سوره الحاقه
سوره ۶۹ قرآن کریم سوره حاقه است که دارای ۵۲ آیه است و در جزء ۲۹ قرار دارد. اگر به ترتیب توجه آیههای قرآن در هنگام نزول اندیشه کنیم، ابتدا به آینده و قیامت اشاره میکند، سپس به گذشته و مباحث توحیدی میپردازد و پس از آن به مباحث حال و شریعت پرداخته میشود. لذا این توجه به آینده است که رفتار انسان را سنجیدهتر میکند و اندیشیدن پیرامون مسائل را با تدبر و تامل آمیخته مینماید تا به پیامد و سرانجام کارها بیاندیشیم و رویکرد به سوی پروردگار را سرلوحه تمام امور خود قرار دهیم. در بسیاری از سورههای قرآن برای جلب توجه و اندیشیدن پیرامون پدیدههایی که قابل تامل و پندآموز است، زبانی سوگندگونه و تامل برانگیز دارد. در این سوره نیز توجه ما را به حاقه، یعنی چیزی که تحقق یافتنی است جلب میکند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَاقَّهُ ﴿۱﴾
آن رخ دهنده (۱)
مَا الْحَاقَّهُ ﴿۲﴾
چیست آن رخ دهنده (۲)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّهُ ﴿۳﴾
و چه دانى که آن رخ دهنده چیست (۳)
بیاندیش به آن واقعهای که تحقق مییابد و آن رویدادی که حق است. چه واقعهی تحقق پذیری. تو چه میدانی که حاقه چیست!
* حاقه: رویدادی حتمی، از کلمه حق آمده است که در مقابل باطل قرار دارد.
کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَهِ ﴿۴﴾
ثمود و عاد آن حادثه کوبنده را تکذیب کردند (۴)
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَهِ ﴿۵﴾
اما ثمود به [سزاى] سرکشى [خود] به هلاکت رسیدند (۵)
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَهٍ ﴿۶﴾
و اما عاد به [وسیله] تندبادى توفنده سرکش هلاک شدند (۶)
سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَهَ أَیَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَهٍ ﴿۷﴾
[که خدا] آن را هفت شب و هشت روز پیاپى بر آنان بگماشت در آن [مدت] مردم را فرو افتاده مى دیدى گویى آنها تنه هاى نخلهاى میان تهى اند (۷)
فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِیَهٍ ﴿۸﴾
آیا از آنان کسى را بر جاى مى بینى (۸)
ثمود و عاد قارعه و رویداد کوبنده را تکذیب کردند. اما قوم ثمود با طغیانشان هلاک شدند. اما قوم عاد با بادی سرد و سرکش هلاک شدند. این باد سرد هفت شب و هشت روز بر آن مسخر شد و آنچنان تسخیرشان کرد و بر آنها مسلط گشت که مردم مانند تنههای نخلهای میانتهی همانند کسی که صرع دارد بر زمین افتادند. قوم عاد که به تنومندی معروف بودند، آنچنان بر زمین افتادند که گویی این قالب میانتهی بوده است و در اندیشههای پوچی شناور بودهاند. آیا از آنان کسی بر جا مانده است و کسی از آنها را بر جای میبینی!
*قارعه: کوبنده، نام دیگری برای حاقه، در عربی به چکش مقرع گفته میشود زیرا بر اشیاء میکوبد.
*طاغیه: طغیان از مرزها و محدودها خارج شدن. همخانواده طاغوت، طغیان، طاغی.
*ریح: باد
*صرصر: سرد، سوزی لرزآور
*عاتیه: سرکش، توفنده
*حسوما: جمع حاسم، داغ کننده پی در پی و مکرر، از بین بردن آثار چیزی
*صرعی: کسی که بیهوش شده و افتاده است.
*خاویه: پوک، میان تهی
*تری: دیدن
وَجَاءَ فِرْعَوْنُ وَمَنْ قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِکَاتُ بِالْخَاطِئَهِ ﴿۹﴾
و فرعون و کسانى که پیش از او بودند و [مردم] شهرهاى سرنگون شده [سدوم و عاموره] مرتکب خطا شدند (۹)
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَهً رَابِیَهً ﴿۱۰﴾
و از امر فرستاده پروردگارشان سرپیچى کردند و [خدا هم] آنان را به گرفتنى سخت فرو گرفت (۱۰)
و همچنین فرعون و افرادی که قبل از او بودند و سرزمینهایی که به علت ارتکاب خطا سرنگون شدند و از امر رسول و فرستادهای که از سوی پروردگارشان که تربیت آنها در دست اوست، سرپیچی و عصیان نمودند و آنها به گرفتگی سخت فروگرفته شدند.
*موتفکات: زیر رو رو شدن، مکانها و سرزمینهایی که زیر رو شده و با خاک یکسان شده
*رابیه: تپهای کوچک، برآمدگی در سطحی صاف، پشته
إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَهِ ﴿۱۱﴾
ما چون آب طغیان کرد شما را بر کشتى سوار نمودیم (۱۱)
لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَهً وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَهٌ ﴿۱۲﴾
تا آن را براى شما [مایه] تذکرى گردانیم و گوشهاى شنوا آن را نگاه دارد (۱۲)
همانا وقتی که آب طغیان کرد، شما را بر کشتی سوار نمودیم. چرا این آیه را خداوند به ما میگوید؟! این حادثه که برای قوم نوح رخ داده است؟! زیرا ما از نسل بازماندگان آنها هستیم و سایر افراد که بر کشتی سوار نشدند، همگی هلاک شدند. یعنی در دورانی بشریت گرفتار طغیانهای آب در زمان نوح شد و انسانها بر کشتی سوار شدند و بر روی آب جریان یافتند تا این جریان تا نسلهای بعدی جاری باشد. تا خود این مساله برای شما تذکر و بیداری باشد و گوشهای شنوا آن را بشنود. نه آنکه از یک گوش بگیرید و از گوشی دیگر به در کنید.
*جاریه: کشتی، چیزی که روی آب جریان پیدا میکند.
*تعیها: بگیرد این را
*اذن: گوشها
*واعیه: شنوا، شنونده، نگه دارنده، حافظ و نگهبانی کننده
*اذن واعیه: گوش شنوا، گوشهایی که پندها و اندرزها را میشنوند و از آن درس میگیرند.
فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَهٌ وَاحِدَهٌ ﴿۱۳﴾
پس آنگاه که در صور یک بار دمیده شود (۱۳)
وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّهً وَاحِدَهً ﴿۱۴﴾
و زمین و کوه ها از جاى خود برداشته شوند و هر دوى آنها با یک تکان ریز ریز گردند (۱۴)
فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ ﴿۱۵﴾
پس آن روز است که واقعه [آنچنانى] وقوع یابد (۱۵)
وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وَاهِیَهٌ ﴿۱۶﴾
و آسمان از هم بشکافد و در آن روز است که آن از هم گسسته باشد (۱۶)
تا اینجا دانستیم که اقوامی در گذشته بودند و حاقه و تحقق رویدادهای الهی را تکذیب کردند، طغیان و سرکشی نمودند و عذاب و محرومیت دامنگیرشان شد. حال به آینده میرویم. زمانی که در صور و شیپوری واحد ناگهان دمیده میشود و زمین و کوههایش از جای خود برداشته شوند و به هوا میروند و آنها با یک ضربه متلاشی میشوند. پس در آن روز واقعه وقوع مییابد. آسمان در آن روز شقه میشود و جدا میگردد. اکنون آسمان به هم پیوسته است و همهچیز جای خودش است، جدا شدن آسمان، یعنی این نظام جوی به هم میریزد.
*صور: شیپور، صدایی رسا و قابل شنیدن که نماد و نشانهی رویدادی است.
*واهیه: گسسته شدن، سست شدن، از هم وا رفتن
وَالْمَلَکُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَهٌ ﴿۱۷﴾
و فرشتگان در اطراف [آسمان]اند و عرش پروردگارت را آن روز هشت [فرشته ] بر سر خود بر مى دارند (۱۷)
یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنْکُمْ خَافِیَهٌ ﴿۱۸﴾
در آن روز شما [به پیشگاه خدا] عرضه مى شوید [و] پوشیده اى از شما پوشیده نمى ماند (۱۸)
در این رویداد نیروهایی دستاندرکار هستند و ملک در کنار این رویداد هستند و عرش پروردگار را در آن روز هشت چیز حمل میکنند.
*ملک: فرشته، فرشتگان، نیروها
*عرش: استعارهای از سیستم و نظام مدیریتی، عرش یعنی میزی بلند. ابعاد کوچکتر آن کُرسی است.
* اگر ملک را معرف نیروهای پیرامونی بگیریم، تا کنون چهار نیرو فیزیکی جهان موجود ما را به شکل موجود نگه داشتهاند: نیروی جاذبه، نیروی الکترومغناطیسی، نیروی اتمی ضعیف و نیروی اتمی قوی. ممکن است که در روز واقعه، چهار نیروی دیگری به آن افزوده شوند. البته این اندیشه تنها حدس و گمانی بیش نیست.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا کِتَابِیَهْ ﴿۱۹﴾
اما کسى که کارنامه اش به دست راستش داده شود گوید بیایید و کتابم را بخوانید (۱۹)
إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیَهْ ﴿۲۰﴾
من یقین داشتم که به حساب خود مى رسم (۲۰)
فَهُوَ فِی عِیشَهٍ رَاضِیَهٍ ﴿۲۱﴾
پس او در یک زندگى خوش است (۲۱)
فِی جَنَّهٍ عَالِیَهٍ ﴿۲۲﴾
در بهشتى برین (۲۲)
قُطُوفُهَا دَانِیَهٌ ﴿۲۳﴾
[که] میوه هایش در دسترس است (۲۳)
کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخَالِیَهِ ﴿۲۴﴾
بخورید و بنوشید گواراتان باد به [پاداش] آنچه در روزهاى گذشته انجام دادید (۲۴)
زمانی که همهچیز رو است و کارنامه و کتاب شما عرضه میشود، افرادی با کارنامههای اعمال درست و راست میگویند: بگیرید و کتابم را بخوانید. گویی عدهای شاگرد برتر هستند و با احساس افتخار میخواهند زودتر به کارنامهی اعمالشان رسیدگی شود. لذا میگویند: من میدانستم که به حساب خودم میرسم و نتیجهی آن را میبینم. او در زندگی رضایت بخشی خواهد بود در باغی متعالی (بهشتی برین) که میوههای رسیده آن دانیه و در دسترس است. به آنها گفته میشود: بخورید و بنوشید، گوارایتان باد، آن همان چیزی است که در روزهای گذشته انجام دادید. در اینجا میبینیم که آیهها در زبان تشبیه بیان میکنند که انسانهای درست اندیش و نیکو پندار، راست رفتار و راست کردار، سرنوشت اعمال خود را میبینند و آنچنان راضی هستند که در جایگاهی متعالی و بالا از میوهها و آثار اعمال خود بهرمند میشوند که به راستی و به حق این سرنوشت گوارایشان خواهد بود. هیچ حس گوارایی مثل حس چیدن حاصل و بهرمندی از محصول نیست، آنهم محصولی که برای آن بسیار زحمت کشیدهای.
*اوتی: عرضه شدن
*کتاب: نوشته، کارنامه، هر آنچیزی که ثبت و ضبط شده است
*یمین: راست، راستی، درستی
*هاوم: بگیرید
*ملاق: رسیدن، لقا یافتن. همخانواده ملاقات، القا
*قطوف: میوههای رسیده
*خالیه: گذشته، خلا
وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ ﴿۲۵﴾
و اما کسى که کارنامه اش به دست چپش داده شود گوید اى کاش کتابم را دریافت نکرده بودم (۲۵)
وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیَهْ ﴿۲۶﴾
و از حساب خود خبردار نشده بودم (۲۶)
یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَهَ ﴿۲۷﴾
اى کاش آن [مرگ] کار را تمام میکرد (۲۷)
مَا أَغْنَى عَنِّی مَالِیَهْ ﴿۲۸﴾
مال من مرا سودى نبخشید (۲۸)
هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیَهْ ﴿۲۹﴾
قدرت من از [کف] من برفت (۲۹)
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ﴿۳۰﴾
[گویند] بگیرید او را و در غل کشید (۳۰)
ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ﴿۳۱﴾
آنگاه میان آتشش اندازید (۳۱)
ثُمَّ فِی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ ﴿۳۲﴾
پس در زنجیرى که درازى آن هفتاد گز است وى را در بند کشید (۳۲)
اما اگر کسی کارنامه اعمالش به کجی و ناراستی ارایه شود، میگوید ای کاش کارنامهام را دریافت نکرده بودم و اصلا نامهی عملم به دستم داده نمیشد. ای کاش از حساب خودم با خبر نمیشدم. ای کاش گذران بود. اموالم من را بی نیاز نکرد و سودی به حالم نبخشید. قدرت و سطنت من از دست رفت و هلاک شد. میگویند: بگیرید و زنجیرش کنید و او را در جحیم بیاندازید. سپس او را در سلسله زنجیری که طول و ذرع آن هفتاد ذر/گز است در بند بکشید. این افراد چنان خود را دست و پا گیر اعمال خود میبینند که هیچ راه گریزی ندارند، گویی هفتاد سال عمر آنها، تبدیل به هفتاد ذرع زنجیر شده است و آنها را درهم پیچیده است. مگر این افراد چه ویژگیهایی داشتهاند؟!
*شمال: چپ، کژی، کجی، ناراستی
*قاضیه: گذران بودن
*سبعون: هفتاد، این عدد، عددی است که نشانهی کثرت و نهایت یک چیز در زبان گذشتگان است.
إِنَّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ ﴿۳۳﴾
چرا که او به خداى بزرگ نمى گروید (۳۳)
وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾
و به اطعام مسکین تشویق نمیکرد (۳۴)
فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ ﴿۳۵﴾
پس امروز او را در اینجا حمایتگرى نیست (۳۵)
وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿۳۶﴾
و خوراکى جز چرکابه ندارد (۳۶)
لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷﴾
که آن را جز خطاکاران نمى خورند (۳۷)
همانا او به خدای بزرگ مومن نبود و انگیزهای نیز برای اطعام مسکین و بیخانمان نداشت. پس امروز او در اینجا حمایتگری ندارد و خوراکی جز چرکابهای ندارد که آن را جز خطاکاران نمیخورند. مسلما کسی اندیشهای خداگونه ندارد و مسئولیت اجتماعی خود را به جا نمیآورد، بی حامی میماند. آن کسی که برای بیچارگان، محرومان و بیخانمانها دلسوزی و دوستی نکند، برای هیچکسی دلسوزی نخواهد کرد، لذا چنین فرد بی مسئولیتی که هیچکس از او در امان نیست، دوستِ حمیم و حامی نخواهد داشت.
*مسکین: بیچاره، بیخانمانها، محرومین جامعه
*هاهنا: در اینجا
*حمیم: دوستِ پشتیبان، حامی
*غسلین: چرکابه
*خاطئ: خطا کار
فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ﴿۳۸﴾
پس نه [چنان است که مى پندارید] سوگند یاد مى کنم به آنچه مى بینید (۳۸)
وَمَا لَا تُبْصِرُونَ ﴿۳۹﴾
و آنچه نمى بینید (۳۹)
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ﴿۴۰﴾
که [قرآن] قطعا گفتار فرستاده اى بزرگوار است (۴۰)
وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلًا مَا تُؤْمِنُونَ ﴿۴۱﴾
و آن گفتار شاعرى نیست [که] کمتر [به آن] ایمان دارید (۴۱)
وَلَا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ ﴿۴۲﴾
و نه گفتار کاهنى [که] کمتر [از آن] پند مى گیرید (۴۲)
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۴۳﴾
[پیام] فرودآمده اى است از جانب پروردگار جهانیان (۴۳)
سوگند به آنچه که میبینید. سوگند به آنچه نمیبینید. ما چه چیزی را میبینیم و چه چیزی را نمیبینیم؟! آیا جهان در آنچه که میبینیم خلاصه شده، یا به مراتب آن چیزی که نمیبینیم، عظیمتر و بزرگتر از دنیای دیدنی ما است! جهانی ریز، جهانی بسیار عظیم، جهانی که به آن نوری نتابیده است یا انعکاس نوری ندارند، جهانی که جاذبه در آن شدت دارند، جهانهای بسیار متراکم، جهانی با نورهایی نامرئی و … تنها بخشی از آن چیزی است که ما نمیبینیم. این حقایق گفتار رسولی کریم و بزرگوار است. رسولی آنچنان کریم و بخشنده که وحی را خالصانه و بدون کم و کاست به شما میرساند. و اینها شعر و حرفهای شاعرانه نیست، خیلی کم از مردم هستند که این را باور میکنند و همچنین میزانی که باور میکنند بسیار کم است. این حرفهای کاهن و علمای دینی نیست که از خودشان درآورده باشند، کم هستند آنهایی که پند میگیرند. این کتاب تنزیل یافته است از جانب پروردگاری که تربیت جهان در دست اوست. تنزیل یعنی در سطح درک و فهم انسان مفاهیم را نازل نموده است.
*تنزیل: نازل شدن به معنای چیزی که از بالا به پایین آورده شود. معنای تنزیل یعنی قابل درک و فهم. هنگامی که بخواهید مفهومی را به کودکی بگویید که آن مفهوم از درک او بالاتر است، مفاهیم را ساده میکنید و در حد درک و فهم او مطالب را نازل میکنید تا بتواند درک کند و از آن اطلاع یابد. لذا تنزیل در این آیه به معنای این است که این حقایق در حد درک و فهم شما دارد نازل میشود.
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ﴿۴۴﴾
و اگر [او] پاره اى گفته ها بر ما بسته بود (۴۴)
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ﴿۴۵﴾
دست راستش را سخت مى گرفتیم (۴۵)
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ﴿۴۶﴾
سپس رگ قلبش را پاره میکردیم (۴۶)
فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ ﴿۴۷﴾
و هیچ یک از شما مانع از [عذاب] او نمى شد (۴۷)
وَإِنَّهُ لَتَذْکِرَهٌ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۴۸﴾
و در حقیقت [قرآن] تذکارى براى پرهیزگاران است (۴۸)
و اگر قرار باشد که او (پیامبر) گفتهای را به ما نسبت دهد، او را به درستی میگیریم و سپس ارتباطی قلبیش را قطع میکنیم و هیچ کسی از شما مانع از او نمیشود. لذا در این آیهها میخوانیم که پروردگار بتشکنی میکند و میفرماید که به هیچعنوان قرآن کلام پیامبر نیست و اگر او میخواست گفتهای به پرودگار نسبت دهد، همچون قطع کردن رگ قلب که باعث مرگ میشود، ارتباط و پیوندش قطع میکردیم و هیچ کس هم نمیتوانست مانع شود. لذا در حقیقت اینها تذکر و اندیشهای برای متقین و پرهیزگاران است. چرا برای متقین؟! تا یادشان باشد که باید ترمز داشته باشند و در محدوده و مرز خود حرکت کنند و سرعت نگیرند و هر جا احتمال دارد از مرز و حدود خود عبور کنند، ترمز بگیرند. بنابراین پیامبر خود متقی است و حدود خود را میداند و افراد متقی هم حدود خود را در نظام الهی میدانند.
*اقاویل: جمع قول، گفتهها
*وتین: رگ قلب، پیوند قلبی
وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ ﴿۴۹﴾
و ما به راستى مى دانیم که از [میان] شما تکذیب کنندگانى هستند (۴۹)
وَإِنَّهُ لَحَسْرَهٌ عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۵۰﴾
و آن واقعا بر کافران حسرتى است (۵۰)
وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ ﴿۵۱﴾
و این [قرآن] بیشبهه حقیقتى یقینى است (۵۱)
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿۵۲﴾
پس به [پاس] نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى (۵۲)
ما خوب میدانیم که در بین شما مکذبینی وجود دارد. لذا این حقیقت در نظام هستی آشکار است که همه به راه حق نمیآیند و تکذیبکنندگانی در بین شما میباشد و آن واقعا حسرتی برای کافران و پوشانندگان حقیقت است. و این حقی است که یقینی و صد در صد است. پس به ویژگی و خصوصیت تربیتی پروردگار بزرگت، این سیستم را بی عیب و نقص بشمر و عظمت پروردگارت را تسبیحگوی.
*مکذب: تکذیب کننده، کسی که عملا تکذیب میکند، حقایق را دروغ میانگارد.
*کافر: نادیده گرفتن حقیقت، کسی که حقیقت را میپوشاند.
*سبح: بی عیب و نقص شمردن
*عظیم: بزرگی در پیدا و پنهان، بزرگی در جایگاه و اندیشه و …. عظیم در دو سوره به عنوان اسم و صفت پروردگار آمده است، در سورهی حاقه و در سورهی واقعه.
برچسب ها: پند بگیر تحقق پذیر تذکره و یادآوری تفسیر قرآن تکذیب کنندگان ثبت و ضبط جاریه جهان دیدنی جهان نادیدنی حقیقتی جاری خاطئون خطا کاران دکتر محمد پور دکتر محمدحسن محمدپور دیده ها و نادیده ها ربک العظیم رسیدگی به اعمال روز واقعه رویدادی حقیقی سوره الحاقه سوره حاقه شدنی عبرت آموزی غسلین فرعون قوم ثمود قوم عاد کارنامه اعمال کشتی نوح گوش شنوا محمد حسن محمد پور محمد حسن محمدپور مکذبین نتیجه اعمال