سوره العبس

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿۱﴾

چهره در هم کشید و روى گردانید (۱)

أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴿۲﴾

که آن مرد نابینا پیش او آمد (۲)

وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى ﴿۳﴾

و تو چه دانى شاید او به پاکى گراید (۳)

أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى ﴿۴﴾

یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد (۴)

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿۵﴾

اما آن کس که خود را بى ‏نیاز مى ‏پندارد (۵)

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿۶﴾

تو بدو مى ‏پردازى (۶)

وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى ﴿۷﴾

با آنکه اگر پاک نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست (۷)

وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى ﴿۸﴾

و اما آن کس که شتابان پیش تو آمد (۸)

وَهُوَ یَخْشَى ﴿۹﴾

در حالى که [از خدا] مى‏ ترسید (۹)

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿۱۰﴾

تو از او به دیگران مى ‏پردازى (۱۰)

کَلَّا إِنَّهَا تَذْکِرَهٌ ﴿۱۱﴾

زنهار [چنین مکن] این [آیات] پندى است (۱۱)

فَمَنْ شَاءَ ذَکَرَهُ ﴿۱۲﴾

تا هر که خواهد از آن پند گیرد (۱۲)

فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ ﴿۱۳﴾

در صحیفه ‏هایى ارجمند (۱۳)

مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ ﴿۱۴﴾

والا و پاک‏شده (۱۴)

بِأَیْدِی سَفَرَهٍ ﴿۱۵﴾

به دست فرشتگانى (۱۵)

کِرَامٍ بَرَرَهٍ ﴿۱۶﴾

ارجمند و نیکوکار (۱۶)

قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿۱۷﴾

کشته باد انسان چه ناسپاس است (۱۷)

مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ﴿۱۸﴾

او را از چه چیز آفریده است (۱۸)

مِنْ نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿۱۹﴾

از نطفه‏ اى خلقش کرد و اندازه مقررش بخشید (۱۹)

ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ ﴿۲۰﴾

سپس راه را بر او آسان گردانید (۲۰)

ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ﴿۲۱﴾

آنگاه به مرگش رسانید و در قبرش نهاد (۲۱)

ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ ﴿۲۲﴾

سپس چون بخواهد او را برانگیزد (۲۲)

کَلَّا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ ﴿۲۳﴾

ولى نه هنوز آنچه را به او دستور داده به جاى نیاورده است (۲۳)

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ﴿۲۴﴾

پس انسان باید به خوراک خود بنگرد (۲۴)

أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ﴿۲۵﴾

که ما آب را به صورت بارشى فرو ریختیم (۲۵)

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ﴿۲۶﴾

آنگاه زمین را با شکافتنى [لازم] شکافتیم (۲۶)

فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا ﴿۲۷﴾

پس در آن دانه رویانیدیم (۲۷)

وَعِنَبًا وَقَضْبًا ﴿۲۸﴾

و انگور و سبزى (۲۸)

وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا ﴿۲۹﴾

و زیتون و درخت‏ خرما (۲۹)

وَحَدَائِقَ غُلْبًا ﴿۳۰﴾

و باغهاى انبوه (۳۰)

وَفَاکِهَهً وَأَبًّا ﴿۳۱﴾

و میوه و چراگاه (۳۱)

مَتَاعًا لَکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ ﴿۳۲﴾

[تا وسیله] استفاده شما و دامهایتان باشد (۳۲)

فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّهُ ﴿۳۳﴾

پس چون فریاد گوش‏خراش دررسد (۳۳)

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿۳۴﴾

روزى که آدمى از برادرش (۳۴)

وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿۳۵﴾

و از مادرش و پدرش (۳۵)

وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿۳۶﴾

و از همسرش و پسرانش مى‏ گریزد (۳۶)

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿۳۷﴾

در آن روز هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مى دارد (۳۷)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ﴿۳۸﴾

در آن روز چهره ‏هایى درخشانند (۳۸)

ضَاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ ﴿۳۹﴾

خندان [و] شادانند (۳۹)

وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَهٌ ﴿۴۰﴾

و در آن روز چهره ‏هایى است که بر آنها غبار نشسته (۴۰)

تَرْهَقُهَا قَتَرَهٌ ﴿۴۱﴾

[و] آنها را تاریکى پوشانده است (۴۱)

أُولَئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ ﴿۴۲﴾

آنان همان کافران بدکارند (۴۲)

 

سوره ۸۰ قرآن کریم به نام عبس، در جزء ۳۰ شامل ۴۲ آیه است و سوره‌ای مکی می‌باشد. در این سوره، پروردگار مسئولیت انسان را در خصوص کوچک‌ترین اعمالش نشان می‌دهد. نوع نگاه و حالت چهره، حالتی که در تعامل‌ها انسان به چهره‌ی خود می‌دهد، اندیشه و برداشتی نسبت به کسی، انجام حرکت یا عملی که حال دیگران را به هم بریزد، کلماتی که ناکامل و ساقط بیان شوند، طعنه و گمانه‌زنی، پوزخند و مضحکه کردن و … همگی می‌تواند نمونه‌ای از اعمال کوچکی باشد که آثار کوچک و یا بزرگی بر فرد یا افراد مقابل می‌گذارد. هرچند سخنگوی بدن، زبان و گفتار است، اما انسان‌ها با حالت‌های چهره نیز سخن می‌گویند، این ۴۳ ماهیچه در صورت ما حالت‌های مختلفی را می‌تواند بیان کند.

از علی بن ابیطالب (ع) در کتاب نهج البلاغه چنین مناجاتی با خداوند نقل شده است: «اللهم اغفر لی ما أنت أعلم به منی، فإن عدت فعد علی بالمغفره، اللهم اغفر لی ما رأیت من نفسی ولم تجد له وفاء عندی، اللهم اغفر لی ما تقربت به إلیک بلسانی ثم ألفه قلبی، اللهم اغفر لی رمزات الألحاظ وسقطات الألفاظ، وسهوات الجنان وهفوات اللسان؛ بار خدایا آنچه در مورد من که تو بدان از من آگاه‌تری را بیامرز، اگر باز مرتکب گناه شدم باز مرا بیامرز، بار خدایا وعده‌هایی که با خودم کرده‌ام و به آن وفا نکرده‌ام مرا بیامرز، بار خدایا اگر با زبان خود به تو خودم را نزدیک کرده‌ام و دلم با آن مخالفت نموده مرا ببخش، بار خدایا نگاه‌ها و سخنان بیهوده و اشتباهات مرا ببخش» (مرجع).

در خصوص سوره عبس که به معنی اخم کردن و روی در هم کشیدن است، بسیاری از مترجمان و مفسران قدیمی گفته‌اند که مخاطب این آیه‌ها پیامبر است، آن هم در مجلس سخنرانی با بزرگان که ناگهان نابینایی جهت کسب آگاهی پیگیرانه و شتابان به وی مراجعه می‌کند. برخی از معاصران معتقدند که مخاطب کسی دیگر به جز پیامبر است. به هر حال به جای مخاطب‌شناسی که در آیه‌ی نخست به صورت سوم شخص بیان شده، به مضمون و اندیشه در آیه‌ها می‌پردازیم و از مفهوم آیه‌ها پند می‌گیریم.

عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿۱

چهره در هم کشید و روى گردانید (۱)

أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴿۲

که آن مرد نابینا پیش او آمد (۲)

وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى ﴿۳

و تو چه دانى شاید او به پاکى گراید (۳)

أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى ﴿۴

یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد (۴)

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿۵

اما آن کس که خود را بى ‏نیاز مى ‏پندارد (۵)

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿۶

تو بدو مى ‏پردازى (۶)

وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى ﴿۷

با آنکه اگر پاک نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست (۷)

وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى ﴿۸

و اما آن کس که شتابان پیش تو آمد (۸)

وَهُوَ یَخْشَى ﴿۹

در حالى که [از خدا] مى‏ ترسید (۹)

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿۱۰

تو از او به دیگران مى ‏پردازى (۱۰)

او روی در هم کشید و پشت کرد (سوم شخص). آن زمانی که مرد نابینا پیش او آمد. تو چه می‌دانی، شاید او به پاکی گرایش یافته باشد، یا اینکه او آگاهی و بیداری پیدا کرده باشد و این ذکر و یادآوری به او نفعی می‌رساند و ذکر و پند می‌گرفت. اما کسانی که خودشان را غنی از این حرف‌ها می‌دانند و نیازی به این‌ها نمی‌دانند، تو خودت را متصدی این افراد کرده‌ای که به آن‌ها بپردازی. وظیفه‌ی تو نیست که به کسی بپردازی که خودش نمی‌خواهد تزکیه کند. ولی او که شتابان پیش تو آمد، با حالت دویدن و با سعی و تلاش، در حالی‌که او با خشوع و دلنگرانی به سوی تو می‌شتافت و تو به کار دیگری که لهو بود پرداختی.

از این آیه‌ها در می‌یابیم در حالی‌که انسان در برنامه‌ی دنیایی خود به دستیابی موفقیت می‌اندیشد و حاضر است به روش‌های مختلف خودش را به این هدف برساند، اما در برنامه هدایت الهی برای انسان، موفقیت همان تربیت یافتن انسان است. تربیتی که در طول مسیر هدایت رخ می‌دهد، هرچند که نتیجه‌اش در دنیا محسوس نباشد. لذا نتیجه‌ی دنیایی ملاک رفتار و عمل از منظر الهی نیست.

*عبس: اخم، رو ترش کردن، چهره در هم کشیدن، عبوس کسی است که همیشه اخم دارد و چهره‌اش همیشه در هم کشیده است.

*تولی: برگرداندن، پشت کردن، روی گرداندن

*زکی: پاک نمودن/شدن برای رشد و نمو سالم

*ذکر: پند گرفتن، بیدار شدن، آگاه شدن، تذکر گرفتن، در مقابل نسیان و فراموشی

*استغنی: احساس بی‌نیازی

*تصدی: پرداخت به کاری یا امری، متصدی کاری شدن

*خشی: خشیت نوعی دلنگرانی است که انسان از آینده و سرنوشت خودش دارد. هرچه انسان آگاهی و علم بیشتری یابد، حیرت می‌نمایند و بیشتر احساس خشیئت می‌کند.

*تلهی: مشغول شدن به کاری و غفلت از کار مهم‌تر، کار لهو و بیهوده

کَلَّا إِنَّهَا تَذْکِرَهٌ ﴿۱۱

زنهار [چنین مکن] این [آیات] پندى است (۱۱)

فَمَنْ شَاءَ ذَکَرَهُ ﴿۱۲

تا هر که خواهد از آن پند گیرد (۱۲)

فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ ﴿۱۳

در صحیفه ‏هایى ارجمند (۱۳)

مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ ﴿۱۴

والا و پاک‏شده (۱۴)

بِأَیْدِی سَفَرَهٍ ﴿۱۵

به دست فرشتگانى (۱۵)

کِرَامٍ بَرَرَهٍ ﴿۱۶

ارجمند و نیکوکار (۱۶)

هشدار که این پندی است تا هر که بخواهد پند بگیرد، در صفحه‌هایی مکرم و ارجمند. این‌جا داستان فاعلیت و قابلیت است، انگشتر به عنوان ظرفی برای نگین و الماس محسوب می‌شود، لذا ذکر و پند کلام الهی است که در ظرف صحیفه‌ها قرار گرفته است. انسان‌هایی که اندیشه‌هایی بلند و والا دارند (مرفوعه) و اندیشه‌هایی پاک و مطهر دارند(مطهره)، هم‌چون ظرف پیام و صحیفه‌ای، خداوند پیامش را از طریق این سفیران ارجمند و نیکوکار به انسان‌ها می‌رساند. عده‌ای از آن‌ها با انتقال مستقیم پیام‌ها، برخی دیگر از طریق بیان و یادآوری و تذکر دادن این پیام‌ها و عده‌ای دیگر با نیکوکاری، انجام کارِ خیر و نشان دادن عملی این پیام‌ها، سفیران پیام‌های الهی شدند. لذا در این آیه‌ها، پروردگار به فردی که مخاطب است (شاید پیامبر) می‌گوید که نگران نباش، این داستان پندی است که دیگرانی که می‌خواهند، پند بگیرند و این پیام در این صحف مکرمه چنان پاک و مطهر منتقل می‌شود که به دست سفیرانی که بخشنده و نیکوکار هستند، منتقل می‌شود تا همه‌ی انسان‌ها با بیان این پیام‌ها و انجام کارهای نیکو به آیندگان منتقل می‌کنند.

*صحف: جمع  صحیفه، صفحه‌ها، صحیفه‌ها، در گذشته چون کتاب مرسوم نبوده است، اشاره به حافظه و اندیشه‌های افراد دارد.

*سفره: هم‌خانواده‌ی سفیر، مسافر، در عربی سافر یعنی نویسنده که مطلب را آشکار می‌کند. همانند قرآن که هر کلام و پندی یک آیه است، در انجیل نیز سفر یعنی آشکار و واضح.

*برره: نیکوکاران، کارهای نیکو، جمع بر.

قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿۱۷

کشته باد انسان چه ناسپاس است (۱۷)

مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ﴿۱۸

او را از چه چیز آفریده است (۱۸)

مِنْ نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿۱۹

از نطفه‏ اى خلقش کرد و اندازه مقررش بخشید (۱۹)

ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ ﴿۲۰

سپس راه را بر او آسان گردانید (۲۰)

ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ﴿۲۱

آنگاه به مرگش رسانید و در قبرش نهاد (۲۱)

ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ ﴿۲۲

سپس چون بخواهد او را برانگیزد (۲۲)

کَلَّا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ ﴿۲۳

ولى نه هنوز آنچه را به او دستور داده به جاى نیاورده است (۲۳)

چه عاملی باعث شده است که انسان حقایق را می‌پوشاند و خود را به هلاکت و نیستی می‌کشاند؟! خداوند او را از چه چیزی آفریده است؟! او از نطفه‌ای خلق شده است که قدر و اندازه‌ی مشخصی دارد. خداوند فقط او را با این پیچیدگی‌های زیستی خلق نکرده، بلکه پس از خلقت، راه را برایش آسان و هموار نموده است. پس از حیات دنیای او، آن‌گاه مرگش فرا می‌رسد. پروردگار می‌گوید ما انسان را  می‌میرانیم و در خاک نهان می‌شود. سپس به اذن خداوند، او برانگیخته می‌شود و منتشر می‌گردد و آن‌چه نهان بود برملا می‌شود.

نه این‌گونه نیست، آن‌چه که به او فرمان داده شده، انجام نداده و به جا نیاورده. چرا برخی نمی‌پذیرند؟! مگر ممکن است این موجود رها باشد و برایش هیچ حساب و کتابی نباشد، او هر کاری که خواست بکند و هر قانون و مقرراتی را نقض کند. چرا جهان را بی حساب و کتاب فرض می‌کند؟! خدایی که به انسان عقل داده است و عقلش فرامینی را به وی دیکته می‌کند که چه چیزی درست است و چه چیز نادرست است، لذا چگونه می‌تواند این امر و فرمان‌های منطقی را نقض کند؟!

*قُتل: به هلاکت و نیستی کشاندن، کشتن

*اکفره: از کفر، پوشاندن حقیقت

*سبیل: راه، مسیر

*یسّره: تسهیل کردن، آسان گرداندن، هموار ساختن، پذیرا نمودن

*اماته: موت، فرا رسیدن مرگ، مردن

*اقبره: قبر کردن، پنهان کردن در خاک، خاک شدن، نهان شدن، قبر نوعی پوشش است، هم‌چون دانه‌ای که در خاک می‌شود و در شرایطی که برای رشد و نموش فراهم شد، آن‌گاه دوباره جوانه می‌زند و حیاتش ادامه می‌یابد.

*انشره: نشور یافتن، انتشار پیدا کردن، برملا شدن

*کلّا: نفی کردن تصور قبلی، این‌طور نیست، هرگز چنین نیست

*یقض: شانه خالی کردن، به جای نیاوردن، نقض نمودن

*امر: امر، فرمان

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ﴿۲۴

پس انسان باید به خوراک خود بنگرد (۲۴)

أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ﴿۲۵

که ما آب را به صورت بارشى فرو ریختیم (۲۵)

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ﴿۲۶

آنگاه زمین را با شکافتنى [لازم] شکافتیم (۲۶)

فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا ﴿۲۷

پس در آن دانه رویانیدیم (۲۷)

وَعِنَبًا وَقَضْبًا ﴿۲۸

و انگور و سبزى (۲۸)

وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا ﴿۲۹

و زیتون و درخت‏ خرما (۲۹)

وَحَدَائِقَ غُلْبًا ﴿۳۰

و باغهاى انبوه (۳۰)

وَفَاکِهَهً وَأَبًّا ﴿۳۱

و میوه و چراگاه (۳۱)

مَتَاعًا لَکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ ﴿۳۲

[تا وسیله] استفاده شما و دامهایتان باشد (۳۲)

اگر انسان به خودش و خالقش توجه نمی‌کند، به خوراک و طعامی که می‌خورد بنگرد و بیاندیشید. این ما بودیم که باران را سیل آسا به گونه‌ای خاص فرستادیم و زمین را به گونه‌ای خاص شکافتیم. سپس در آن دانه حبوبات (دانه‌های خشک و کم آب) رویاندیم، و انگور (با دانه‌های آب‌دار)، سبزیجات (گیاهان بوته‌ای)، زیتون‌ها (میوه‌های چرب و نشاسته‌دار)، نخل‌ها (میوه‌های قندی و شیرین)، باغ‌های رطوبت‌دار انبوه، میوه‌ها، مراتع و چراگاه‌ها را فراهم کردیم تا برای شما و دام‌هایتان مورد استفاده باشد.

*ینظر: نظاره کردن، بررسی با دقت و تامل در آن، نوعی نگاه کردن کیفی

*طعام: خوراک، طعام

*صبب: باریدن، فرو ریختن، به شدت ریختن، سیل آسا باریدن

*شقق: شکافتن، شقه شدن، جدا شدن

*انبت: رویش یافتن، رویاندن، رشد یافتن نباتات

*حبه: حبوبات (با تنوع بیشماری که دارد)

*حدائق: باغ‌هایی که رطوبت دارد. حدقه چشم، حفره‌ی چشم است که رطوبت دارد.

*انعام: چهارپایان، حیواناتی که رام انسان هستند.

فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّهُ ﴿۳۳

پس چون فریاد گوش‏خراش دررسد (۳۳)

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿۳۴

روزى که آدمى از برادرش (۳۴)

وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿۳۵

و از مادرش و پدرش (۳۵)

وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿۳۶

و از همسرش و پسرانش مى‏ گریزد (۳۶)

آن هنگامی که صدای گوش‌خراشی بیاید، روزی که آدمی از برادرش، از مادرش، از پدرش، از همسرش و از فرزندانش می‌گریزد. یعنی آن‌چنان این رویداد عظیم است که انسان جان خودش را برمی‌دارد و می‌گریزد و از همه تعلقات خود جدا می‌شود.

*صاخه: صدای خروشان، صدای خراش، صدای جابه‌جایی صخره‌ها، صدای مهیب و گوش‌خراش

*اخی: برادر، فردی که تکیه‌گاه دیگری است

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿۳۷

در آن روز هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مى دارد (۳۷)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ﴿۳۸

در آن روز چهره ‏هایى درخشانند (۳۸)

ضَاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ ﴿۳۹

خندان [و] شادانند (۳۹)

وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَهٌ ﴿۴۰

و در آن روز چهره ‏هایى است که بر آنها غبار نشسته (۴۰)

تَرْهَقُهَا قَتَرَهٌ ﴿۴۱

[و] آنها را تاریکى پوشانده است (۴۱)

أُولَئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ ﴿۴۲

آنان همان کافران بدکارند (۴۲)

چهره‌هایی در آن روز باز و گشوده (مسفره)، شاد و خندان هستند. گویی بشارتی گرفته‌اند. وجوهی بر آن‌ها غبار غم نشسته است. آن‌ها همان‌هایی هستند که حقایق روشن را با تاریکی پوشاندند و کفران نمودند و فاجر شدند. مولوی در دفتر چهارم مثنوی معنوی در خصوص تغییر وجوه و چهره ناشی از رفتار انسان می‌گوید:

شهوت دنیا مثال گلخنست

که ازو حمام تقوی روشنست

لیک قسم متقی زین تون صفاست

زانک در گرمابه است و در نقاست …

… هر که در حمام شد سیمای او

هست پیدا بر رخ زیبای او … (مرجع)

و در جای دیگری مولوی در دفتر دوم مثنوی معنوی می‌گوید:

آن یکی می‌گفت در عهد شعیب

که خدا از من بسی دیدست عیب

چند دید از من گناه و جرمها

وز کرم یزدان نمی‌گیرد مرا

حق تعالی گفت در گوش شعیب

در جواب او فصیح از راه غیب

که بگفتی چند کردم من گناه

وز کرم نگرفت در جرمم اله

عکس می‌گویی و مقلوب ای سفیه

ای رها کرده ره و بگرفته تیه

چند چندت گیرم و تو بی‌خبر

در سلاسل مانده‌ای پا تا بسر

زنگ تو بر توت ای دیگ سیاه

کرد سیمای درونت را تباه

بر دلت زنگار بر زنگارها

جمع شد تا کور شد ز اسرارها

گر زند آن دود بر دیگ نوی

آن اثر بنماید ار باشد جوی

زانک هر چیزی بضد پیدا شود

بر سپیدی آن سیه رسوا شود

چون سیه شد دیگ پس تاثیر دود

بعد ازین بر وی که بیند زود زود

مرد آهنگر که او زنگی بود

دود را با روش هم‌رنگی بود

مرد رومی کو کند آهنگری

رویش ابلق گردد از دودآوری

پس بداند زود تاثیر گناه

تا بنالد زود گوید ای اله

چون کند اصرار و بد پیشه کند

خاک اندر چشم اندیشه کند

توبه نندیشد دگر شیرین شود

بر دلش آن جرم تا بی‌دین شود

آن پشیمانی و یا رب رفت ازو

شست بر آیینه زنگ پنج تو

آهنش را زنگها خوردن گرفت

گوهرش را زنگ کم کردن گرفت

چون نویسی کاغد اسپید بر

آن نبشته خوانده آید در نظر

چون نویسی بر سر بنوشته خط

فهم ناید خواندنش گردد غلط

کان سیاهی بر سیاهی اوفتاد

هر دو خط شد کور و معنیی نداد

ور سیم باره نویسی بر سرش

پس سیه کردی چو جان پر شرش

پس چه چاره جز پناه چاره‌گر

ناامیدی مس و اکسیرش نظر

ناامیدیها بپیش او نهید

تا ز درد بی‌دوا بیرون جهید

چون شعیب این نکته‌ها با وی بگفت

زان دم جان در دل او گل شکفت

جان او بشنید وحی آسمان

گفت اگر بگرفت ما را کو نشان

گفت یا رب دفع من می‌گوید او

آن گرفتن را نشان می‌جوید او

گفت ستارم نگویم رازهاش

جز یکی رمز از برای ابتلاش

یک نشان آنک می‌گیرم ورا

آنک طاعت دارد و صوم و دعا

وز نماز و از زکات و غیر آن

لیک یک ذره ندارد ذوق جان

می‌کند طاعات و افعال سنی

لیک یک ذره ندارد چاشنی

طاعتش نغزست و معنی نغز نی

جوزها بسیار و در وی مغز نی

ذوق باید تا دهد طاعات بر

مغز باید تا دهد دانه شجر

دانه‌ی بی‌مغز کی گردد نهال

صورت بی‌جان نباشد جز خیال (مرجع)

*مسفره: باز و گشوده، سفر یعنی رفتن و سیر کردن در فضایی باز

*مستبشره: شاد، بشارت گرفته

*وجوه: چهره، شخصیت

*غبره: غبار گرفته

*ترهق: سیاه کردن، پوشاندن

دیدگاهتان را بنویسید

چهار − یک =