زمان زیادیست که این فکر ذهن مرا مشغول کرده: «چرا کتابی که نامش خواندنیست، در زندگی ما نخواندنی شدهاست.»
مسلما میتوان برای آن دلایل متعددی برشمرد، اما بخشی از آنرا از کمکاری معلمهایی چون خودم میبینم.
یکی از دانشآموزان گذشتهام پس از چند سال مرا دید، با حس خوب دوستانهای گفت: «آقای محمدپور، یه چیزی بگم خندهدار نیست.»
گفتم: «هنوز نگفتی که، بگو با هم میخندیم.» و با هم خندیدیم.
کمی که جو گفتگو آرام شد، ادامه داد: «من هرچه قرآن رو میخونم با اینکه زبان عربی هم میدونم، نه از ترجمهی فارسیش سر در میآورم و نه به درک درستی از متن عربیش میرسم. همهش حس بدی دارم، منو که میشناسین، فهمیدنش برام مهمه آقا».
شاید این سردرگمی فقط برای این نوجوان نباشد که با اینکه چندسالی در حوزهی علمیه درس خوانده و از دانشآموزان موفق در زمان تحصیل رشته کامپیوتر بوده.
معنا و مفهوم آیههای روشنیبخش این کتاب، امروزه برای بسیاری از افراد پیرامون ما مبهم است.
چگونه این کتاب را درس زندگی قرار دهیم و از آن پند بگیریم و در نشانههای آن اندیشه و تامل کنیم، حال آنکه برایمان درک ترجمه فارسیش هم دشوار است.
ترجمههایی با واژههایی دشوار. هرچند میدانیم هیچگاه ترجمهی متن، رسالت نویسنده را در هیچ کتابی آنگونه که شایسته است، به مخاطب نمیرساند.
شاید مورد نقد بسیاری از بزرگواران قرار بگیرم، اما تصمیم گرفتم، درک حداقلی خود را با مطالعهی بیشتر و دقیقتر در ادبیات زبان عربی گذشته توسعه دهم، تفسیرهای مختلف را بخوانم، سخنرانیهای افراد صاحبنظر را بشنوم تا شاید بتوانم تلاشی اندک در جهت شناساندن برخی از مفاهیم این کتاب ارزشمند داشته باشم. مسلما کاری دشوار و پر فراز و نشیب است، لذا به خداوند بزرگ توکل میکنم و امیدوارم اندیشهها و تفکرهای این انسان ناچیز، سبب خیر شود و برای مطالعهکنندگان روشنیبخش باشد و بر گمراهیشان نیافزاید.
سلام. من هم با این مسله مشکل داشتم از این حرکت شما کمال تشکر را دارم. این نیاز حال ما جوان ها هست که با این کتاب الهی بیشتر آشنا بشیم.
خدا به شما سلامتی، امید و شادی عنایت کند.