شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
اکنون رمضان است، هرکس به قصدی روزه می گیرد. برخی به روزه به عنوان رژیمی غذایی نگاه می کنند، در حالی که برای برخی دیگر، روزه نوعی تنوع غذایی ست. عده ای به یاد فقرا هستند، عده جزو فقرا، عده ای با فقرا هستند و عده ای بر فقرا. عده ای از سوره ی زلزال که آغاز کرده اند، به تکاثر رسیده اند. قصد دارند که فرصت را از دست ندهند. به هر حال می خواهند اول شوند، اگر از سر صف نشد، از آخر که می شود اول شد.
امروز بعد از چند ماه قرنطینه، برای خریدهای لازم از خانه بیرون رفتم، افزایش ناگهانی قیمت ها، دوباره حال و هوایم را بهم ریخت. تصویرهای تلخی از ذهنم گذشت، مگر این فکرها می گذارد که آسوده باشی. باز هم به غار خود برگشتم. متنی را در وضعیتم گذاشتم و شعری از سهراب سپهری را مصداق آن آوردم. “خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آن هاست”. سهراب خوب می فهمید نور چه بی واسطه، چه وسیع و چی بی تمنا می بخشد. انبساط محبتش بی نهایت است. دوستان گفتند که دوباره اصحاب کهف شده ای. از خدا خواستم که سرنوشت اصحاب کهف را برایم تکرار کند.
مسیحا، بندرعباس، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است
روی بنمای، تا نظاره کنم
کارزوی من از جهان این است
دل بیچاره را به وصل دمی
شادمان کن، که بیتو غمگین است
بیرخت دین من همه کفر است
با رخت کفر من همه دین است
گه گهی یاد کن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است
دل به تو دادم و ندانستم
که تو را کبر و ناز چندین است
بنوازی و پس بیازاری
آخر، ای دوست این چه آیین است؟
کینه بگذار و دلنوازی کن
که عراقی نه در خور کین است
غزل شماره ۳۱، عراقی