سوره الدخان
دخان سورهی ۴۴ قرآن میباشد که در جزء ۲۵ قرار دارد و شامل ۵۹ آیه است. هفت سوره که با حروف مقطعه «حم» آغاز میشوند به سورههای حوامیم معروف هستند. خداوند در هشت آیهی نخست سوره دخان از پدیدهی شب قدر سخن میگوید. این پدیده تنها در سورهی دخان و سورهی قدر اشاره شده است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حم ﴿۱﴾
حاء میم (۱)
وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ ﴿۲﴾
سوگند به کتاب روشنگر (۲)
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبَارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ ﴿۳﴾
[که] ما آن را در شبى فرخنده نازل کردیم [زیرا] که ما هشداردهنده بودیم (۳)
فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ ﴿۴﴾
در آن [شب] هر [گونه] کارى [به نحوى] استوار فیصله مى یابد (۴)
أَمْرًا مِنْ عِنْدِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ ﴿۵﴾
[این] کارى است [که] از جانب ما [صورت مى گیرد] ما فرستنده [پیامبران] بودیم (۵)
رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۶﴾
[و این] رحمتى از پروردگار توست که او شنواى داناست (۶)
حم. حکیم! به خداوند حکیم و رحیم توجه کن، آن حکمرانِ سنجیدهکار و هماو که رحمتی ویژه دارد. به کتاب مبین و روشنگر بیاندیش! چرا این کتابِ مبین نازل شده است!؟ رحیم بودن خداوند ایجاب میکند که به انسان با مهربانی و رحم توجهی ویژه نماید و برای او راهنمایی آگاهیبخش قرار دهد تا در جهان سرگردان نماند. حکیم بودن خداوند ایجاب میکند که در آفرینشی که خلق نموده است، سنجیده رفتار کند و خلقتش عبث و بیهوده نباشد، لذا برای خلقتش راهنمایی آگاهیبخش قرار داده است.
همانا در شبی فرخنده و پربرکت آنرا نازل کردیم که ما اینچنین هشداردهنده بودهایم. این خیر و برکت با ثبات و همیشگی است و شب قدر منحصر به یک شب خاص نیست، بلکه به صورت مستمر و همیشگی این رویداد رخ میدهد. از آنجا که نزول وحی با یک سری فرایندها در نظامی که خداوند آفریده است مرتبط است، لذا به جای عبارت «من نازل کردم» از «ما نازل کردیم» استفاده شده است. نزول لزوما به فروفرستادن از بالا به پایین گفته نمیشود، بلکه وقتی مفهومی را به زبانی ساده برای مخاطب بیان میکنیم، در حقیقت در حال نزول آن مطلب در سطح درک و فهم مخاطب هستیم. بنابراین میتوان با توجه به آیات پایانی سورهی دخان نتیجه گرت که «انزلناه» در اینجا به قابل فهم و درک بودن پیامهای الهی در قالب وحی برای انسان اشاره دارد. هدف از نزول قرآن، انذار و اعلام وضعیت قرمز برای انسان بوده است تا انسان بداند این زندگی شرکآمیز و این سبک زندگی خودپرستانه، دنیا و آخرت شما را تباه میکند. چنین انذاری فقط به دورهی اسلام منحصر نیست، بلکه خداوند در آیههای مختلف قرآن میفرماید که ما همیشه برای انسانها پیام انذار را آورده بودیم.
آنچیزی که قابل تامل است ذکر این نکته است که اصل قرآن یعنی آنچیزی که تمام قوانین آفرینش با نظامها و ضوابطش در آن قرار دارد، در پیشگاه خداوند است و قرآنی که در اختیار داریم، بخشی از کتاب آفرینش است که نیاز بوده در سطح فهم انسان تنزل یابد تا وی بتواند از آن به عنوانِ فرقانی در مسیر هدایت دنیا و آخرتش به منظور تشخیص حق از باطل استفاده نماید. لذا هر سال در شب قدر، بخشی از حقایقی که در این امر یکپارچهی الهی در آفرینش کیهان وجود داشته است، برای انسان قابل ادراک میشود. اما اینکار منحصر به خداوند و نظامهایی است که او آفریده است و برای اینکار همیشه رسولان و فرستادگی ارسال نموده است. لذا انذار دادن و فرستادن پیامبران و کتابها (شامل قوانین و مقررات الهی)، کاری همیشگی از جانب خداوند بوده است و منحصر به اسلام یا دین خاصی نیست. با بررسی تاریخ ادیان اینچنین در مییابیم که غالب کتابهای آسمانی و اعطای مسئولیت رسالت به پیامبران در ماه مبارک رمضان بوده است. گویی همانطور که انسانها توقع دارند در فصل بهار شاهد بارش بهاری و سرسبزی طبیعت باشند، در ماه رمضان نیز انسانها باید توقع داشته باشند که نزول امر الهی از طریق فرستادگانشان به قدر و فهم ادراک انسانها در این ماه صورت گیرد.
چرا خداوند این انذار و ارسال را انجام داده است؟ این رحمت ویژهای از جانب پروردگار است که پیمانهی غذای روحی شما را سال به سال به انسانها میدهد. زیرا خداوند میشنود و میداند که انسانها با رشد و شکوفایی وجودیشان چه میزان قدرشناس و قدردان هستند و چه اندازه و چه قدر میتوانند از کتاب آفرینش بهرهمند گردند. لذا خداوندِ سمیع و علیم، آگاه به نیازهای مخلوقاتش است.
در عبارت اخیر در مییابیم که رابطهی علت و معلولی یا کنش و واکنشی بین نزول و ارسال از یک سو و خواسته و نیاز انسان از سوی دیگر وجود دارد. یعنی تا انسان احساس نیاز به آگاهی نکند و سطح ادارک خود را بالا نبرد، با اینکه همیشه این نزول وحی در قالب رحمتی وجود داشته است، اما اگر آمادگی نداشته باشد، نمیتواند از این نزول استفاده کند. گویی مصداق این بیت خواهد بود:
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
لذا انسان میبایست سطح ادارک خود را به قدر و اندازهی دریافت این ادراکها برساند.
* مبارک: پر برکت، هر خوبی که ادامهدار باشد، خیری با ثبات و با دوام
* امر حکیم: فرمانی یکپارچه
رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ ﴿۷﴾
پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است اگر یقین دارید (۷)
لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ ﴿۸﴾
خدایى جز او نیست او زندگى مى بخشد و مى میراند پروردگار شما و پروردگار پدران شماست (۸)
آیا این پروردگار فقط ربِ انسان است؟! خداوند میگوید یا شما علم ندارید یا اطلاعاتی سطحی دارید، اگر یقین بیابید خواهید دانست که هم او است پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آنها میباشد. الهه و خدایی جز او نیست، او زندگی میبخشد و میمیراند، او همان پروردگار شما و پروردگار آبا و اجداد اولین شما است. تا بوده چنین بوده است.
اشاره به عبارت «وَمَا بَیْنَهُمَا» بسیار قابل تامل است. تا قرن بیستم بشر فکر میکرد که خارج از جو زمین، خلاء وجود دارد و خلاء را نبود هیچ چیز میدانست. به عبارتی دیگر خلاء معادل هیچ بود و در ذهن دانشمندان هیچ هویتی مستقل نداشت. خداوند با اشاره به آنچه در میان آسمانها و زمین است، برای هیچ هویت قایل شده است. به عبارت دیگر در بیان آسمانهای مختلف در سراسر کیهان و زمینی که ما زندگی میکنیم، علاوه بر ستارگان، اجرام آسمانی، سحابیها، ابرهای کیهانی و کهکشانها، فضایی وجود دارد که پر از عدم و نیستی نیست، بلکه مملو از هستی است. یعنی آنچیزی که در تصور انسان از خلاء به عنوان عدم وجود داشت را خداوند زیر سوال میبرد. در پژوهشهای کیهانشناسی مدرن در قرن بیست و یکم دریافتهایم که هر مادهای دارای پادمادهای است و خلاء به نوعی مملو از مادهها و پادمادهها است. هویت خلاء آنچنان است که نور در آن به خط مستقیم سیر میکند و امواج الکترومغناطیسی میتوانند در سراسر کیهان به امر خداوند جریان یابند.
بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ ﴿۹﴾
ولى نه آنها به شک و شبهه خویش سرگرمند (۹)
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ ﴿۱۰﴾
پس در انتظار روزى باش که آسمان دودى نمایان برمى آورد (۱۰)
یَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۱﴾
که مردم را فرو مى گیرد این است عذاب پر درد (۱۱)
رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ ﴿۱۲﴾
[مى گویند] پروردگارا این عذاب را از ما دفع کن که ما ایمان داریم (۱۲)
أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ ﴿۱۳﴾
آنان را کجا [جاى] پند[گرفتن] باشد و حال آنکه به یقین براى آنان پیامبرى روشنگر آمده است (۱۳)
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ ﴿۱۴﴾
پس از او روى برتافتند و گفتند تعلیم یافته اى دیوانه است (۱۴)
إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلًا إِنَّکُمْ عَائِدُونَ ﴿۱۵﴾
ما این عذاب را اندکى از شما برمى داریم [ولى شما] در حقیقت باز از سر مى گیرید (۱۵)
یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَهَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ ﴿۱۶﴾
روزى که دست به حمله مى زنیم همان حمله بزرگ [آنگاه] ما انتقام کشنده ایم (۱۶)
با وجود چنین حقایق و هدایتهایی، ولی هنوز یقین ندارند و آنها به شک و شبههی خویش سرگرم هستند. پس پیامبر چشمانتظار باش، آن روزی که آسمان دودی نمایان برمیآورد. این دود همهجا را میگیرد و مردم را میپوشاند، این عذابی دردناک است. مردم در این حال دعا میکنند که پروردگارا این عذاب را از سر ما بردار، ما ایمان آوردیم. این بیداری و آگاهی اکنون به چه دردشان میخورد! در حالی که قبلا فرستادهای روشنگر برایشان آمده بود. ایمان زمانی ارزش دارد که انسان به صورت داوطلبانه با شناخت قلبی و با انجام یک سری تجزیه و تحلیلها و با کسب علم و دانش در کنار سعی و تلاشی که مینماید به ایمانی یقینی برسد، وگرنه ایمانی که از ترسِ عذاب یا دریافت پاداش صورت گیرد، برای انسان ارزشمند و کارآمد نخواهد بود. این ذکر و بیداری اکنون به چه دردشان میخورد! در حالی که فرستادهای آشکار به صورت انسانی از میان خودشان و همزبان با آنها آمده بود و آنها به او اعتنایی نکردند و گفتند: این چیزها را به دیوانهای تعلیم دادهاند، تا بگوید. یعنی این فرد به جاهایی میرود که حرفهایی را یادش میدهند، تا آنها را به ما بگوید، او خودش هیچی نیست، دیوانهای است که تحت آموزشِ معلمی بوده است.
چنین افرادی پس از این رویداد، از ترس میگویند که ایمان آوردهایم. خداوند میفرماید: بدانید که عمر دنیا کوتاه و قلیل است، ما این عذاب را در اندک عمر دنیاییتان از شما بر میداریم، ولی شما مجددا از ایمان خود باز میگردید. لذا این عذابها از معاصران پیامبر برداشته شد، زیرا به مرور زمان بسیاری از آنها ایمان آوردند.
خداوند در ادامه میفرماید: اما آن روزی که دستشان را سخت بگیریم، در آن روز همانا ما انتقامگیرنده هستیم. همانطور که چنین افرادی با نظام الهی همسو و هماهنگ نیستند، نظام الهی نیز آنها را پس خواهد زد. این افراد در زندگی اخروی آیندهشان نیز مورد پذیرش قرار نمیگیرند. در ادامه اشارهای به داستانی تاریخی میشود تا اهل یقین حقایق را دریابند.
* لعب: بازی، به بازی گرفتن، به بازیچه گرفتن
* ارتقب: چشم انتظاری، منتظر ماندن
* دُخان: دود
* عائد: عایدی، بازگشتن، برگشتن از حقیقتی
* بطشه: گرفتن شدید، دستگیر کردن فردی به سختی، خشم
* منتقم: نقم یعنی دفع کردن، پس زدن و طرد کردن. منتقم کسی است که فردی یا افرادی را از خود دور مینماید و پس میزند. معدهی انسان با خوردن غذایی فاسد، چون هماهنگ با سیستم و نظام معده نیست، آن را پس میزند. هنگامی که انسان عضوی را به صورت پیوندی دریافت میکند، اگر آن عضو همسو با بدن او نباشد، بدن انسان از آن انتقام میگیرد و آن را پس میزند. در دانشگاه یا مدرسه هم از کسی که شرایط حضور در آن مکان را ندارد، ثبتنام به عمل نمیآید و او پس زده میشود. انتقام معادل کلمه Reject در انگلیسی است.
وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ ﴿۱۷﴾
و به یقین پیش از آنان قوم فرعون را بیازمودیم و پیامبرى بزرگوار برایشان آمد (۱۷)
أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ﴿۱۸﴾
که [به آنان گفت] بندگان خدا را به من بسپارید زیرا که من شما را فرستاده اى امینم (۱۸)
وَأَنْ لَا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ﴿۱۹﴾
و بر خدا برترى مجویید که من براى شما حجتى آشکار آورده ام (۱۹)
وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ ﴿۲۰﴾
و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى برم از اینکه مرا سنگباران کنید (۲۰)
وَإِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ ﴿۲۱﴾
و اگر به من ایمان نمى آورید پس از من کناره گیرید (۲۱)
فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ ﴿۲۲﴾
پس پروردگار خود را خواند که اینها مردمى گناهکارند (۲۲)
فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلًا إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ ﴿۲۳﴾
[فرمود] بندگانم را شبانه ببر زیرا شما مورد تعقیب واقع خواهید شد (۲۳)
وَاتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ ﴿۲۴﴾
و دریا را هنگامى که آرام است پشت سر بگذار که آنان سپاهى غرق شدنى اند (۲۴)
قوم فرعون نیز قبل از این افراد مورد امتحان قرار دادیم. برای آنها نیز فرستادهی بزرگواری آمد که به آنان گفت: بندگان خدا را به من بسپارید. از آنجا که بنی اسرائیل اهل سرزمین کنعان بودند، فرعونیانِ مصری آنها را به اسارت و بیگاری گرفته بودند و از آنها به عنوان برده بهرهبرداری میکردند. لذا موسی(ع) میفرماید که این افراد را به من بسپارید. آنها بردهی تو نیستند، بلکه بندگان خدا هستند. همانا من برای شما فرستادهای امین و امانتدار هستم که بگویم بر خدا گردنکشی و برتری جویی نکنید که حقیقتا بیدلیل حرفی نمیزنم، بلکه من برای شما دلایلِ آشکار و روشنی آوردهام. دلایلی تا سلطهی علم و دانش خداوند را بر خود ببینید. در ضمن اگر بخواهید مرا سنگسار کنید، من به پروردگار خودم و پروردگار شما (که هر دو یکی هستند، با «و» آمده است) پناه میبرم. لذا بر روی حرفِ حقی که میزنم، ایستادهام. اگر حرف مرا قبول ندارید، از من کناره بگیرید و دست از سر ما بردارید. فرعون خودش را بالا میگیرد و گردنکشی میکند و بر قوم موسی ستم روا میدارد. پس موسی به دعا پروردگارش را میخواند: اینها مردمی هستند که ارتباط خود را از حقیقت بُریدهاند، همانا اینها قومی مجرم هستند.
خداوند میفرماید: بندگان مرا شبانه ببر، در ضمن شما تعقیب خواهید شد. و دریا را همانطور که آرام است، پشت سر بگذار که همانا آنها لشکری هستند که غرق خواهند شد.
* تعلو: همخانوادهی علو، برتری جویی، گردنکشی
* سلطان: آنچیزی که باعث سلطه شود، در قرآن علم و دانش به عنوان ابزار سلطه معرفی شده است.
* عزلت: کناره گرفتن، عزلت گرفتن، دست از سر کسی برداشتن
* مجرم: کسی که از حق بریده است. جرم یعنی انقطاع، لاجرم یعنی لاینقطع. برای درک مفهوم جرم، میشود گفت که اگر رابطهی گیاه را با آب یا نور آفتاب قطع کنید، آن گیاه خشک میشود. این مفهوم انقطاع یا جرم است. کار مجرمانه نیز به معنای آن است که با این کار ارتباط خود را با راه هدایت الهی قطع کردهای، لذا آن کار جُرم است.
* اسر: همخوانده اسراء، حرکتِ شبانه، شبانهروی
کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ﴿۲۵﴾
[وه] چه باغها و چشمه سارانى [که آنها بعد از خود] بر جاى نهادند (۲۵)
وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ ﴿۲۶﴾
و کشتزارها و جایگاه هاى نیکو (۲۶)
وَنَعْمَهٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ ﴿۲۷﴾
و نعمتى که از آن برخوردار بودند (۲۷)
کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِینَ ﴿۲۸﴾
[آرى] این چنین [بود] و آنها را به مردمى دیگر میراث دادیم (۲۸)
فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنْظَرِینَ ﴿۲۹﴾
و آسمان و زمین بر آنان زارى نکردند و مهلت نیافتند (۲۹)
وَلَقَدْ نَجَّیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ ﴿۳۰﴾
و به راستى فرزندان اسرائیل را از عذاب خفت آور رهانیدیم (۳۰)
مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیًا مِنَ الْمُسْرِفِینَ ﴿۳۱﴾
از [دست] فرعون که متکبرى از افراطکاران بود (۳۱)
وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿۳۲﴾
و قطعا آنان را دانسته بر مردم جهان ترجیح دادیم (۳۲)
وَآتَیْنَاهُمْ مِنَ الْآیَاتِ مَا فِیهِ بَلَاءٌ مُبِینٌ ﴿۳۳﴾
و از نشانه ها [ى الهى] آنچه را که در آن آزمایشى آشکار بود بدیشان دادیم (۳۳)
اما سرنوشت سرزمین فرعونیان چه شد؟! فرعون و درباریانش همه غرق شدند و از دنیا رفتند و میراث آنها برای بنی اسرائیل ماند، همان کسانی که از دید فرعونیان برده و پابرهنه بودند.
چه بسیار باغها و چشمهسارهایی که ترک کردند. و چه مزارع و جایگاههایی کریم و نیکویی را. چه نعمتهایی را که در آنها خوش میگذراندند. اینچنین همهی این ثروتها و امکانات میراثِ قوم دیگری شد. آسمانها و زمین بر اینها گریه نکردند، آب هم از آب تکان نخورد و اینچنین نظامی ناگهان از هم فروپاشید، بدون آنکه مهلتی برای اصلاح داشته باشند.
وقتی آیه ۲۹ را میخوانم به یاد نقطهی جوش آب میافتم. گویی تا ۹۹ درجه، جامعهی درون آب فرصت اصلاح و رسیدن به تعادل دمایی دارد و از بیرون آرام به نظر میرسد، اما با افزایش یک درجه، تنها یک درجه کافیست تا بنیان جامعه فرو بپاشد و بخار آب از ریز تا درشت در میان همان جامعهی آرام نمایان شود و چندی بعد جنبش، دگرگونی و انقلاب تمام فضای جامعه را فرا میگیرد و آنقدر این تبخیر پیش میرود که دیگر از جامعهی آب قبلی اثری نخواهد بود، بلکه اینک به جامعهی بخار آب که در سطحی بالاتر قرار دارد، تبدیل شده است.
و به راستی که فرزندان اسرائیل را از عذابی پستکننده که در حالت بردگی داشتند، رها کردیم و از دست فرعون که گردنکشی تندرو و افراطی بود، آزاد ساختیم. و از روی علم و دانشی که داشتیم، آنها را در میان جهانیان برگزیدیم. آنچنان که در طول تاریخ میبینیم که صدها پیامبر از این قوم برگزیده شدهاند و آیات و نشانههای بیشماری را خداوند به آنها نشان داده است. که همهی آنها امتحانی آشکار و روشنگر بود. در آیه ۳۳ سوره دخان اشاره میشود که توجهِ ویژه به قوم بنی اسرائیل در طول تاریخ و وفور نعمتی که از آن پس برخوردار شدند، برخی از آنها را گمراه میسازد و همین امر ابزار آزمایشی برای خودشان میشود. همانگونه که میدانیم در طول نسلهای بعد، منافقانِ این قوم، برای خودشان جایگاهی فرعونی قائل میشوند و این چرخهی جُرم و انقطاع از حقیقت را تکرار میکنند. همین روال ناهنجاریها در نظام آفرینش میباشد که مسبب ارسال فرستادگان متعدد الهی در طول دورانهای مختلف تاریخی برای هدایت این قوم میشود.
* فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ: اصطلاحا یعنی آب از آب تکان نخورد. وقتی میخواهیم از مصیبتی بزرگ گفتگو کنیم، میگوییم آسمان بر آنها گریست. لذا در اینجا این جمله استعارهای از بدیهی بودن و طبیعی بودن رویداد در نظامِ آفرینش الهی دارد.
* وَمَا کَانُوا مُنْظَرِینَ: مهلت نیافتن استعارهای از آن است که چنین نظامی ناگهان فروپاشید.
* اختر: همخانواده اختیار، اختیار کردن به معنای برگزیدن و انتخاب کردنی آگاهانه است. ترجیح دادن چیزی بر دیگری.
* بلاء: همخانوادهی ابتلاء، آزمایش
إِنَّ هَؤُلَاءِ لَیَقُولُونَ ﴿۳۴﴾
هر آینه این [کافران] مى گویند (۳۴)
إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ ﴿۳۵﴾
جز مرگ نخستین دیگر [واقعه اى] نیست و ما زنده شدنى نیستیم (۳۵)
فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۳۶﴾
اگر راست مى گویید پس پدران ما را [باز] آورید (۳۶)
أَهُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ ﴿۳۷﴾
آیا ایشان بهترند یا قوم تبع و کسانى که پیش از آنها بودند آنها را هلاک کردیم زیرا که گنهکار بودند (۳۷)
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ ﴿۳۸﴾
و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازى نیافریده ایم (۳۸)
مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۹﴾
آنها را جز به حق نیافریده ایم لیکن بیشترشان نمى دانند (۳۹)
پس از بررسی این نمونهی تاریخی، خداوند با معاصران سخن میگوید. همانا این معاصران میگویند: این حرفها هم نیست، جز مرگِ اولینِ ما، دیگر ما زندهشدنی، منتشرشدنی و پراکنده شدنی نیستیم. حرفشان این است که وقتی مردیم، مُردیم و با مردن همه چیز تمام میشود. سپس میگویند: اگر راست میگویی پس پدران و اجداد ما که مردهاند را بیاورید و زنده کنید.
آیا اینها بهتر و مهمترند، یا قوم و مردمِ تُبَع. همان قومی که شما اعراب میشناسیدشان و گویی در منطقه جنوب یمن مشرف به عمان میزیستهاند. قومی که در وفور نعمت بودند و از سلسلهپادشاهی به نام تُبع پیروی میکردند. نهتنها این قوم، بلکه اقوامی دیگر که در طول تاریخ قبل از آنها بودند. آنقدر مردمانی بودهاند که اینک اصلا اثری از آنان نمانده است، ما آنها را هلاک کردیم، زیرا آنها مستمراً مجرم بودند و ارتباط خودشان را از حقیقت بُریده بودند. از آنجا که نظام آفرینش الهی در طول تاریخ یکسان است، در چنین ساختاری هرکس مطابق نظام آفرینش رفتار نکند و خود را منطبق آن نسازد، از صحنهی روزگار حذف میشود و به هلاکت میرسد. و ما آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست را بیهوده و صرفا جهت لعب و بازی نیافریدیم. جهان که بیهوده و عبث خلق نشده است که برای بازی باشد، بلکه دارای نظامی حقیقی است. ما آنها را جز به حق نیافریدیم، لیکن بیشترشان به آن علم ندارند.
* هلک: همخانوادهی هلاک، به هلاکت رسیدن، از صحنهی روزگار محو شدن.
* حق: حق، حقیقت، در برابر باطل است. حق و حقانیت آنچیزی است که دارای اصول و نظامی باشد. به عبارتی دیگر آنچیزی که منطبق بر اصول و قواعدی میباشد.
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۴۰﴾
در حقیقت روز جدا سازى موعد همه آنهاست (۴۰)
یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئًا وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ ﴿۴۱﴾
همان روزى که هیچ دوستى از هیچ دوستى نمى تواند حمایتى کند و آنان یارى نمى شوند (۴۱)
إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ ﴿۴۲﴾
مگر کسى را که خدا رحمت کرده است زیرا که اوست همان ارجمند مهربان (۴۲)
انسانها باید بدانند که باید خود را منطبق بر قوانین و نظام الهی کنند، زیرا این جهان عبث و باطل آفریده نشده و انسانها در این جهان رها نشدهاند، بلکه برای جهان غایت و نهایتی متصور است که در آنجا حساب و کتابی وجود دارد. در ادامه پروردگار میفرماید:
در حقیقت روز جداسازی، موعد و میقاتی برای همه است. همانند فصلها در طبیعت که با گذر از یک فصل، موجودات از فضای حاکم بر فصل قبلی جدا میشوند و وارد فصل جدید با سیستمی جدید میگردند، برای انسان نیز از این فصل و جدایی از دنیا رخ میدهد و در زمانی دیگر که زمان ملاقات و میقات همگان است، به فصل جدیدی خواهیم رسید. این روز و زمان چه ویژگی دارد؟ در آن روز، هیچ مولا، سرپرست و دوستی دیگری را بینیاز نمیکند. اصطلاحا در آن روز هیچکس به درد کس دیگری نمیخورد و هیچ کسی نمیتواند به دیگران یاری و نصرت برساند. اصطلاحا هر کسی میماند و اعمال خودش. و به هیچ انسانی کمکی نمیشود مگر کسی که مشمول رحمت خداوند قرار بگیرد که همانا خداوند صاحب اقتدار و عزت و صاحب رحمتی ویژه است. اصطلاحا به جز کسانی که شایستگی این لطف و رحمت الهی را با کردار، پندار و رفتار نیکویشان در دنیا کسب کردهاند، برای سایرین هیچ سرپرست و یاریدهندهای نخواهد بود. در ادامه انذارهایی از جهنم و بشارتهایی از بهشت به زبانی ساده بیان میشود.
* فصل: همخانوادهی انفصال. انسانها اکنون در دنیا زندگی میکنند، در نهایت از دنیا منفصل و جدا میشوند و وارد جهانی دیگر یعنی آخرت میشوند.
إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ ﴿۴۳﴾
آرى درخت زقوم (۴۳)
طَعَامُ الْأَثِیمِ ﴿۴۴﴾
خوراک گناه پیشه است (۴۴)
کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ ﴿۴۵﴾
چون مس گداخته در شکمها مى گدازد (۴۵)
کَغَلْیِ الْحَمِیمِ ﴿۴۶﴾
همانند جوشش آب جوشان (۴۶)
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِیمِ ﴿۴۷﴾
او را بگیرید و به میان دوزخش بکشانید (۴۷)
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ ﴿۴۸﴾
آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ریزید (۴۸)
ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿۴۹﴾
بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى (۴۹)
إِنَّ هَذَا مَا کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ ﴿۵۰﴾
این است همان چیزى که در باره آن تردید میکردید (۵۰)
زبانی که با آن تکلم میکنیم برای بیان موجودیتها و روابط بین موجودیتها در دنیا ساخته و پرداخته شده است و انسان در تعاملاتش از آن برای انتقال پیامها و مقاصد خود بهره میبرد. گاهی که کلام گویای سخن نیست، انسان از احساس، حرکات دست و صورت، ایماها و اشارهها نیز بهره میبرد. حتی اگر با مسایل و رویدادهای جدیدی مواجه شود، مثل علوم نوین مرتبط با رایانه و فناوری اطلاعات و یا کیهانشناسی، برای هر رویداد و یا هر رابطهای، با ساختن یا ترکیب نمودن کلمهها، واژهها و اصطلاحات جدیدی میسازد. با توجه به مطالبی که بیان شد، وقتی کسی بخواهد با در نظر گرفتن محدودیتهای زبانی و با عدمبهرهبرداری از ساخت واژگان و افعال جدید، با همین زبان، کلمات و افعالی که برای عموم مردم قابل فهم است، از جهانی دیگر با موجودیتها و روابطی دیگرگونه گفتگو نماید، چارهای جز بیان جملات با استفاده از آرایههای ادبی همچون توصیف، تمثیل، استعاره و مجاز نیست. لذا در ادامه همانطور که قابل مشاهده میشود از کلماتی نکره (ناشناخته) به همراه توصیفها، تمثیلها و استعارهها استفاده شده است که با ترجمهی هر آیه باید به خودمان گوشزد کنیم: «این آیه توصیف و استعارهای بود از آنچه در ادراکِ دنیایی انسان نمیگنجد و با توجه به محدودیتِ زبانی ما، اینگونه بیان شده است.» برای همین منظور است که اگر کسی چنین بشارتها و انذارهایی را معادل آنچه ظاهرا در این دنیای مادی روی میدهد، در نظر بگیرد، سر به سوی گمراهی نهاده است.
ساختاری خوشهای و درختوارهی زقوم حقیقی است، آن چیست؟! همانند خوراک و طعامی است که گناهآلودگان و گناهپیشهگانِ خودپرست و خودخواه از آن تغذیه میکنند، اما آنچنان که انسان از خوراک تغذیه میکنند و فوایدی را به بدن میرسانند، این طعام اینچنین نیست، بلکه چون فلزی گداخته از درونشان میگدازد. گویی این سبک زندگی متکبرانه و تنگنظرانهای که آنان با پندار، رفتار و کردارشان در دنیا آغشتهاند و جسم و جان خود را با آن تغذیه نمودهاند، تبدیل به این ساختار درختوارهی بد ذات در آخرت شده است که اینک از آن تغذیه میشوند. این مذاب بودن و غلیان برای مدتی کوتاه نیست که پس از چندی آرام شود و از جوش و خروش بیافتد، بلکه غلیانی همچون آب جوش دارد. آنها یکلحظه هم روی آرامش را نخواهند دید و مثل سیر و سرکه میگذازند و میجوشند. او در چنین حالت اضطراب و نگرانی به سر میبرد که آرام و قراری برایش متصور نیست. اما این تمام آنچیزی که رخ میدهد نیست، بلکه ندا و ادراکی میگوید: بگیردش و به اعماق دوزخ پرتابش کنید و در حجیم رهایش سازید. سپس از عذابی داغ بر سرش فرو میریزند. همانگونه که در دنیا دیگران از او آرامش نداشتند، اینک نه تنها از درون خودش که از بیرون نیز میسوزد و رنج میکشد. به او گفته میشود: عذاب را بچش! که تو همان کسی هستی که مدعی عزیز بودن و ابرقدرتی (خود بزرگبینی) و کریمی و دارای کرامت بودن (نیازمندی دیگران به من) بودی. همانطور که خودبزرگبینی داشتی و دیگران را برده و وابسته به خودت میپنداشتی، این عذابی درونی و بیرونی را بچش. این همان چیزی است که دربارهی آن تردید میکردی و بدون اینکه بخواهی از بحث کردن نتیجهای بگیری، صرفا به بحث و جدل میپرداختی.
* شجره: درخت، درختواره، ساختاری درختی، ساختاری خوشهای، معادل Dandrogram یا Cluster
* زقوم: گیاهی بد بو، بد رنگ، بد طعم که روی بدن ایجاد تاول کند.
* اثیم: از اثم، اثم شامل گناهانی است که از تنگنظری، خودبینی و خودبزرگبینی ناشی میشود.
* مُهل: فلزی ذوب شده
* یغلی: جوشان، مذاب
* بطون: از بطن، درون، داخل شکم
* حمیم: آب جوشان، آب جوش
* صُبّوا: ریختن
* ذُق: بچش، امر به چشیدن، همخانوادهی ذائقه
* تَمْتَرُون: از متر، یکی به دو کردن، مجادله کردن، بحثی بدون نتیجهگیری
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ ﴿۵۱﴾
به راستى پرهیزگاران در جایگاهى آسوده [اند] (۵۱)
فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ﴿۵۲﴾
در بوستانها و کنار چشمه سارها (۵۲)
یَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِینَ ﴿۵۳﴾
پرنیان نازک و دیباى ستبر مى پوشند [و] برابر هم نشسته اند (۵۳)
کَذَلِکَ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ ﴿۵۴﴾
[آرى] چنین [خواهد بود] و آنها را با حوریان درشت چشم همسر مى گردانیم (۵۴)
یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَهٍ آمِنِینَ ﴿۵۵﴾
در آنجا هر میوه اى را [که بخواهند] آسوده خاطر مىطلبند (۵۵)
لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَهَ الْأُولَى وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ ﴿۵۶﴾
در آنجا جز مرگ نخستین مرگ نخواهند چشید و [خدا] آنها را از عذاب دوزخ نگاه مى دارد (۵۶)
فَضْلًا مِنْ رَبِّکَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿۵۷﴾
[این] بخششى است از جانب پروردگار تو این است همان کامیابى بزرگ (۵۷)
در مقابل گروه قبل، متقین میباشند. قطعا انسانهایی که متقی و پرهیزگار هستند در جایگاهی امن و آسودهاند. گویی آنها در بوستانها و چشمهسارانی هستند. این باغها از پندار، رفتار و کرداری نشات گرفته است که همچون جویباری آثار آن جاری است و اینچنین بوستانِ اخروی همیشه سرسبز و خرم است. چنین افرادی از درون آرامش دارند. آنها دارای پوششی نرم و لطیف، درخشنده و براق هستند، گویی وجودشان میدرخشد و اینچنین پوششی ظریف و دقیق منطبق با درونیات و اعمالشان طراحی شدهاست. همانطور که این پرهیزگاران در دنیا همدل بودهاند، در آنجا نیز با آرامش در برابر و متقابل هم نشستهاند و با هم نوعی تفاهم، همزیستی و تعاملی سازنده دارند. قطعا چنین خواهد بود که آنها مجالست با همنشینانی دارند که دقیقا عین خودشان هماندیشه هستند. در آنجا هر چیز فرحبخشی را که بخواهند، آسودهخاطر و در امنیت مییابند. مرگ برای آنها تمام شده است، به جز اولین مرگ دنیایی که سبب انتقال آنها به دنیای بعدی شد و خداوند آنها را از عذابِ دوزخ حفظ کرده است. گویی آنها اگر کارهای نادرستی نیز در گذشتهشان داشتهاند، از تمام عوارض و پیامدهای آنها پاک شدهاند و خداوند از نو آنها متولد کرده است. هرچند اینها به تناسب تلاشهای آن انسان بوده است، اما اینکه از نو و بیگناه متولد شدهاند و اینچنین در ازای هر کار نیک، صدچندان پاداش گرفتهاند، این فضیلتی از جانب پروردگاری است که تربیت جهان در دست اوست. این همان فوز عظیم و کامیابی بزرگ است.
* مقام: جایگاه
* امین: امن و امان، آسودگی و آرامش
* سندس: ابریشمی نازک، پوششی لطیف
* استبرق: ابریشمی ضخیم که جلوه دارد و براق است. پوششی نرم، درخشنده و زیبا
* زوج: جفت، همسر، کسی همطراز، زوج مرتب. همانگونه که میدانید در واژهی جفت یا همسر جنسیت مستتر است.
* حور: همخانوادهی حواری و حواریون. به همنشینی هماندیش حور گفته میشود. همانند حواریون عیسی (ع).
* عین: بزرگی چشم، مشابه، همخانواده عین، عینا
* فاکهه: همخانوادهی فکاهی که به معنای خندهدار یا لذتبخش است. فاکهه همان میوه یا هر چیزی که سبب فرحبخشی و شادی شود.
* وقاء: حفظ کردن، همخانوادهی تقوا و وقائه. تقوا به معنای خودکنترلی، پرهیزگاری و خویشتنداری است و وقائه به معنای ترمز است.
* فوز: کامیابی، کسی که در بیابان مرگبار زندگی بتواند با هدایتی درست از سوی هادیان راه به مسیر درست در آن سو برسد، به فوز رسیده است.
فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۵۸﴾
در حقیقت [قرآن] را بر زبان تو آسان گردانیدیم امید که پند پذیرند (۵۸)
فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ ﴿۵۹﴾
پس مراقب باش زیرا که آنان هم مراقبند (۵۹)
چنین حقایقی که بیان شد، به صورت عادی برای انسانها قابل درک نمیباشد، لذا با آنچه که در خصوص سرنوشت جهنمی و بهشتی به زبان ساده بیان شد، پروردگار به پیامبر و معاصران میفرماید: حقیقا قرآن را بر زبان تو آسان و ساده کردیم تا بتوانی به زبانی ساده و قابل فهم به آنها بگویی تا تذکر و پند گیرند و از غفلت و نسیان بیدار شوند. بنابراین مراقب باش، همانا آنان نیز مراقبند. لذا در پذیرش پیام، وظیفهی پیامبر و آیندگان تذکر دادن این پیامها با زبانی قابل فهم و به زبانی ساده است و در این پذیرش زور و فشاری نیست، بلکه توصیه میشود که منتظر و مراقب باش. مسلم است که اگر همه انتظار بکشند تا لحظهای که عمرشان سر آید، حقیقت در آن روز برملا خواهد شد و آنچه نادیدنی بود و به زبان ساده توصیف شد را همگی ادراک خواهند کرد.
* تذکر: از ریشه ذکر، به معنای بیداری و آگاهی. ذکر در برابر نسیان است.
* ارتقب: منتظران، انتظار کشیدن و منتظر چیزی بودن. از ریشه رقبه. رقبه در عربی به معنای گردن. رقبه به چیزی (معمولا مِلک) گفته میشود که به کسی سپرده شود و تا پایان عمر بتواند از آن بهره ببرد. پس انتظاری که بیان میشود تا پایان عمر افراد است.
برچسب ها: دخان سوره سوره الدخان قرآن