﴿۱﴾
نون سوگند به قلم و آنچه مى نویسند (۱)
مَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ﴿۲﴾
[که] تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستى (۲)
وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ ﴿۳﴾
و بى گمان تو را پاداشى بى منت خواهد بود (۳)
وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿۴﴾
و راستى که تو را خویى والاست (۴)
فَسَتُبْصِرُ وَیُبْصِرُونَ ﴿۵﴾
به زودى خواهى دید و خواهند دید (۵)
بِأَیْیِکُمُ الْمَفْتُونُ ﴿۶﴾
[که] کدام یک از شما دستخوش جنونید (۶)
سوگند به ن (جوهر) و قلم و هر آنچه مینویسند که تو به نعمت پروردگاری که تربیت در دست اوست، مجنون و عقل پوشیده نیستی. سوگند به انواع وسیلههای که برای ثبت و ضبط اطلاعات استفاده میشود، لذا اندیشه کن به سیستمهای ذخیرهسازی اطلاعاتی که دیگران میتوانند در آینده آن را بازیابی کنند. اکنون به ارتباط میان سوگند و نتیجهی سوگند توجه نمایید. در نتیجهی سوگند آمده است که تو به لطف پروردگارت مجنون نیستی. پس میتوان گفت که در آینده از طریق گسترش علم و افزایش آگاهی مردم کشف خواهد شد که این انسان نه تنها دیوانه نبوده است، بلکه چه انسان کریم و بزرگواری بوده است و تاریخ گواهی خواهد داد بر عقل، هوش و فرهیختگی پیامبر.
نه تنها دیوانه نیستی، بلکه وحی و آگاهی که پیدا کردهای، سبب اجر بی پایانی خواهد شد. پس همانا برای تو اجری بی حسابی است. همانا تو خُلق و خویی عظیم و والا داری. لذا در مییابیم که پیامبر آنچنان خودسازی کرده است که پروردگار به وی میفرماید که خلقیاتی وارسته دارد. تو به زودی خواهی دید و آنها نیز خواهند دید که کدامیک از شما به فتنه افتادهاید و مفتون هستید. بنابراین زمان همهچیز را مشخص خواهد کرد.
*ن: مرکب و جوهر، ماهی مرکب، نون نوعی نهنگ است که از در دفاع از خود مرکب منتشر میکند. یکی از دلایل صید این ماهی برای گرفتن جوهر برای نوشتن بوده است.
*قلم: ابزاری برای نوشتن و ثبت کردن
*مجنون: کسی که عقلش پوشیده است، دیوانه
*غیر ممنون: بی حساب
*خلق: اخلاق، ساختار روانی انسان، اخلاقیاتی که انسان با رشد شخصیتی میسازد.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿۷﴾
پروردگارت خود بهتر مى داند چه کسى از راه او منحرف شده و [هم] او به راه یافتگان داناتر است (۷)
فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ ﴿۸﴾
پس از دروغزنان فرمان مبر (۸)
همانا پرورگار تو که تربیت در دست اوست، بهتر میداند که چه کسی از راه خودش گمراه شده است و او بهتر میداند که چه کسی گمراه است. لذا در اینجا پروردگار یک آزادی عمل در تربیت ایجاد مینماید. پس تو از مکذبین و تکذیب کنندگان فرمان مبر و اطاعتشان مکن. این مکذبین چه روحیهای دارند؟!
*مکذبین: تکذیب کنندگان زبانی و رفتاری، دروغ دانستن حقیقت
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ ﴿۹﴾
دوست دارند که نرمى کنى تا نرمى نمایند (۹)
وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ ﴿۱۰﴾
و از هر قسم خورنده فرو مایه اى فرمان مبر (۱۰)
هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ ﴿۱۱﴾
[که] عیبجوست و براى خبرچینى گام برمى دارد (۱۱)
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿۱۲﴾
مانع خیر متجاوز گناه پیشه (۱۲)
عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ ﴿۱۳﴾
گستاخ [و] گذشته از آن زنازاده است (۱۳)
أَنْ کَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِینَ ﴿۱۴﴾
به صرف اینکه مالدار و پسردار است (۱۴)
إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۵﴾
چون آیات ما بر او خوانده شود گوید افسانه هاى پیشینیان است (۱۵)
سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ ﴿۱۶﴾
زودا که بر بینى اش داغ نهیم [و رسوایش کنیم] (۱۶)
۱) آنها دوست دارند که تو نرمی کنی تا آنها هم سازشکاری کنند. در اینجا میبینیم که نباید در مسائل اصولی سازش کرد و معامله نمود. اگر برای کسی اصولی مطرح باشد، نباید کوتاه بیاید و امتیازی بدهد تا آنها نیز به وی امتیاز اعطا کنند. لذا اولین صفت مکذبین این است که پایبند به هیچ اصولی نیستند و بر سر هر چیزی منفعت طلبانه معامله میکنند. ۲) از هر فرومایهای که بسیار سوگند میخورد و ۳) توهین مینماید، پیروی مکن. ۴) از کسی که بسیار عیبجو است. ۵) از کسی که همهجا سخنچینی میکند و سخن را به همهجا میرساند. ۶) نه تنها خودش خیری نمیکند، بلکه به شدت مانع خیر دیگران میشود. ۷) نه تنها خودش کمک نمیکند تا کسی به حقش برسد، بلکه خودبینانه به حقوق دیگران نیز تعدی و تجاوز میکند. ۸) گستاخ، بداخلاق و شکمباره نیز هست و ۹) علاوه بر آن بیخانواده و بیشخصیت است. ۱۰) و متکی به مال و بنیه میباشد و در زندگی برایش قدرت و ثروتش مطرح است. ۱۱) هنگامی که آیات ما برایش تلاوت میشود که اندیشه کند، میگوید اینها افسانههای قدیمی و برای گذشتگان است. میگوید این حرفها که مال قدیمهاست به درد امروز نمیخورد.
ما پوزهاش را به خاک خواهیم مالید. یا اصطلاحا شاخش را خواهیم شکست. به عبارت دیگر از تکبر و خودخواهی خود به زیر کشیده خواهد شد.
*ودوا: دوست دارند
*دهن: روغن، گریس کاری، روغن کاری، مداهنه یعنی سازشکاری و درگیر نشدن، کنار آمدن
*حلاف: کسی که بسیار سوگند میخورد، مبالغه حلف، حلف یعنی سوگند
*مهین: پستی، فرومایه، همخانوادهی توهین.
*همّاز: بسیار عیبجو، مبالغه همزه. کسی عیب دیگران را میبیند ولی عیب خود را نمیبیند.
*مشّاء: بسیار حرکت کننده، پوینده
*نمیم: سخنچینی.
*منّاع: بسیار منع کننده، مانع شدن
*مُعتد: متجاوز، همخانواده تعدی
*اثیم: تنگ نظر، خودبین
*عتل: شکمباره، دنبال لذت، انسان خشن و بدزبان
*زنیم: طفیلی، بی خانواده، بی شخصیت، زنا زاده
*بنین: فرزند ذکور، در گذشته بنیه و قدرت خانواده بر اساس کار و جنگآوری پسران بوده است.
*خرطوم: پوزه، خرطوم، خرطوم هم فیل و هم خوک و گراز دارد. علامتگذاری خرطوم امروزه با تعبیر فلانی دماغش به خاک مالیده شد یا پوزهاش را به خاک مالیده شده است.
إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّهِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ ﴿۱۷﴾
ما آنان را همان گونه که باغداران را آزمودیم مورد آزمایش قرار دادیم آنگاه که سوگند خوردند که صبح برخیزند و [میوه] آن [باغ] را حتما بچینند (۱۷)
وَلَا یَسْتَثْنُونَ ﴿۱۸﴾
و[لى] ان شاء الله نگفتند (۱۸)
فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿۱۹﴾
پس در حالى که آنان غنوده بودند بلایى از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش در آمد (۱۹)
فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ ﴿۲۰﴾
و [باغ] آفت زده [و زمین بایر] گردید (۲۰)
ما آنها را امتحان کردیم، همانطور که باغداران را امتحان نمودیم زمانی که قسم خوردند که صبح زود میوهها را میچینیم. آنچنان قطعی گفتند که گویی همهی امور دنیا در دست آنها است. در حالی که آنها در خواب بودند، حادثهای فراگیر به گردش درآمد. پس باغ مبدل به زمینی صاف، آفت زده و بریده شد.
*اصحاب الجنه: باغداران
*اقسم: قسم خوردن، سوگند خوردن
*یستثنون: استثنا کردن.
*طاف: چیزی فراگیر، گردباد، همخانواده طوفان که میچرخد و فراگیر میشود.
*نائم: خواب، خسبیده
*اصبح: صاف شدن، بامداد شدن
*صریم: بریده شده، قطع شده، شب تاریک
فَتَنَادَوْا مُصْبِحِینَ ﴿۲۱﴾
پس [باغداران] بامدادان یکدیگر را صدا زدند (۲۱)
أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَارِمِینَ ﴿۲۲﴾
که اگر میوه مىچینید بامدادان به سوى کشت خویش روید (۲۲)
فَانْطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ ﴿۲۳﴾
پس به راه افتادند و آهسته به هم مى گفتند (۲۳)
أَنْ لَا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ ﴿۲۴﴾
که امروز نباید در باغ بینوایى بر شما در آید (۲۴)
وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِینَ ﴿۲۵﴾
و صبحگاهان در حالى که خود را بر منع [بینوایان] توانا مى دیدند رفتند (۲۵)
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ﴿۲۶﴾
و چون [باغ] را دیدند گفتند قطعا ما راه گم کرده ایم (۲۶)
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۲۷﴾
[نه] بلکه ما محرومیم (۲۷)
قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ ﴿۲۸﴾
خردمندترینشان گفت آیا به شما نگفتم چرا خدا را به پاکى نمى ستایید (۲۸)
پس بامدادان یکدیگر را ندا دادند و صدا زدند که اگر اهل کندن میوه هستید، صبح خود را با کشاورزی و چیدن میوهها آغاز کنید. پس به راه افتادند و آهسته با هم گفتگو میکردند، تا کسی بیدار نشود و فقیر و بیچارهها نیایند و چیزی طلب کنند. یعنی تمام تلاششان در انحصارگری و خودخواهی بود و حاضر نبودند نم پس دهند. صبح را با قدرتِ دست رد به سینهی دیگران زدن، آغاز کردند. و چون وضعیت را دیدند، گفتند ما اشتباه آمدهایم! نه مثل اینکه باغ را از دست دادهایم و محروم شدهایم! یکی از آنها که متعادلتر بود گفت: نگفتم چرا تسبیح نمیکنید و بخشی از محصول را به نیازمندان نمیبخشید! در اینجا معنای تسبیح را میتوان فهمید که تسبیح صرفا کلامی و زبانی نیست، بلکه تسیبح عملی است. لذا تسبیح یعنی چیزی را پاک نمودن و اصلاح کردن و هر کسی باید در جامعه کاری تسبیحی و اصلاحی انجام دهد و مشکلی از جامعه را رفع نماید و نقش مثبتی در جامعه ایفا کند.
*حرث: کشاورزی
*تخاف: آهسته صحبت کردن
*غدوا: صبح را آغاز کردن
*حرد: منع کردن، بازداشتن، دست رد به سینه کسی زدن
*قادر: توانا، دارای قدرت، هم حالت مثبت دارد و هم حالت منفی.
*تسبیح: پاک کردن، اصلاح کردن، انجام نقش فردی و اجتماعی در اصلاحات فردی و اجتماعی
قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿۲۹﴾
گفتند پروردگارا تو را به پاکى مى ستاییم ما واقعا ستمگر بودیم (۲۹)
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَلَاوَمُونَ ﴿۳۰﴾
پس بعضیشان رو به بعضى دیگر آوردند و همدیگر را به نکوهش گرفتند (۳۰)
قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا طَاغِینَ ﴿۳۱﴾
گفتند اى واى بر ما که سرکش بوده ایم (۳۱)
عَسَى رَبُّنَا أَنْ یُبْدِلَنَا خَیْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ ﴿۳۲﴾
امید است که پروردگار ما بهتر از آن را به ما عوض دهد زیرا ما به پروردگارمان مشتاقیم (۳۲)
کَذَلِکَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۳۳﴾
عذاب [دنیا] چنین است و عذاب آخرت اگر مى دانستند قطعا بزرگتر خواهد بود (۳۳)
گفتند پرودگار ما منزه از این شیوههایی است که ما داشتیم، ما واقعا ظالم بودیم. بسیاری از افراد میگویند که این مال و داراییها همه مال خودمان است و خودمان برای بدست آوردنش تلاش کردهایم. در حالی که در اینجا کلمهی ظلم را میتوان به درستی معنا کرد، که ظلم شامل نادیده گرفتن دیگران، عمل نکردن به نقش اصلاحی در اجتماع و دامن زدن به اختلاف طبقاتی نیز هست.
بعضی از آنها به یکدیگر رو کردند و همدیگر را ملامت نمودند. یعنی تقصیر را به گردن دیگری انداختند و از مسئولیت این عمل شانه خالی کردند، بالاخره گفتند که ما طغیان کرده بودیم و سرکش شده بودیم. امید است که پروردگار ما وضعیت را به بهتر از این مبدل کند، چون ما به پرودگاری که ما را تربیت میکند، مشتاق و راغب هستیم. عذاب اینچنین است و عذاب آخرت اگر میدانستید قطعا بزرگتر است. اینها میخواستند به میوه و محصولی برسند، اما نرسیدند و غصه خوردند، مسلما کسی که عمرش را برای کاری صرف کند و در نهایت از محصولش محروم شود و حاصلی از آن نچیند، دچار عذاب و محرومیت آخرت شده است.
*یتلاومون: ملامت کردن، نکوهش کردن.
*ویلنا: وای بر ما
*ظلم: ستم، ظلم شامل نادیده گرفتن دیگران، عمل نکردن به نقش اصلاحی در اجتماع و دامن زدن به اختلاف طبقاتی نیز هست.
*طاغین: حرمت شکنی، مرز نشناسی، طغیان کردن، رودخانهای که از مرز خود خارج شود.
*عذاب: محرومیت از نعمتها، محرومیت از چیدن محصولها و مشاهده نتیجهی تلاشها، ادارک بی حاصل بودن تلاشها
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿۳۴﴾
براى پرهیزگاران نزد پروردگارشان باغستانهاى پر ناز و نعمت است (۳۴)
أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ﴿۳۵﴾
پس آیا فرمانبرداران را چون بدکاران قرار خواهیم داد (۳۵)
در مقابل این افرادی که طغیان کرده بودند، متقیان قرار دارند که محدودهها را میشناسند و در هر کاری پرهیزکاری میکنند، در چارچوب قوانین و مقررات الهی حرکت مینمایند و جلوی خودشان را میگیرند. همانا برای متقین نزد پروردگارشان باغهایی پر نعمت است. یعنی محصول و حاصل تلاشهایشان را خواهند چید. اکنون سوالی مطرح میشود که آیا ما مسلمین را مثل مجرمین قرار خواهیم داد؟! مسلمین در اینجا مسلمانان و اسلام آوردندگان نیستند، بلکه مقصود از مسلمین در این داستان کسانی هستند که تسلیم قوانین و مقرراتی هستند که پروردگارشان در نظام تربیتی الهی قرار داده است، لذا دنیاپرستی نمیکنند، خودخواهی نمیکنند و نقش فردی و اجتماعی خود را به درستی انجام میدهند. بنابراین پرهیزگاران چون اراده دارند، نامشان متقین است و چون به قوانین و مقررات الهی پایبند هستند، نامشان مسلمان است.
*مسلم: کسی که تسلیم قوانین و مقررات الهی است. سلم یعنی تسلیم بودن، به مقررات و قوانین پایبند بودن
*مجرم: از ریشه جرم یعنی انقطاع، مجرم کسی است که با خدا قطع رابطه کرده است و کاری با خدا ندارد. لذا میگوید هر کاری که دلم بخواهد انجام میدهم.
مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ﴿۳۶﴾
شما را چه شده چگونه داورى مى کنید (۳۶)
أَمْ لَکُمْ کِتَابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ ﴿۳۷﴾
یا شما را کتابى هست که در آن فرا مى گیرید (۳۷)
إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ ﴿۳۸﴾
که هر چه را برمى گزینید براى شما در آن خواهد بود (۳۸)
أَمْ لَکُمْ أَیْمَانٌ عَلَیْنَا بَالِغَهٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ إِنَّ لَکُمْ لَمَا تَحْکُمُونَ ﴿۳۹﴾
یا اینکه شما تا روز قیامت [از ما] سوگندهایى رسا گرفته اید که هر چه دلتان خواست حکم کنید (۳۹)
سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذَلِکَ زَعِیمٌ ﴿۴۰﴾
از آنان بپرس کدامشان ضامن این [ادعا] یند (۴۰)
أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکَائِهِمْ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ ﴿۴۱﴾
یا شریکانى دارند پس اگر راست مى گویند شریکانشان را بیاورند (۴۱)
شما را چه شده، که اینگونه داوری میکنید. چطور قوانین و مقررات الهی را قبول ندارید، چگونهاید، آیا حالتان خوش است!؟ آیا شما به کتاب یا منبع اطلاعاتی دسترسی دارید که از آن درس میگیرید! که هرچه را میخواهید برمیگزینید و خود را اختیاردار میدانید. یا اینکه ایمان و قراردادی با ما بستهاید که از اکنون تا روز قیامت، هر چیزی که شما دلتان بخواهد، همان خواهد شد؟! از آنها بپرس چه کسی این را تعهد کرده است و ضمانت مینماید؟! آیا شریکان و پارتیهایی دارید؟! اگر راست میگویید شرکای خود را بیاورید.
*زعیم: ضامن، متعهد
یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ ﴿۴۲﴾
روزى که کار زار [و رهایى دشوار] شود و به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانایى نیابند (۴۲)
خَاشِعَهً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ وَقَدْ کَانُوا یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ﴿۴۳﴾
دیدگانشان به زیر افتاده خوارى آنان را فرو مى گیرد در حالى که [پیش از این] به سجده دعوت مى شدند و تندرست بودند (۴۳)
آن روزی که پردهها به سیاقی کنار میرود و مسائل آشکار میشود و به خاکساری در انجام وظایف الهی و سجود فراخوانده میشوند، اما توانایی ندارند. دیدگانشان از شرمندگی فرو افتاده و سرهایشان به زیر میافتد، گویی خواری و ذلت همه وجودشان را فرا گرفته است، احساس خواری و بی شخصیتی میکنند که در دنیا در حالی که سالم بودند به انجام درست وظایف خود و خاکساری در نظام الهی دعوت میشدند.
*یوم یکشف عن ساق: روزی که کارش به مشکل میخورد. سر گردنه. روز امتحان. روزی که پرده به سیاقی کنار میرود و مسائل آشکار میشود.
*سجود: در خدمت نظام و سیستم بودن، وظیفه خود را به درستی انجام دادن و از وظایف سر باز نزدن، خاکساری در انجام وظایف، سجدهی دانشآموز در طول سال تحصیلی همان سعی و تلاش در درس خواندن و آموختن مطالب است.
*ارهاق: مسلط شدن و فراگیر شدن بر چیزی
فَذَرْنِی وَمَنْ یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۴۴﴾
پس مرا با کسى که این گفتار را تکذیب مى کند واگذار به تدریج آنان را به گونه اى که در نیابند [گریبان] خواهیم گرفت (۴۴)
وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ﴿۴۵﴾
و مهلتشان مى دهم زیرا تدبیر من [سخت] استوار است (۴۵)
رهایش کن، پس مرا با کسی که این مطالب را تکذیب میکند واگذار، ما به زودی آنها را درجهبندی شده میگیریم به طوری که در نیابند. در طول سال تحصیلی، برای کسی که در حال افت تحصیلی است و در نهایت درس را پاس نمیکند و میافتد، گویی هرچه به پایان سال تحصیلی نزدیک میشود، درجه به درجه و گام به گام آن فرد فرصتهایش را دارد از دست میدهد، در حالی که این مساله را آن لحظه در نمییابد. لذا پروردگار میگوید که مهلتشان میدهم، زیرا راهبرد من متین، محکم و استوار است.
*ذر: چیزی را به حال خود وا گذاشتن، رها کردن و آزاد گذاشتن
*حدیث: چیزی که رخ داده است، مطالبی جدید و نو، رویدادی حادث شده
*املی: مهلتش بده، همخانواده املا به معنای به چیزی مهلت دادن.
*کید: راهبرد
أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ﴿۴۶﴾
آیا از آنان مزدى درخواست مى کنى و آنان خود را زیر بار تاوان گرانبار مى یابند (۴۶)
أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ ﴿۴۷﴾
یا [علم] غیب پیش آنهاست و آنها مى نویسند (۴۷)
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُنْ کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَکْظُومٌ ﴿۴۸﴾
پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایى ورز و مانند همدم ماهى [=یونس] مباش آنگاه که اندوه زده ندا درداد (۴۸)
لَوْلَا أَنْ تَدَارَکَهُ نِعْمَهٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿۴۹﴾
اگر لطفى از جانب پروردگارش تدارک [حال] او نمیکرد قطعا نکوهش شده بر زمین خشک انداخته مى شد (۴۹)
فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۵۰﴾
پس پروردگارش وى را برگزید و از شایستگانش گردانید (۵۰)
مگر اجر و مزدی از آنها درخواست میکنی که این غرامت و تاوان برای آنها سخت و ثقیل است! هیچ پیامبری برای رسالت و هدایت مردم اجر و مزدی از کسی نخواسته است که مکذبین احساس دشواری کنند. آیا آنها علم غیبی دارند و از آنجا مینویسند! پس برای حکم و قضاوت پروردگارت تحمل کن و مثل صاحبِ حوت نباش، آنگاه که با اندوه ندا و فریاد میزد. که اگر نعمت و لطفی از جانت پرودگارش تدارک دیده نمیشد و فراهم نمیآمد، قطعا مذموم و نکوهش شده بر زمینی خشک انداخته میشد. پس پروردگارش وی را برگزید و او را از صالحین گردانید. دقت کنید که خداوند در هنگام نکوهش، نام کسی را نمیآورد، لذا پندگیری ملاک است. پس به پیامبر میگویند مثل پیامبری که همنشین با ماهی شد، مباش و در برای حکم پروردگارت که تربیت در دست اوست، صبر و شکیبایی کن. در اینجا پروردگار به تمام معلمان عالم درس میدهد که هیچ معلمی حق ندارد در تعلیم و تربیت، جایگاه خود را ترک کند و همهی آنها باید صبور و شکیبا باشند و به تعلیم گیرندگان مهلت و فرصت اصلاح و تغییر دهند.
*حکم: حکم، قضاوت
*صاحب: همنشین، کسی که با چیزی یا کس دیگری مصاحبت و گفتگو دارد.
*حوت: ماهی، نهنگ
*مکظوم: خشمگین، همخانواده کظم، کاظم
*مذموم: مذمت شده، نکوهش شده
*صالح: کسی که مصلح است، اصلاحگر، کسی که در پی تغییر به سوی بهبود است.
وَإِنْ یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿۵۱﴾
و آنان که کافر شدند چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود که تو را چشم بزنند و مى گفتند او واقعا دیوانه اى است (۵۱)
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ ﴿۵۲﴾
و حال آنکه [قرآن] جز تذکارى براى جهانیان نیست (۵۲)
و آنانی که کافر شدند، هنگامی که ذکر قرآن را میشنوند، نزدیک است که با چشمهاشون تو را بکشند و میگویند که او واقعا دیوانه است. حال آنکه این کتاب جز تذکار، آگهی بخشی و بیداری برای جهانیان نیست.
*یکاد: نزدیک است
*لیزلقون: ترور کردن، کشتن
برچسب ها: آنچه می نویسند اخلاق خوب تعلیم و تربیت تفسیر قرآن حق شناسی خلق عظیم خلق و خوی نیکو دکتر محمدپور دکتر محمدحسن محمدپور دیوانه نیستی ذخیره و بازیابی اطلاعات سوره قلم شناخت کلمات صبر و شکیبایی در تعلیم و تربیت صبوری طاغوت قلم کلمات کلیدی متقین محمد حسن محمد پور محمدحسن محمدپور مسئولیت شناسی مسئولیت فردی و اجتماعی مسلم مسلمان مکذبین ن ن و القلم ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ نوشته هایی برای آیندگان وارسته واژگان کلیدی ویژگی تکذیب کنندگان