سوره همزه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ ﴿۱﴾
واى بر هر بدگوى عیبجویى (۱)
الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ ﴿۲﴾
که مالى گرد آورد و برشمردش (۲)
یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ﴿۳﴾
پندارد که مالش او را جاوید کرده (۳)
کَلَّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَهِ ﴿۴﴾
ولى نه قطعا در آتش خردکننده فرو افکنده خواهد شد (۴)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَهُ ﴿۵﴾
و تو چه دانى که آن آتش خردکننده چیست (۵)
نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ ﴿۶﴾
آتش افروخته خدا[یى] است (۶)
الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ ﴿۷﴾
[آتشى] که به دلها مىرسد (۷)
إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَهٌ ﴿۸﴾
و [آتشى که] در ستونهایى دراز آنان را در میان فرا مىگیرد (۸)
فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَهٍ ﴿۹﴾
در ستونهای کشیده و طولانی! (۹)
سوره ۱۰۴ قرآن کریم به نام همزه، در جزء ۳۰ شامل ۹ آیه است و سورهای مکی میباشد. این سوره اوایل دوران بعثت پیامبر در سال دوم بعثت نازل شده است. یکی از سورههایی است که در خصوص روابط اجتماعی و اخلاق آمده است.
وای بر هر عیبجوی طعنهزن. ویل در قرآن ۴۰ بار آمده است. «ویل» مشابه وای یا افسوس در فارسی است و تصویری از پشیمانی، بدبختی، بیچارگی و گرفتاری میرساند. «همزه» یعنی شکستن، خورد کردن، له کردن. به کسانی گفته میشود که مردمان را از خود دفع میکنند، به پایمال کردنِ شخصیت دیگری و ترور شخصیتی میپردازند. افرادی که برای بالا رفتن شخصیت یا جایگاه خودشان، دیگران را بد میکنند. «لمزه» یعنی کسی که عیبجویی میکند، مسخره میکند، سرکوفت میزند، انتقاد ناسازنده میکند. غیبت میکند. توهین میکند. الذی جمع مالا و عدده، این اشخاص افرادی هستند که تمام تلاششان جمع کردن اموالی است که دوست دارند آنرا بشمارند. دوست دارد نامش در میان میلیاردرها باشد. از جمع کردن اموال ذوق میکند. عاشق پول است. اموال را جمع نمیکند که نیازهای اولیه خود را رفع کند و کمی را پسانداز کند، یا به دیگران سود برساند، بلکه میخواهد فقط جمع کند تا از دیگران پیشی بگیرد و هدف از کار و تلاشش فقط بهدست آوردنِ خودِ پول است. این خصلت که از یک فرد آغاز میشود، وقتی از دید کلان به آن نگاه شود، بشریت را دچار مشکلات جدی میکند و به دشواری میاندازد. اکنون کمتر از ۱۰۰ نفر از افراد جهان، ۵۰ درصد ثروت جهان را در دست خود دارند. درحالیکه بسیاری از انسانها فقیر و پابرهنه هستند و به حداقلها نیازمندند. این در فرهنگ عمومی جامعه، میشود دلا و راست شدن جلوی ثروتمندان. اگر میخواهید ببینید شما چگونه فکر میکنید، فرض کنید که یک نفر با بهترین ماشین و لباس جلوی شما باشد، در حالیکه یک فرد با لباسی ساده و معمولی از تاکسی پیاده میشود، آیا شما با این دو نفر مشابه هم برخورد میکنید؟! آیا با فردی که ثروتمند است بیشتر خوشوبش نمیکنید؟! مسلم است که آن فرد ثروتمند، تصور و پنداری در ذهنش شکل میگیرد. او این تفاوت را درک میکند و حسش خواهد کرد.
یحسب ان ماله اخلده، کسی که احساس میکنند و میپندارد که این اموال او را جاوید میکند و برایش ابدی میماند. تکیهگاه خود را این ثروتها میپندارد. میگوید با پول مشکلی نخواهم داشت، بهترین بیمارستانها، بهترین درمانها، بهترین تغذیهها و … مال من است، پس جاوید خواهم بود یا اگر مشکلی برایم پیش آید، مشکل را بهسادگی رفع خواهم کرد. درحالیکه آنچیزی که انسان را جاوید میکند، به دنبال حقیقت رفتن است، باقیات و صالحاتی است که در طول حیات فرد انجام داده است. مثلا تلاش برای خدمت به خلق و … . این سبب میشود که «نام نیکو» از کسی بماند. در حالیکه این فراد فکر میکنند که داشتن اموال و دارایی، او در زمان حیات و مماتش جاوید خواهد بود. این روحیه خطرناک است، روحیهای که میگوید به هر نحوی باید بدست بیاوری. باید اموال جمع کنی. این اموال میتواند در نگاه دولتها سرزمینها، نفت و … باشد، در نگاه مردم، اموال و دارایی باشد. این افراد بهجای آنکه به اصلاح خودشان بپردزاند و معایب خودشان را ببنید، کوچکترین عیب و ایراد مردم را بیان میکند و مسخره میکند. علی بن ابیطالب (ع) در این خصوص فرمودند: طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النّاسِ. (مرجع) خوش به حال کسی که مشغول کند او را (اصلاح) عیب خودش از عیوب دیگران. همچنین در زمینه عیبجویی میفرماید: سزاوار است کسانی که از عیوب پاکند و از آلودگی به گناهان سالمند، به گنهکاران و اهل معصیت ترحم کنند. همواره در حال سپاس و شکر خداوند باشند و این سپاس، آنان را از پرداختن به عیوب دیگران مانع گردد. (مرجع)
نبذ یعنی افتادن و بهجایی افکندن. حالا حطمه چیست؟! حطمه از ریشه حطم میآید یعنی پایمال شدن، زیرپا افتادن و درهم شکستن. در قرآن از زبان مورچهها در زمان حضرت سیلمان (ع) میآید، که نکند زیر پای سربازان له شویم. جای دیگری در خصوص پاییز آمده که به افتادن، خرد شدن و له شدن اشاره دارد.
ما ادراک عبارت جالبی در قرآن است. یعنی تو چه میدانی؟! یعنی توضیح سادهی آن برای مردم (با علم و آگاهی که تا آنلحظه دارند) قابل درک نیست. اصطلاحا ممکن است با دانشی فعلی آنها برایشان قابل درک نباشد، لذا به برخی از جوانب، آثار و ایما و اشارههایی نیاز است تا شاید آنرا درک کنند. در حقیقت به برداشتِ بندهی حقیر، این عبارت ما ادارک و واژهای که پس از آن میآید، به مفهوم و معنی اشاره دارد. نه آنچیزی که از ظاهر آن یا تعابیر سادهی آن برداشت میشود. لذا به نظر من، از این آیات به بعد، حالت آیه، استعارهای میشود تا بتواند گسترهی بیشتر و عمق بیشتر معنی و مفهوم را بیان کند.
حطمه، نار الله الموقده است. آتشی افروختهای که برافراشته شده است. زیرا موقده یعنی برافراشته شده. تطّلع باب افتعال است. یعنی طلوع میکند، سر میزند. طلوع در معنی بهتر یعنی چیره شدن. افئده یعنی دلها و قلبها. یعنی جمع «فؤاد» است، لذا به قلب گروهی از افراد اشاره دارد. عمل این افراد با توهین و تحقیری که میکنند، پله پله و مرحله به مرحله در نفسِ آن افراد دارد نمایان میشود و در شخصیت این افراد دارد طلوع میکند. لذا این آتش، آتشی است که دلهایشان را گرفته است. یعنی بر دل، قلب و شخصیتشان چیره شده است. آنها رفته رفته به جایی میرسند که دیگر چیزی از انسانیتشان نمانده، آنچنان لوحِ وجود آنها زنگار گرفته است که دیگر چیزی را درک نمیکنند و نمیفهمند، لذا عاطفه و فهمی برای آنها نمیماند. لذا این آتش، فریادِ وجدانشان است که دارد آنها را از درون (از دلهایشان) میسوزاند. موصده اسم مفعول است، یعنی بسته شده و وصل شدهای است که امکان جدایی از آن وجود ندارد. بنابراین این آتشِ وجدان بهوجودشان وصل شده و راه فرار و خروجی برای آنها نمانده است. ستونهای وجود او که سقفِ شخصیت او را نگهداشته است، یک پلیدی نامحدودی است که پایان ندارد. فی عمدٍ ممدّده نیز به امتداد بیتوقفی اشاره دارد. یعنی هر لحظه بر آنها غلبه میکند و نمیتوانند از آن فرار کنند. لذا مستمرا آنها را آزرده میکند.
انشاءالله ما در روابط اجتماعی خودمان به اصول اخلاقی پایبند باشیم و جزو همزه لمزهها نباشیم.