سوره الأحقاف

 

احقاف سوره ۴۶ قرآن کریم است که در جزء ۲۶ قرار دارد و دارای ۳۵ آیه می‌باشد. این سوره مشابه شش سوره‌ی قبلش با سوره‌ی حم آغاز می‌شود. این هفت سوره به سوره‌های حوامیم معروف هستند. در این سوره‌ها در خصوص موضوعی مشترک بحث می‌شود، اما در هر سوره از زاویه‌ای به این مساله پرداخته شده است.

نام این سوره از آیه ۲۱ آن گرفته شده است که خطاب به پیامبر به یادآوری داستان قوم عاد می‌پردازد، آن‌گاه که حضرت هود مردمش را در منطقه‌ای به نام احقاف انذار داد. قبل از قوم عاد و بعد از آن نیز منذرین مختلفی آمده‌اند. لذا مضمون اصلی این سوره که به سرزمین قوم عاد اشاره دارد، انذار دادن است. انذار یعنی اعلام خطر کردن. همانند آژیر کشیدن در حمله‌های هوایی، هنگامی که آژیر قرمز در حمله هوایی به صدا در می‌آید، هدف آن ترساندن افراد نیست، بلکه به حادثه‌ای محتمل‌الوقوع اشاره دارد. این آژیر به آن معناست که تا فرصتِ زمانی وجود دارد، کاری‌هایی لازم را انجام دهید و شیوه‌ها و رویه‌ها را اصلاح کنید.

در قرآن ۲۹ سوره دارای حروف مقطعه است، مجموعاً ۷۸ حرف است که با حذف مکررات، ۱۴ حرف می‌شود. سوره‌هایی که با این حروف آغاز می‌شوند، مکّی‌اند، به‌جز سوره‌های بقره و آل‌عمران، که آن‌دو هم در سال‌های آغازین دوره مدنی نازل شده‌اند.

حروف مقطعه

تصویر ۱: نمودار درختی حروف مقطعه قرآنی، اعداد نمایانگر تعداد تکرارهای هر فرزند از درخت (کلمه یا حرف) هستند، به ترتیب راست به چپ.(مرجع)

ا ح ر س ص ط ع ق ک ل م ن ه ی

این چهارده حرف که نصف حروف هجا (نیمی از ۲۸ حرف) هستند،ً نیمی از صفات حروف را دارا هستند. عده‌ای با کنار هم قراردادن این ۱۴ حرف بدون تکرار حروف، عبارت «صراط علی حق نمسکه» را ساخته‌اند که به معنای «راه حق تمسک‌جُستنی است» یا «مسیر، به حقیقت گرویدن است» می‎‌باشد. در روایتی از جعفر بن محمد(ع) آمده است که این حروف اجزایی از اسمای الهی هستند، ایشان در خصوص «الم» در سوره بقره می‌فرمایند معنی آن «انا الـله الملک» و «الم» در سوره‌ی آل عمران به معنی «انا الـله المجید» آمده‌ است. در روایتی دیگر آمده است: «الم» رمز و اشاره‌ای است میان خدا و حبیب او محمد (ص) خواسته تا کسی جز او بر آن آگاه نگردد، آن‌را به‌صورت حروف درآورده تا آن رموز را از چشم اغیار دور نگاه دارد و تنها بر دوست روشن و ظاهر سازد.

البته از یک سو باید سند این روایت‌ها مورد بررسی قرار گیرد و از سوی دیگر گمانه‌زنی‌ها در طول تاریخ تا امروز ادامه داشته است. برخی از متاخرین با شمارش تعداد حروف و یا جایگشت‌های مختلف این حروف مقطعه در هر سوره‌ای، به مضربی از اعداد (مثلا عدد ۱۹) رسیده‌اند، با این‌که کار به دقت انجام نشده است، اما مطرح کرده‌اند که حروف مقطعه نوعی کدگذاری برای قرآن محسوب می‌شود. اما آن‌چه واضح است، همان‌گونه که آقای طباطبایی در تفسیر المیزان بیان می‌کند، در سوره‌هایی که حروف مقطعه‌ی مشترک دارند، مضامین مشترکی نیز مشاهده می‌شود. در این هفت سوره که با حم آغاز می‌شود، رحمت الهی و حکمت الهی سبب شده است که قرآن به این صورت تنزیل بیابد. این سنجیده‌کاری و فرزانگی در کنار رحمت، مهر و محبت پروردگار سبب شده است که قرآن را تا سطح اندیشه و درک انسان نازل کند تا بتوانیم از آن بهره ببریم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

حم ﴿۱﴾

حاء میم (۱)

تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿۲﴾

فرو فرستادن این کتاب از جانب خداى ارجمند حکیم است (۲)

حم. حکیم! به خداوند حکیم و رحیم توجه کن، آن حکمرانِ سنجیده‌کار و هم‌او که رحمتی ویژه دارد. از سوی خداوندی که ابرقدرتی نکته‌دان و سنجیده‌کار است، این کتاب که شامل قوانین شرعی است را به تدریج نازل کرده است. همانند نزول باران که ابتدایش تبخیر است، سپس ابرها تشکیل می‌شوند و در نهایت نزول باران می‌باشد و خداوند این آب را به تدریج به نقاط مختلف کره زمین می‌فرستد، آن‌چنان‌که اگر تمامی آب موجود در ابرها به صورت آنی نازل شود، به‌جای آبادانی، سیلی ویران‌گر و مخرب به‌همراه خواهد اشت. بنابراین تربیت نیز امری تدریجی است و باید کتاب تربیتی به تدریج و در سطحی قابل ادراک نازل شود. این‌چنین است که قرآن به‌گونه‌ای تنزیل یافته‌است که برای انسان‌ها قابل درک و فهم باشد. از آن‌جا که مفهومی به نامِ کتاب آن‌گونه که امروز آن را می‌شناسیم در زمان نزول این آیات وجود نداشته اشت، لذا کتاب به مجموعه‌ای از نظام‌ها و قوانین اشاره دارد که هم شامل آیات تشریعی (انسانی و اجتماعی) و هم شامل آیات تکوینی (طبیعت) است. خداوندی که کتاب را این‌چنین فرو فرستاده کیست؟! چه علامت‌هایی دارد؟! در سوره‌های گذشته به این سوالات پاسخ داده شد. همان‌گونه که هر قانونی ضمانتِ اجرایی می‌خواهد، لذا پروردگار چون ابرقدرت جهان (عزیز) و قدرت مطلق است، قوانین این نظامِ آفرینش را او می‌گذارد. از آن‌جا که انسان‌ها همیشه قدرتمندان را زورگو دانسته‌اند، در جای جای قرآن می‌خوانیم که پروردگار عزیز و ابرقدرتی است که حکیم نیز هست، یعنی سنجیده عمل می‌کند. اینجاست که در این سوره نیز در خصوص حق و حقیقت بودن صحبت می‌کند. از آن‌جا که حق همیشه در مقابل باطل است، یعنی پروردگار می‌فرمایید که همه‌ی خلقت‌ها هدف و برنامه‌ای دارند و خلقت و آفرینش از روی حق و حقیقتی است و بر اساس کاری باطل نیست. یعنی هرچیزی حساب و کتابی دارد.

* تنزیل: نازل شدن تدریجی

مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾

[ما] آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق و [تا] زمانى معین نیافریدیم و کسانى که کافر شده‏ اند از آنچه هشدار داده شده‏ اند رویگردانند (۳)

قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَهٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۴﴾

بگو به من خبر دهید آنچه را به جاى خدا فرا مى‏ خوانید به من نشان دهید که چه چیزى از زمین [را] آفریده یا [مگر] آنان را در [کار] آسمانها مشارکتى است اگر راست مى‏ گویید کتابى پیش از این [قرآن] یا بازمانده‏ اى از دانش نزد من آورید (۴)

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ﴿۵﴾

و کیست گمراه‏ تر از آن کس که به جاى خدا کسى را مى‏ خواند که تا روز قیامت او را پاسخ نمى‏ دهد و آنها از دعایشان بى‏ خبرند (۵)

وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ ﴿۶﴾

و چون مردم محشور گردند دشمنان آنان باشند و به عبادتشان انکار ورزند (۶)

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ ﴿۷﴾

و چون آیات روشن ما بر ایشان خوانده شود آنان که چون حقیقت به سویشان آمد منکر آن شدند گفتند این سحرى آشکار است (۷)

أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۸﴾

یا مى‏ گویند این [کتاب] را بربافته است بگو اگر آن را بربافته باشم در برابر خدا اختیار چیزى براى من ندارید او آگاه‏ تر است به آنچه [با طعنه] در آن فرو مى ‏روید گواه بودن او میان من و شما بس است و اوست آمرزنده مهربان (۸)

ما آسمان‌ها و زمین و آن‌چه بین آن‌ها است را جز به حق و در زمانِ معینی نیآفریدیم و کسانی که کافر شده‌اند و حقایق را می‌پوشانند و نادیده می‌گیرند، از آن‌چه هشدار و انذار داده شده است، روی‌گردانند. در آیه ۳ سوره احقاف دو ویژگی حایز اهمیت در نگاه به خلقت بیان شده است:

  • نخست آن‌که حق است. یعنی نظام آفرینش دارای حقیقتی است و بی‌سبب تاسیس و راه‌اندازی نشده است.
  • و دوم آن‌که این آفرینش زمان‌دار است و زمانِ آن مشخص و محدود است.

پیامبر به آن‌ها بگو آیا به این چیزها دقت کرده‌اید؟! به من نشان دهید که آن‌چیزهایی که شما می‌‎پرستید و غیرخدا هستند، آیا آن‌ها چیزی آفریده‌اند یا در خلقت آسمان نقشی داشته‌اند و شریک بوده‌اند؟! اگر نقشی داشته‌اند و راست می‌گویید، در کتاب‌های دینی گذشته پیش از قرآن و یا آثار علمی و برحسب استدلال و منطق علمی نشان دهید که این پدیده توسط غیرخدا رخ داده است.

با بررسی تاریخی در می‌یابیم که گذشته انسان‌ها بت‌ها را برای جلب منفعت و دفع ضرر می‌خواندند. پس نگاه بت‌پرستان صرفا به این دو مورد توجه داشته است. نگاه و رویکردی که در بسیاری از انسان‌های به ظاهر خداپرست نیز دیده می‌شود. در ادامه پروردگار می‌فرماید: چه کسی واقعا گمراه‌تر از آن کسی است که به جز خدا کسی را بخواند، که چنین دعا و دعوتی از حالا تا روز قیامت، هیچ‌گاه مستجاب نخواهد شد. نه آن‌که خواندن غیرخدا، توسط غیرخدا شنیده نمی‌شود، بلکه او نمی‌تواند تا روز قیامت هم جواب شما را بدهد، که این غیرخداها غافل هستند، هرگز نمی‌شنوند و نمی‌فهمند. روز قیامت، وقتی که مردم جمع می‌شوند و محشور می‌گردند، آن‌هایی که می‌خوانیدشان دشمن شما خواهند بود و این شرکِ شما را انکار می‌کنند و به این خواندن‌ها و عبادت‌ها آن‌ها منکر خواهند شد و این عبادت‌های شما را قبول ندارند.

وقتی که آیات روشن و بینات ما برای آن‌هایی که حقایق را نادیده می‌گیرند خوانده می‌شود، می‌گویند: این سحری آشکار است. یا می‌گویند: این من‌درآوردی و حاوی افترا و بافته‌ی ذهن است، بگو اگر آن‌را من بافته بودم، شما در برابر خدا هیچ کاری نمی‌توانستید برای من بکنید و خداوند با من برخورد می‌کرد، خداوند خودش بهتر می‌داند شما در چه‌چیزهایی فرو رفته‌اید و غرق چه اندیشه‌های باطلی شده‌اید، بین من و شما، خداوند به عنوان ناظر و شاهد کافی است و هم او آمرزنده و مهربان می‌باشد.

* افترا: بافته‌ی ذهنی، من‌درآوردی

قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۹﴾

بگو من از [میان] پیامبران نودرآمدى نبودم و نمى‏ دانم با من و با شما چه معامله‏ اى خواهد شد جز آنچه را که به من وحى مى ‏شود پیروى نمى ‏کنم و من جز هشداردهنده‏ اى آشکار [بیش] نیستم (۹)

قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَکَفَرْتُمْ بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۱۰﴾

بگو به من خبر دهید اگر این [قرآن] از نزد خدا باشد و شما بدان کافر شده باشید و شاهدى از فرزندان اسرائیل به مشابهت آن [با تورات] گواهى داده و ایمان آورده باشد و شما تکبر نموده باشید [آیا باز هم شما ستمکار نیستید] البته خدا قوم ستمگر را هدایت نمى ‏کند (۱۰)

بگو: من در رسالت نوبرش را نیاورده‌ام و نفر اول در حوزه‌ی رسالت نیستم. در طول تاریخ پیامبرانِ زیادی آمده‌اند، من نمی‌دانم فردا خداوند با من و شما چه می‌کند! من به جز آن‌چه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و به جز هشداردهنده و انذاردهنده‌ای آشکار و مبین نیستم.

بگو: اگر این قرآن از سوی خداوند باشد، حالا که شما کافر شده‌اید، چی می‌گویید و چه نظری دارید! شما که هم‌خانواده، خویشاوند و هم‌شهری هستید باور ندارید، حال آن‌که یکی از فرزندان اسرائیل (ممکن است داستان مومن آل فرعون باشد یا فرد دیگری مثلا عبدالله بن سلام) شجاعانه شهادت داد، او ایمان آورد، اما شما هنوز استکبار دارید، تکبر و خودبینی دارید، البته خداوند قوم ظالم و ستمگر را به مقصدِ هدایت نمی‌رساند.

* هدی: راهبرد، رفتن در مسیر هدایت

وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ ﴿۱۱﴾

و کسانى که کافر شدند به آنان که گرویده‏ اند گفتند اگر [این دین] خوب بود بر ما بدان پیشى نمى‏ گرفتند و چون بدان هدایت نیافته‏ اند به زودى خواهند گفت این دروغى کهنه است (۱۱)

وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَهً وَهَذَا کِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ ﴿۱۲﴾

و [حال آنکه] پیش از آن کتاب موسى راهبر و [مایه] رحمتى بود و این [قرآن] کتابى است به زبان عربى که تصدیق‏ کننده [آن] است تا کسانى را که ستم کرده‏ اند هشدار دهد و براى نیکوکاران مژده‏ اى باشد (۱۲)

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۱۳﴾

محققا کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد (۱۳)

أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾

ایشان اهل بهشتند که به پاداش آنچه انجام مى‏ دادند جاودانه در آن مى‏ مانند (۱۴)

آن کسانی که کافر شدند و آزادی عقاید مردم را در پذیرش خداوند یکتا برنتافتند و این حقیقت را پوشاندند، به مومنان گفتند که اگر این قرآن و دینِ شما خیری درش بود، این انسان‌های پا برهنه و مستضعف از ما پیشی نمی‌گرفتند، بلکه اول ما پیش‌قدم می‌شدیم، اما چون به آن نرسیدند، نمی‌خواهند بپذیرند که عده‌ای به این آگاهی رسیده‌اند، لذا گفتند این حرف‌ها دروغ کهنه‌ای بیشتر نیست.

حال آن‌که قبل از این کتاب، کتاب موسی بود که هم امام بود و هم رحمت بود. امام یا پیشوا آن کسی است که جلو می‌افتد و بقیه پشت سر او گام برمی‌دارند. به شاغول بنایی نیز امام می‌گویند، چون بنّا خشت‌های بنایی را بر اساس آن صاف می‌گذارد. به کسی که معیار است و صاف و راست بودن را سبب می‌شود را امام می‌گویند، مثل رهبران سیاسی، رهبران نظامی و … .

اکنون این کتابی که آمده تصدیق‌کننده‌ی این است که پیش از آن پیامبران و کتاب‌های دیگری آمده‌اند. این قرآن کتابی است که فصیح و بدون ابهام است. عربی در مقابل عجمی است و به زبانِ خاصی اشاره ندارد، بلکه عبارت «لسانا عربیا» به معنای به زبانی فصیح است، در مقابل «لسانا عجمیا» که به زبانی گنگ و نامفهوم اشاره دارد. این کتاب فصیح و واضح آمده است تا کسانی که ظلم و ستم می‌کنند را انذار و هشدار دهد و کسانی که نیکوکارند را مژده دهد.

همانا کسانی که اعلام کنند ارباب ما فقط الله است، نه شیخ و شاه، ما مطیع و سرسپرده کسی به‌جز الله نیستیم، سپس ایستادگی کردند، بیمی و ترسی بر آنان نیست و غمگین نیز نخواهند شد. چون قدرتی بزرگ‌تر از الله نیست. این‌ها بهشتی هستند که پاداش آن‌چه انجام می‌دادند را جاودانه دریافت خواهند کرد.

* امام: پیشوا، چیزی یا کسی که جلو می‌رود، جلو افتاده، ترسیم کننده‌ی خطی‌مشی

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۱۵﴾

و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد و باربرداشتن و از شیرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه که به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد مى‏ گوید پروردگارا بر دلم بیفکن تا نعمتى را که به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس گویم و کار شایسته‏ اى انجام دهم که آن را خوش دارى و فرزندانم را برایم شایسته گردان در حقیقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏پذیرانم (۱۵)

أُولَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّهِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ ﴿۱۶﴾

اینانند کسانى که بهترین آنچه را انجام داده‏ اند از ایشان خواهیم پذیرفت و از بدیهایشان درخواهیم گذشت در [زمره] بهشتیانند [همان] وعده راستى که بدانان وعده داده مى ‏شده است (۱۶)

توصیه کرده‌ایم که انسان به والدین خود احسان و نیکی کند. مخاطب انسان است، نه تنها مومن. در قرآن بعد از توحید و خداشناسی، بیشترین دین را انسان نسبت به والدین خود دارد. چرا؟! مادرش نُه ماه او را حمل کرده، با سختی رنج بارداری را تحمل کرده و وضع حمل نموده، دوران حامگی و شیردهی تا سی ماه طول کشیده است و به او شیر داده است. (حدود دو سال شیردهی)، نه فقط در این سی ماه، تا وقتی که به سن بلوغ برسی، بخواهی مستقل شوی و ازدواج کنی، باز هم پدر و مادر حامی انسان هستند، این مساله ادامه دارد تا حتی به چهل سالگی برسی. چهل سالگی که استعاره‌ای از بلوغِ اندیشه‌ی انسان است، وی می‌گوید: پروردگارا بر دلم بیانداز تا با نظم و انظباط و کنترلی مشخص، این نعمتی که به من داده‌ای (به صورت اکتسابی)، به پدر و مادرم داده‌ای و به صورت وراثتی به من رسیده است را شکر کنم و به بهترین وضع و به صورت بهینه بتوانم از آن‌ها بهره‌برداری کنم و بتوانم کار شایسته‌ای کنم تا تو راضی باشی. خدایا فرزندان (و نسل‌های بعدی من) و خانواده‌ی من را نیز اصلاح کن. که همانا به سوی تو رو آورده‌ام و همانا من از تسلیم شدگانم. من به تو برگشتم، تا به حال به سوی خواسته‌های خودم بودم و اکنون به سوی تو بازگشته‌ام. دیگر چهل سالم شده و خوب می‌دانم باید به سوی تو بازگشت و هرچه زودتر می‌بایست این برگشتن به سوی تو صورت گیرد.

بنگرید که فرازهای دعا باید چگونه باشد، خداوند به ما می‌آموزد که در دعا نه‌تنها پدران و مادران و نسل‌های پیشین را می‌بایست دریابید، بلکه برای خودتان و جامعه و همین‌طور برای فرزندان، نوادگان و نتایج یعنی نسل‌های آینده‌ی خود نیز دعا کنید. دعا و فراخواندن پروردگار چنین دامنه‌ی وسیعی دارد.

برای این افراد که کارها و اعمال بسیاری را با رویکرد رضایت الهی انجام داده‌اند، پروردگار می‌فرماید: از میان کارهایی که انجام داده‌اند و آن‌چه را که عمل کرده‌اند، بهترین‌هایش را برمی‌گزینیم و کارهای عالی‌شان را می‌پذیریم و از زشتی‌های آن‌ها درمی‌گذریم. این وعده‌ی راستینی است که به آن‌ها داده شده و قطعا انجام می‌شود. در این‌جا درمی‌یابیم که در نظام دادرسی الهی، اگر فردی نیتش خالصانه بر مبنای رضایت الهی باشد، خداوند گلچینی از اعمال صالح وی را می‌پذیرد و سایر اعمالش را به دیده‌ی اغماض می‌نگرد.

چرا خداوند می‌فرماید که بهترین اعمالشان را می‌پذیرد؟ وقتی کسی مرتبا در عرصه زندگی پیشتاز است، خداوند رکورد او را ثبت می‌کند و بهترین کاری را که در زندگی‌شان انجام داده‌اند را به عنوان مبنای اعمال او در نظر می‌گیرد. اما در مقابل چنین افرادی چه کسانی قرار دارند؟!

* اوزعنی: نوعی انضباط و نظم به منظور هماهنگی و کنترل بهتر، انظباط دادن، کنترل و مراقبت در زندگی و برنامه‌ریزی در کار

وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۷﴾

و آن کس که به پدر و مادر خود گوید اف بر شما آیا به من وعده مى‏ دهید که زنده خواهم شد و حال آنکه پیش از من نسلها سپرى [و نابود] شدند و آن دو به [درگاه] خدا زارى مى کنند واى بر تو ایمان بیاور وعده [و تهدید] خدا حق است و[لى پسر] پاسخ مى‏ دهد اینها جز افسانه ‏هاى گذشتگان نیست (۱۷)

أُولَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ ﴿۱۸﴾

آنان کسانى‏ اند که گفتار [خدا] علیه ایشان همراه با امتهایى از جنیان و آدمیان که پیش از آنان روزگار به سر بردند به حقیقت پیوست بى‏ گمان آنان زیانکار بودند (۱۸)

وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۱۹﴾

و براى هر یک در [نتیجه] آنچه انجام داده‏ اند درجاتى است و تا [خدا پاداش] اعمالشان را تمام بدهد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت (۱۹)

آن کسی که به والدینش گفت: اُف بر شما. یعنی چیزی گفته است که دلالت بر نفی کردن و قبول نکردن دارد. اُف همان عکس‌العملی زبانی است که دارای حداقل اعلام نارضایتی باشد. هشدار که صدای خود را بر آن‌ها بلند نکنی، این افرادی که به پدر و مادرشان می‌گویند اف بر شما، همان افرادی هستند که می‌گویند آیا به من وعده می‌دهید که من روزی از خاک زنده می‌شوم؟! حال آن‌که پیش از ما این‌قدر نسل‌هایی آمده‌اند و رفته‌اند، او در حالی که انکار قیامت را می‌کند، در این حال پدر و مادر زاری می‌کنند و می‌گویند: وای بر تو، ایمان بیاور، وعده‌ی خداوند حق و حقیقت است، اما فرزند پاسخ می‌دهد: این‌ها افسانه‌هایی از گذشتگان است. آیا این افسانه‌های اساطیری نیست! آن‌ها می‌گویند: زمانه عوض شده! باید به‌روز بود، باید مُدرن فکر کرد!

این‌ها همان افرادی هستند که گفتار خداوند برای آن‌ها تحقق می‌یابد، این‌ها جزو امت‌هایی خواهند شد که در گذشته قبل از این‌ها بوده‌اند، چه آن‌هایی را که می‌شناسید و با آن‌ها انس داشته‌اید و چه کسانی که نمی‌شناسید، بی‌گمان این‌ها ضرر می‌کنند و زیان‌کار هستند. برای هرکسی از آن‌چه عمل می‌کند درجه‌بندی است و لذا افراد مثل هم نیستند و هر کسی در این نظام الهی با توجه به عملکردش رتبه‌بندی خواهد شد و اعمال و نتایج آن را به صورت تمام و کمال دریافت خواهند کرد و به هیچ‌کسی ستم و ظلم نمی‌شود.

* اُف: اوف گفتن، اعلام نارضایتی خفیف، اعلام مخالفت خفیف، عکس‌العملی زبانی با حداقل اعلام نارضایتی

* استغاثه: نهایتِ التماس در حالی‌که کسی که به نهایت نومیدی رسیده است، کسی که به نهایت کاری رسیده است و از آن امید بریده باشد.

* اساطیر: سطر نوشته شده، قدیمی

* وفای اعمال: یعنی نتیجه‌ی عمل، پیامدها و آثار عملکردی

وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ ﴿۲۰﴾

و آن روز که آنهایى را که کفر ورزیده‏ اند بر آتش عرضه مى دارند [به آنان مى گویند] نعمتهاى پاکیزه خود را در زندگى دنیایتان [خودخواهانه] صرف کردید و از آنها برخوردار شدید پس امروز به [سزاى] آنکه در زمین بناحق سرکشى مى ‏نمودید و به سبب آنکه نافرمانى میکردید به عذاب خفت[آور] کیفر مى‏ یابید (۲۰)

در آن روزی که انسان‌ها به نتیجه‌ی عملکردشان می‌رسند، در چنین روزی است که کسانی که کافر شده‌اند و حقایق را پوشانده‌اند، بر آتش عرضه می‌شوند و به آن‌ها گفته می‌شود: در زندگی دنیایی سرمایه‌های خود را صرف لذت‌های دنیایی کردید، امروز عذابی خوار‌کننده و پست‌کننده را به عنوان جزا دریافت خواهید کرد. زیرا در زمین برخلاف حق و حقیقت متکبر و خودبزرگ‌بین بودید و این به‌خاطر همان فسق و قانون‌شکنی است که داشتید.

از آن‌جا که محتوای سوره‌های قرآن ترکیبی از گذشته، حال، آینده و تاریخ و طبیعت است، تا این‌جا بحث از آینده تمام می‌شود و آیات سفری به گذشته خواهند داشت. از آن‌جا که انسان‌ها آینده را خیلی دور می‌پندارند و می‌گویند هنوز نیامده است، دریافت پیامی از گذشته که بارها نقل شده است و قبلا روی داده است، برای انسان‌هایی که در حال زندگی می‌کنند، می‌تواند برای آن‌ها همچون تلنگری باشد. تمثیلی که مهندس عبدالعلی بازرگان در سخنرانی خود می‌زند حاوی نکته‌ی مناسبی در درک انتقال انسان از دنیا به عالم پس از مرگ است. کودکی در کنار والدینش ایستاده و به پرواز هواپیمایی می‌نگرد که در افق  در حال محو شدن است. به والدینش می‌گوید که او رفت. والدین به او می‌گویند: هواپیما از افق دید تو محو شد، در آن‌طرف کسانی هستند که هواپیما در افق دید آن‌ها است، همان‌هایی که می‌گویند: ببینید هواپیما آمد. از طرفی کسانی که با مسافران هواپیما همراه هستند، تغییر این افق را در سفر درک خواهند کرد و به یقین می‌دانند که از سرزمینی به سرزمین دیگر رسیده‌اند. به‌طور مشابه، افرادی که درگذشته‌اند از افق ما محو شده‌اند، اگر افق نگاه خود را تغییر دهیم یا خودمان با آن‌ها همسفر باشیم، در این افق جدید خواهیم دید که چیزی محو نشده است. به قول مولوی:

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد   گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ   به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق   مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع   که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر   غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود   لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست   چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد   ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا   که های هوی تو در جو لامکان باشد

* عرضه: مانع بین دو چیز را برداشتن را عرضه شدن می‌گویند.

* ذهب: رفتن، در حالت متعدی به معنای بُردن است.

* طیبات: لذات

* استکبار: خودبزرگ‌بینی

* فسق: قانون‌شکنی

وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿۲۱﴾

و برادر عادیان را به یاد آور آنگاه که قوم خویش را در ریگستان بیم داد در حالى که پیش از او و پس از او [نیز] قطعا هشداردهندگانى گذشته بودند که جز خدا را مپرستید واقعا من بر شما از عذاب روزى هولناک مى‏ ترسم (۲۱)

قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِکَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ﴿۲۲﴾

گفتند آیا آمده‏ اى که ما را از خدایانمان برگردانى پس اگر راست مى‏ گویى آنچه به ما وعده مى‏ دهى [بر سرمان] بیاور (۲۲)

قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ﴿۲۳﴾

گفت آگاهى فقط نزد خداست و آنچه را بدان فرستاده شده‏ ام به شما مى ‏رسانم ولى من شما را گروهى مى ‏بینم که در جهل اصرار مى ‏ورزید (۲۳)

فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۴﴾

پس چون آن [عذاب] را [به صورت] ابرى روى‏آورنده به سوى وادیهاى خود دیدند گفتند این ابرى است که بارش‏دهنده ماست [هود گفت نه] بلکه همان چیزى است که به شتاب خواستارش بودید بادى است که در آن عذابى پر درد [نهفته] است (۲۴)

تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ ﴿۲۵﴾

همه چیز را به دستور پروردگارش بنیان‏ کن مى ‏کند پس چنان شدند که جز سراهایشان دیده نمى ‏شد این چنین گروه بدکاران را سزا مى‏ دهیم (۲۵)

وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَهً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿۲۶﴾

و به راستى در چیزهایى به آنان امکانات داده بودیم که به شما در آنها [چنان] امکاناتى نداده‏ ایم و براى آنان گوش و دیده ‏ها و دلهایى [نیرومندتر از شما] قرار داده بودیم و[لى] چون به نشانه‏ هاى خدا انکار ورزیدند [نه] گوششان و نه دیدگانشان و نه دلهایشان به هیچ وجه به دردشان نخورد و آنچه ریشخندش میکردند به سرشان آمد (۲۶)

در این‌جا در سفر تاریخی به گذشته، داستان قوم عاد مطرح می‌شود. برادر قوم عاد را به یاد آور، کسی که از خودشان بود و مثل برادری به دلسوزی با آن‌ها برخورد می‌کرد، آن‌گاه که هود (ع) به قومش در ریگستان و شن‌زار اعلام خطر کرد. و او اولین کسی نبود که هشدار دهنده بود، بلکه قبل از او و پس از او نیز قطعا بیم‌دهندگانی آمده بودند که می‌گفتند جز پروردگار سرسپرده‌ی کسی نباشید و واقعا من بر شما از عذابِ روزی هولناک می‌ترسم. لذا این حرف‌ها را خیلی‌ها از گذشته‌ی دور تاکنون به این مردم زده بودند.

گفتند: آیا برای ما آمده‌ای تا با دروغی عقایدمان را دگرگون کنی؟! اگر راست می‌گویی، آن عذابی را که وعده می‌دهی، بیاور.

گفت: این است و جز این نیست که علم و آگاهی این کار در دست خداوند است و من تنها مبلغ آن‌چیزی هستم که به آن رسالت دارم و پیام آن را به شما می‌رسانم. اما من شما را مردمی می‌بینم که عقلانی برخورد نمی‌کند و کارهای جاهلانه انجام می‌دهد.

وقتی که آن عذاب بر آن‌ها عرضه شد، آن‌را به صورت ابری دیدند که به سمت سرزمین آن‌ها می‌آید. به استقبال آمدند و گفتند: عجب ابری آمده، به به! ابری باران‌زا دارد می‌آید. این ابر سیاه را به نیکی گرفتند و گفتند ابر پر بارانی است که به زودی زمین تشنه‌ی ریگستان را سیراب می‌کند.

هود گفت: این‌چنین نیست، بلکه این همان چیزی است که به اصرار خواستارش بودید، همان بادی می‌باشد که در آن عذابی پر درد است. این باد همه‌چیز را به فرمان رب و گرداننده‌ی آن نابود می‌کند. پس چنان شد که جز خانه‌هایشان چیزی دیده نمی‌شد. این‌چنین مجرمان و جدا شدگان از حقیقت را جزا می‌دهیم. و به راستی که ما به آن‌ها امکانات زیادی داده بودیم، چیزی که به معاصران هرگز نداده‌ایم، برای آن‌ها ابزارهای شناخت هم‌چون گوش‌ها، چشم‌ها و دلهایی داده بودیم، اما با لج‌بازی نشانه‌های خداوند را انکار کردند، گویی نه گوششان و نه دیدگان و نه دل‌هایشان اصلا به دردشان نخورد و آن‌چه را به تمسخر و استهزا گرفته بودند، بر سرشان آمد.

آیه ۲۴ سوره احقاف حاوی درسی برای زندگی بشر است، بسیاری از رویدادها در طول زندگی برای انسان پیش می‌آید که او با برداشت‌های دنیایی خود آن را نیک می‌پندارد، در حالی‌که اگر خداوند را در نظر داشته باشد در می‌یابد که برای او نیک نیست. همان چیزهایی که انسان آن‌ها را با شتاب و با اصرار می‌خواهد و وقتی آثارش ظاهر می‌شود، باز هم احساس می‌کند که به نفعش است و تا آخرین لحظه نمی‌اندیشد که چه ضررهایی برایش دارد.

در آیه ۲۶ سوره احقاف در می‌یابیم که انسان وقتی لج‌بازی می‌کند دیگر به ابزارهای شناختش توجه نمی‌کند و همه‌چیز را به استهزا می‌گیرد.

* انذر: انذار، بیم، هشدار، اعلامِ خطر، نُذُر یعنی هشداردهندگان

* احقاف: ریگ‌زار، شن‌زار، ریگستان

* تعبد: سرسپردگی، تسلیم فرمان کسی بودن

* افک: موضوعی واژگونه، دروغی ضد حقیقت، ذهنیات، من‌درآوردی

* اودی: جمع وادی، سرزمین

* دمر: واژگون نمودن، نابود کردن

* فاصبحوا: صبحش هم خواهد رسید، پس چون صبح فرا رسد. اصطلاحی از آن‌که بعدش را هم خواهیم دید.

* جحد: جحود، لج‌بازی

* حاقه: سلطه یافتن، بر سر کسی آمدن

وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۲۷﴾

و بى‏ گمان همه شهرهاى پیرامون شما را هلاک کرده و آیات خود را گونه‏ گون بیان داشته‏ ایم امید که آنان بازگردند (۲۷)

فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا آلِهَهً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِکَ إِفْکُهُمْ وَمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ ﴿۲۸﴾

پس چرا آن کسانى را که غیر از خدا به منزله معبودانى براى تقرب [به خدا] اختیار کرده بودند آنان را یارى نکردند بلکه از دستشان دادند و این بود دروغ آنان و آنچه برمى‏ بافتند (۲۸)

شهرها و تمدن‌های زیادی در قریه‌های اطراف شما بودند که در طول تاریخ به خاطر اعمالشان از بین رفتند، ما آیات زیادی را به آن‌ها گفته بودند و نشانه‌ها را برای آن‌ها صرف کرده بودیم تا آن‌ها بازگردند. پس چرا آن کسانی که غیر از خدا در نظر می‌گرفتند و به منزله‌ی معبودشان در کنارشان بودند، آنان را یاری نکردند، بلکه از دستشان دادند و این ذهنیات و افک آنان بود و همان مهمل‌هایی بود که از خودشان می‌بافتند.

* ضَلّ: گم شدن، چیزی را از دست دادن

* افک: دروغ، من‌درآوردی، ذهنیات

وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ ﴿۲۹﴾

و چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه کردیم که قرآن را بشنوند پس چون بر آن حاضر شدند [به یکدیگر] گفتند گوش فرا دهید و چون به انجام رسید هشداردهنده به سوى قوم خود بازگشتند (۲۹)

قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۳۰﴾

گفتند اى قوم ما ما کتابى را شنیدیم که بعد از موسى نازل شده [و] تصدیق‏ کننده [کتابهاى] پیش از خود است و به سوى حق و به سوى راهى راست راهبرى مى ‏کند (۳۰)

یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿۳۱﴾

اى قوم ما دعوت‏ کننده خدا را پاسخ [مثبت] دهید و به او ایمان آورید تا [خدا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشاید و از عذابى پر درد پناهتان دهد (۳۱)

وَمَنْ لَا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءُ أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿۳۲﴾

و کسى که دعوت‏ کننده خدا را اجابت نکند در زمین درمانده‏ کننده [خدا] نیست و در برابر او دوستانى ندارد آنان در گمراهى آشکارى‏ اند (۳۲)

أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۳۳﴾

مگر ندانسته‏ اند که آن خدایى که آسمانها و زمین را آفریده و در آفریدن آنها درمانده نگردید مى‏ تواند مردگان را [نیز] زنده کند آرى اوست که بر همه چیز تواناست (۳۳)

وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿۳۴﴾

و روزى که کافران بر آتش عرضه مى ‏شوند [از آنان مى ‏پرسند] آیا این راست نیست مى‏ گویند سوگند به پروردگارمان که آرى مى‏ فرماید پس به [سزاى] آنکه انکار میکردید عذاب را بچشید (۳۴)

آیات پس از مرور آینده و گذشته به زمان حال باز می‌گردد.

شما که پیامبر همشهری‌تان و هم‌زبانتان است به وی اعتنا نمی‌کنید، ولی عده‌ای از غریبه‌ها را متوجه تو ساختیم، آن‌ها به سوی تو آمدند و قرآن را شنیدند. وقتی که به حضور تو آمدند، به دیگران گفتند که گوش دهید و لطفا ساکت باشید و وقتی که تمام شد، با حال هشدار به سوی قومشان بازگشتند. به مردمشان گفتند: ای قوم ما، ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده است و تصدیق کننده‌ی پیش از خودش است و به سوی حق و به سوی مسیری درست و مستقیم راهبری می‌کند. ای قوم ما، به کسی که شما را به سوی پروردگار دعوت می‌کند، ایمان بیاورید تا خداوند از پیامدهای اعمال شما را پاک کند و از عذابی پر درد پناه‌تان دهد. و کسی که دعوت او را اجابت نکند و به دعوت او پاسخ ندهد، با این کارش که خدا را درمانده نمی‌کند، بلکه خودش را به گمراهی می‌زند، و در برابر پروردگار اولیا و سرپرستی ندارد و مسلما آن‌ها در گمراهی آشکاری هستند. مگر نمی‌دانید که آن خدایی که آسمان‌ها و زمین را آفریده و در آفریدن آن‌ها درمانده نشده، می‌تواند مُردگان را زنده کند و حقیقتا او بر همه چیز بسیار قدردان و قدرگذار است.

و روزی که انسان‌های کافر که به حقایق بی‌اعتنایی می‌کردند، بر آتش عرضه می‌شوند، از آن‌ها می‌پرسند: آیا این حق نیست! می‌گویند: سوگند به پروردگارمان که آری، این حقیقت است. گفته می‌شود: پس عذابِ آن‌چه را که نادیده می‌گرفتید، بچشید.

برای درک پیام آیه ۳۲ به این مثال دقت کنید. فرض کنید معلمی به دانش‌آموزان اعلام هشدار می‌کند که اگر درس نخوانید در آزمون نهایی آن درس را پاس نمی‌کنید. این هشدار امری بسیار بدیهی و روشن است که در نظام تربیتی مدرسه، از آموخته‌ها آزمونی برگزار خواهد شد و مطابق با آن عملکرد دانش‌آموزان مورد سنجش قرار می‌گیرند و رتبه‌بندی می‌شوند، در نهایت هر کس نمره‌ی عملکرد خودش را دریافت می‌کند. حالا فرض کنید که دانش‌آموزی بخواهد با معلم لج‌بازی کند و در جهت این لج‌بازی مرتبا دفترش را خط‌خطی نماید یا خودش را به بی‌توجهی بزند، آیا با این کار نظام تربیتی مدرسه دگرگون می‌شود یا با رسیدن به زمان آزمون، خودش متضرر خواهد شد.

* نفر: واحدی است که به ۳ الی ۹ فرد اشاره دارد.

* قدیر: بسیار قدر دان و قدرشناس، بسیار اندازه‌شناس و اندازه‌گذار

فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَهً مِنْ نَهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۳۵﴾

پس همان گونه که پیامبران نستوه صبر کردند صبر کن و براى آنان شتابزدگى به خرج مده روزى که آنچه را وعده داده مى ‏شوند بنگرند گویى که آنان جز ساعتى از روز را [در دنیا] نمانده‏ اند [این] ابلاغى است پس آیا جز مردم نافرمان هلاکت‏ خواهند یافت (۳۵)

اکنون پیامبر و به تبعیت از او، انسان‌های معاصر چه رویکردی را باید اتخاذ کنند.

بنابراین، صبر و تحمل کند، همان‌گونه که پیامبران نستوه که دارای عزم و اراده‌ای راسخ بودند صبر کردند و برای آنان شتابزدگی نکن، انگار آن‌ها در آن روزی که می‌بینند آن‌چه را وعده داده شده، احساس نخواهند کرد که مدتِ زندگی‌شان در دنیا لحظه‌ای از یک روز بوده است. یادتان باشد که این مساله به شما ابلاغ شد، آیا جز مردمِ قانون‌شکن و فاسق هلاک خواهند شد. خداوند حرف آخر خود را ابلاغ می‌کند: که آیا توقع دارید که قانون‌شکنان به سزای اعمالشان نرسند!

* اولو العزم: صاحبان عزم، با اراده‌گان. تعبیری از پیامبرانی که دارای کتاب بودند و با عزم و اراده‌ای استوار در جهت هدایت انسان‌ها گام بر می‌داشتند.

* ساعت: برهه‌ای از زمان

* نهار: روز

* بلاغ: ابلاغ

دیدگاهتان را بنویسید

دوازده − یازده =