سوره الطور
سوره ۵۲ در جزء ۲۷ با ۴۹ آیه سوره طور میباشد. شش سوگند در آغاز سورهی طور تاکید میکند که عذاب پروردگار واقع میشود و راهی برای جلوگیری از آن نیست. سپس وضعیت تغییرات طبیعی بیان میشود و ویژگیهای تکذیبکنندگان و سرنوشتشان و ویژگیهای پرهیزگاران و سرنوشتشان بیان میشود.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالطُّورِ ﴿۱﴾
سوگند به طور (۱)
وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ ﴿۲﴾
و کتابى نگاشته شده (۲)
فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ ﴿۳﴾
در طومارى گسترده (۳)
وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ﴿۴﴾
سوگند به آن خانه آباد [خدا] (۴)
وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ ﴿۵﴾
سوگند به بام بلند [آسمان] (۵)
وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ﴿۶﴾
و آن دریاى سرشار [و افروخته] (۶)
إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ ﴿۷﴾
که عذاب پروردگارت واقعشدنى است (۷)
مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ ﴿۸﴾
آن را هیچ بازدارنده اى نیست (۸)
قسم به طور و کتابی نوشته شده که در ورقهای پخش شده و در اختیار همه قرار گرفته است و سوگند به خانهی آباد و قسم به سقفی بلند و سوگند به دریایی سرشار و مملو. که عذاب پروردگارت قطعا واقع خواهد شد و برای آن عذاب دفاع و دفعکنندهای وجود ندارد. چرا این سوگندها مطرح شده است؟! این چه عذابی است که این همه قسم و سوگند در پی هم برای آن آمده است، این عذاب کی خواهد بود؟!
معمولا به حقایقی میتوان سوگند یاد کرد که مخاطب پیام او را بشناسد و او را به اندیشه وا دارد. از آنجا که لحظهی نزول آیات مخاطب کافران و مشرکان هستند، نه یهودیان، احتمالا معنای قسمها به توجه به طبیعت معطوف است. توجه به کوه، دریای پر نعمت، آسمانی بلند و کهشکانها و خانهی کعبه که در پیش روی مخاطب است، توجه آنها را به سوی نتیجهی قسم، که همان وعدهی نهایی در این نظام تربیتی است جلب میکند.
*طور: کوه طور
*مسطور: نوشته شده، نگاشته شده
*رق: ورقه، طومار
*معمور: آباد، عمارت ساخته شده
*مسجور: مالامال، سرشار، مملو، پُر، آتش گرفته، افروخته
*عذاب: محرومیت، ناراحتی ناشی از عدم انطباق با شرایط درست، مطلوب یا مورد توقع، نتایج طبیعی خطا و اشتباه
یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا ﴿۹﴾
روزى که آسمان سخت در تب و تاب افتد (۹)
وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا ﴿۱۰﴾
و کوهها [جمله] به حرکت درآیند (۱۰)
فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۱﴾
پس واى بر تکذیب کنندگان در آن روز (۱۱)
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ﴿۱۲﴾
آنان که به یاوه سرگرمند (۱۲)
یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا ﴿۱۳﴾
روزى که به سوى آتش جهنم کشیده مى شوند [چه] کشیدنى (۱۳)
هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ ﴿۱۴﴾
[و به آنان گویند] این همان آتشى است که دروغش مى پنداشتید (۱۴)
أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لَا تُبْصِرُونَ ﴿۱۵﴾
آیا این افسون است یا شما [درست] نمى بینید (۱۵)
اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لَا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۶﴾
به آن درآیید خواه بشکیبید یا نشکیبید به حال شما یکسان است تنها به آنچه میکردید مجازات مى یابید (۱۶)
روزی که آسمان حرکتی سریع خواهد کرد و به تب و تاب میافتد. نظام آسمان و زمین به هم میریزد. گویی که کوهها به حرکت در میآیند، اما در حرکتی که مدنظر ماست، بلکه سیر و حرکتی خاص. ممکن است به جریان یافتن مواد مذاب اشاره داشته باشد. پس در آن روز بر تکذیب کنندگان که حقایق را باور ندارد و دروغ میپندارد. این افراد چه کسانی هستند؟! آنهایی که به لعب و یاوهگی سرگرم هستند، در زندگی، داراییها و زن و فرزند خود خلاصه شدهاند و غافل و بی توجه به آدم و عالم هستند و عملا با بی تفاوتی خود در حال تکذیب هستند. هنگامی که به سوی آتشی جهنمی فراخوانده میشوند، آنهم چه فراخوانی و کشیدنی. این همان آتشی است که دروغش میپنداشتید.
فکر میکنید که چشمبندی است و افسون شدهاید و این واقعیت را نمیبینید. چه به آن رو کنید، چه صبر و تحمل بکنید و چه نکنید، فرقی نمیکند و برای شما یکسان است، چون این همان عمل خودتان است و تنها به آنچیزی که مرتبا عمل میکنید جزا میگیرید. اما در جهت مقابل آن چگونه است؟!
*خوض: فرو رفتن، غافل شدن از آنچه که ورای ما است، سرگرم شدن، غفلت نمودن
*دع: راندن، هل دادن، با نیرویی کسی را به کاری وادار کردن
*کان/کن: شدن، تکوین یافتن
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ ﴿۱۷﴾
پرهیزگاران در باغهایى و [در] ناز و نعمتند (۱۷)
فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ ﴿۱۸﴾
به آنچه پروردگارشان به آنان داده دلشادند و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ مصون داشته است (۱۸)
کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۹﴾
[به آنان گویند] به [پاداش] آنچه به جاى مى آوردید بخورید و بنوشید گواراتان باد (۱۹)
مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَهٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ ﴿۲۰﴾
بر تختهایى ردیف هم تکیه زده اند و حوران درشت چشم را همسر آنان گردانده ایم (۲۰)
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ ﴿۲۱﴾
و کسانى که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروى کرده اند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد و چیزى از کار[ها]شان را نمى کاهیم هر کسى در گرو دستاورد خویش است (۲۱)
اما آن کسانی که اراده دارند و پرهیز و پروا دارند، گویی در باغهایی در نعمت هستند. در آنجا به آنچه که پروردگارشان داده است، خوشحال و دلشادند، این دلخوشی از چیست؟! از آنچیزی که پروردگارشان که تربیت در دست اوست، به آنها میدهد و از عذابی دردآور مصون هستند. آنها در شرایط خوبی هستند، به آنها گفته میشود که بخورید و بیاشامید، گوارایتان باد زیرا این همان چیزی است که به آن عمل میکردید. آنها جایگاه خوبی هم دارند و یا توجه به مرتبهای که دارند، بر تکیهگاههایی مخصوص به خود تکیه زدهاند، برای آنها همنشینان و همسرانی هماندیش فراهم است. و کسانی که ایمان آوردند، ذریت یعنی همسر و فرزندانشان نیز تبعیت کردهاند، آنها را به ایشان ملحق میکنیم و چیزی از عملی که انجام دادهاند نمیکاهیم، که هر کسی در گرو عمل و دستاورد خویش است.
*در قرآن کلمه زوجه و زوجات نداریم. زوج به معنای همسر است، چه مرد و چه زن.
*حور: همنشین، همسر، هماندیش، پاکجامه، درشت چشم. به گروهی هماندیش در جوارهم را حواری میگویند.
*رهن: گرو، گویی انسان در رهن و گرو است، پله پله که درست عمل میکند، در حال پرداخت قسط است، آنچنان که با هر عمل درستی که انجام میدهد، یک گام به انسانیت نزدیکتر میشود.
وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاکِهَهٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿۲۲﴾
با [هر نوع] میوه و گوشتى که دلخواه آنهاست آنان را مدد [و تقویت] مى کنیم (۲۲)
یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلَا تَأْثِیمٌ ﴿۲۳﴾
در آنجا جامى از دست هم مى ربایند [و بر سرش همچشمى مى کنند] که در آن نه یاوه گویى است و نه گناه (۲۳)
وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ ﴿۲۴﴾
و براى [خدمت] آنان پسرانى است که بر گردشان همى گردند انگارى آنها مرواریدى اند که [در صدف] نهفته است (۲۴)
هر نعمت دلخواهی، همچون میوه و گوشتی که دلخواه آنها باشد، نه آن میوه و گوشتی که در دنیا میشناسید، برای آنها فراهم میکنیم، در آنجا حقایقی به آنها نوشانده میشود، همچون جامی که از دست هم میربایند که در آن نه لغو و یاوهگویی باشد و نه به گناه بیافتند. غلمانها و نوجوانانی در حال طواف و خدمترسانی هستند که گویی آنها همچون مرواریدی در صدف هستند. وصف حال این افراد در دنیا چگونه بوده است که اکنون در چنین ناز و نعمتی هستند؟!
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ ﴿۲۵﴾
و برخیشان رو به برخى کنند [و] از هم پرسند (۲۵)
قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ ﴿۲۶﴾
گویند ما پیشتر در میان خانواده خود بیمناک بودیم (۲۶)
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ ﴿۲۷﴾
پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ کرد (۲۷)
إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ ﴿۲۸﴾
ما از دیرباز او را مى خواندیم که او همان نیکوکار مهربان است (۲۸)
بعضی از این افراد به بعضی دیگر رو میکنند و از هم سوال میپرسند. که چگونه شد که تو به اینجا آمدی؟! میگویند: ما قبلا در میان هماندیشان خودمان و خانوادهی خود مشفق بودیم. یکی از دلایل بهشتی شدن مشفق بودن است، یعنی کسی که نگران حال دیگران است، سرنوشتن دیگران نیز برایش مهم است و قلبش برای دیگران میتپد. اغلب مردم دردمند نیستند و کاری به مسائل و مشکلات دیگران ندارند و اهمیت و وقعی به دیگران نمیگذارند. با اینکار خداوند چه منت سنگینی بر ما نهاد و مار ازا عذابی که نفوذ میکند، رها کرد. ما پیشتر پروردگار را فرامیخواندیم، نه کسی دیگر را، رهبران سیاسی یا اجتماعی را، بلکه او را. او همان نیکوکاری است که رحمت و مهربانیش بی حد است.
*اهل: خانواده، هماندیش
*شفق: شفقت داشتن، بیم داشتن، دلواپس دیگران بودن، رفیق شفیق یعنی ررفیقی که قلبش برای فرد بتپپد. مادری را در کنار کودکی در نظر بگیرید که در کوچه در حال بازی است، این مادر مرتبا مشفقانه در بیم است که نکند بچه بیافتد یا در خطری باشد.
*دعو: فراخواندن، همخانواده دعا، دعوت
*سموم: نفوذ کردن
*بر: خوبی بیحد، نیکی بی اندازه
فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ ﴿۲۹﴾
پس اندرز ده که تو به لطف پروردگارت نه کاهنى و نه دیوانه (۲۹)
أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ ﴿۳۰﴾
یا مى گویند شاعرى است که انتظار مرگش را مى بریم [و چشم به راه بد زمانه بر اوییم] (۳۰)
قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ ﴿۳۱﴾
بگو منتظر باشید که من [نیز] با شما از منتظرانم (۳۱)
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ ﴿۳۲﴾
آیا پندارهایشان آنان را به این [موضعگیرى] وا مى دارد یا [نه] آنها مردمى سرکشند (۳۲)
أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۳۳﴾
یا مى گویند آن را بربافته [نه] بلکه باور ندارند (۳۳)
فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ ﴿۳۴﴾
پس اگر راست مى گویند سخنى مثل آن بیاورند (۳۴)
خطاب به پیامبر گفته میشود که تو تذکر بده تا برایشان یادآوری شود. آنچیزی را که همه میدانند، اما گرفتاریها و دلمشغولیها سبب فراموشی آنها شده است. این نعمتی که پروردگار به تو داده است، این هدایت و این کتاب، به دلیل سخنانی که میگویی کاهن و دیوانه نیستی. یا میگویند شاعری هستی که اگر منتظر باشند رفته رفته متزلزل میشود و هلاکت و مرگش فرا میرسد. پیامبر تو هم بگو: منتظر باشین، که من هم منتظر هستم. دعوا نداریم، ببینیم آینده چه میشود.
آیا عقل و خردهایشان به آنها میگویند که پیامبر دیوانه، کاهن یا شاعر است؟! یا آنها انسانهایی طغیانگر هستند که نمیخواهند تسلیم حق و حقیقت شوند و طغیانگر و منحرف هستند. یا آنکه میگویند این حرفها را از خودش درآورده است، مساله اینجاست که آنها نمیخواهند ایمان بیاورند. این لجبازی از آن جهت است که نمیخواهند باور کنند، لذا هی دلیل میتراشند که نپذیرند. پس اگر راست میگویند، سخن و حدیثی مثل آن بیاورند.
*ذکر: در مقابل نسیان است، به یاد آوردن حقایقی که همه میدانند اما ممکن است که فراموش کردهاند یا دلمشغولیها و تفکرات دیگر بر آن سایه افکنده و یا با رفتارها و عمل خود برعکس آن عمل میکنند.
*کاهن: کسی که مدعی است با عالمها و موجودات غریبه یا موجودات کهن در ارتباط است.
*مجنون: دیوانه، جنزده
*شاعر: کسی که به شعور و آگاهی خاصی رسیده است، امروزه به آن متخصصِ ایدئولوگ میگویند.
*ریب: تزلزل
*منون: روزگار، هلاکت
*حلم: تسلط انسان بر نفسش را حلم میگویند. نوعی کنترل بر رفتار انسان که از تعقل او نشات میگیرد. حلیم انسانی است که احساساتی عمل نمیکند و با عقلش عمل مینماید. به سن بلوغ نیز حلم میگویند. ریشه احلام نیز از حلم است.
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ﴿۳۵﴾
آیا از هیچ خلق شده اند یا آنکه خودشان خالق [خود] هستند (۳۵)
أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا یُوقِنُونَ ﴿۳۶﴾
آیا آسمانها و زمین را [آنان] خلق کرده اند [نه] بلکه یقین ندارند (۳۶)
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ ﴿۳۷﴾
آیا ذخایر پروردگار تو پیش آنهاست یا ایشان تسلط [تام] دارند (۳۷)
أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ﴿۳۸﴾
آیا نردبانى دارند که بر آن [بر شوند و] بشنوند پس باید شنونده آنان برهانى آشکار بیاورد (۳۸)
أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ ﴿۳۹﴾
آیا خدا را دختران است و شما را پسران (۳۹)
أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ﴿۴۰﴾
آیا از آنها مزدى مطالبه مى کنى و آنان از [تعهد اداى] تاوان گرانبارند (۴۰)
أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ ﴿۴۱﴾
آیا [علم] غیب پیش آنهاست و آنها مى نویسند (۴۱)
أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ ﴿۴۲﴾
یا مى خواهند نیرنگى بزنند و [لى] آنان که کافر شده اند خود دچار نیرنگ شده اند (۴۲)
أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۴۳﴾
آیا ایشان را جز خدا معبودى است منزه است خدا از آنچه [با او] شریک مى گردانند (۴۳)
آیا این افراد از هیچ خلق شدهاند!؟ یا آنکه خودشان خالق خودشان هستند؟! آیا آسمانها و زمین را خلق کردهاند؟! نه اینگونه نیست، بلکه به این کار یقین ندارند. آیا خزائن پروردگارت پیش آنها است یا آنها تسلط و مدیریتی دارند؟! آیا آنها نردبانی دارند که بالا روند و ارتعاشهای جهان هستی را بشنوند، پس باید شنوندهی آنها برهان و علمی آشکار بیاورد. آیا برای خدا دخترانی است و برای شما پسرانی میباشد؟! یعنی در نگرش شما خداوند فرشتگانی مونث دارد و شما خودپسندانه آنچه را که بهتر میدانید به خودتان نسبت میدهد و به پسران مینازید و آنچه را نمیپسندید به خدا نسبت میدهید؟! آیا پیامبر از آنها مزدی مطالبه میکند و آنان این تاوان و غرامت را گرانبار میشمارند؟! آیا نزد آنها اطلاعاتی پنهانی و غیبی است که آنها مینویسند؟! آیا میخواهند راهبردی اتخاذ کنند، پس آنانی که کافر شدهاند و حقایق را میپوشانند و نادیده میگیرند، این راهبردها به خودشان بر میگردد. آیا آنها را جز خدا الهه و معبود دیگری دارند، آنهم غیر از خداوند یکتا!؟ خدا منزه از آن است که چیزی را با او شریک گردانند.
لذا استدلال اول خلق و آفرینش و ساختن جهان است، استدلال دوم مالکیت است، استدلال سوم مدیریت و سازماندهی است، استدلال چهارم، داشتن علم است که سلطان میباشد. استدلال پنجم نگرش فراجنسیتی است. استدلال ششم، هدایت الهی فرایندی رایگان و عمومی دارد. استدلال هفتم، علم به غیب و نهان است.
*مصیطر: سیطره داشتن، مدیریت نمودن، سازماندهی کردن
*سلّم: نردبان
*سلطان: علم، آنچه سبب سلطه میشود
*مغرم: جریمه، تاوان، از غرامت گرفته شده است.
*کید: ترفند، راهبرد
وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ ﴿۴۴﴾
و اگر پاره سنگى را در حال سقوط از آسمان ببینند مى گویند ابرى متراکم است (۴۴)
فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ ﴿۴۵﴾
پس بگذارشان تا به آن روزى که در آن بیهوش مى افتند برسند (۴۵)
یَوْمَ لَا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ ﴿۴۶﴾
روزى که نیرنگشان به هیچوجه به کارشان نیاید و حمایت نیابند (۴۶)
وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۴۷﴾
و در حقیقت غیر از این [مجازات] عذابى [دیگر] براى کسانى که ظلم کرده اند خواهد بود ولى بیشترشان نمى دانند [که آن عذاب چیست] (۴۷)
وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ ﴿۴۸﴾
و در برابر دستور پروردگارت شکیبایى پیشه کن که تو خود در حمایت مایى و هنگامى که [از خواب] بر مى خیزى به نیایش پروردگارت تسبیح گوى (۴۸)
وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ ﴿۴۹﴾
و [نیز] پاره اى از شب و در فروشدن ستارگان تسبیحگوى او باش (۴۹)
اگر پارهای از آسمان را ببینند که در حال پایین آمدن است، میگویند ابری متراکم است. یعنی وقتی خطر در بیخ گوششان هم هست، باور نمیکنند. این حالتی از انسان است که ابر سیاه عذاب بالای سرش را نیز به نفع خودش میبیند که ابر پرتراکمی است که باران خوبی به همراه خواهد آورد. گویی آدمها منتظرند که حتما چیزی به سراغشان بیاید تا باور کنند، یعنی حاضر نیستند پند و عبرت بگیرند. پس رهاشان کن، تا ملاقات کنند و برسند به آن روزی که شدیدا با آن مواجه شود. روزی که این راهبردهایی که به جای حق و حقیقت دارند، به دردشان نمیخورد و به کمکشان نیز نمیآید و بی نیازشان نمیکند، در حقیقت کسانی که ظلم میکنند به جز این عذاب دیگری نیز دارند، ولی بیشترشان نمیدانند و به آن علم ندارند. به حکم پروردگارت تحمل کن و صبر کن، تو تحت نظر ما هستی و مورد حمایت مایی و هنگامی که برمیخیزی و قیام میکنی به حمد پروردگارت که تربیت در دست اوست، تسبیح بگو. بخشی از شب و در هنگام پشت کردن ستارگان نیز تسبیح گوی او باش. وقتی کسی خود را با نظام تربیتی الهی هماهنگ میکند، چه در شبِ تیره و چه در هنگامی که ستارههای سرنوشت یکی یکی پشت میکنند و افول مینمایند نیز خود را جزو این نظام تربیتی میداند.
راهبردهای الهی در مقابل مخالفان، منکران و کافران به زبان ساده آمده است. رهایشان کن و آزادشان بگذار، صبر کن و شکیبا باش، بدان که نظام تربیتی الهی بی عیب و نقص است و با تمام وجود نه تنها در روز، بلکه در پارهای از شب نیز تسبیح گو باش، حتی در زمان فرو شدن ستارگان نیز در خدمت این نظام تربیتی قرار بگیر.
*مرکوم: متراکم
*صعق: شدت چیزی را بیان میکند، همخانواده صاعقه
*دون ذلک: غیر از آن
*سبح: بی عیب و نقص شمردن، پاک و منزه دانستن، ریشه تسبیح به سبح (که سباحه یعنی شناگر نیز این ریشه است) شناگری و سیال بودن باز میگردد. تسبیح گفتن خداوند، یعنی سیال و پویا به سوی حق و حقیقت حرکت نمودن و در این نظام تربیتی بی عیب و نقص خدمت نمودن.
*ادبار: فروشدن، پشت کردن
برچسب ها: آزادشان بگذار آموزش برنامه نویسی استدلال الهی بر یعنی خوبی بی حد و اندازه پاسی از شب و سپیده دم تسبیح گو باش تفسیر قرآن خلقت و آفرینش در خدمت نظام تربیتی الهی باش در سختی و دشواری ها استوار باش دستاوردهای زندگی دکتر محمدپور دکتر محمدحسن محمدپور دلواپس دیگران باشید راهبردهایی برای برخورد با تکذیب کنندگان راهبردهایی برای برخورد با کافران رهایشان کن ساختن جهان هستی سلطان سوره الطور سوره طور سوگندها شفقت شکیا باش صبر کن طور عذاب عذاب پروردگار واقع می شود علم به غیب و نهان علم و دانش قلبتان برای دیگران بتپد تا بهشتی شوید مالکیت جهان محمدحسن محمدپور مدیریت و سازماندهی نظام تربیتی الهی را بی عیب و نقص بدان نظام تربیتی الهی نظامی عمومی نگرش فراجنسیتی هدایت الهی فرایندی رایگان هر کس در گرو عمل خویش است