سوره الفجر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالْفَجْرِ ﴿۱﴾
سوگند به سپیده دم (۱)
وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿۲﴾
و به شبهاى دهگانه (۲)
وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿۳﴾
و به جفت و تاق (۳)
وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿۴﴾
و به شب وقتى سپرى شود (۴)
هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ﴿۵﴾
آیا در این براى خردمند [نیاز به] سوگندى [دیگر] است (۵)
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ﴿۶﴾
مگر ندانسته اى که پروردگارت با عاد چه کرد (۶)
إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿۷﴾
با عمارات ستوندار ارم (۷)
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ ﴿۸﴾
که مانندش در شهرها ساخته نشده بود (۸)
وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿۹﴾
و با ثمود همانان که در دره تخته سنگها را مى بریدند (۹)
وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ﴿۱۰﴾
و با فرعون صاحب خرگاه ها [و بناهاى بلند] (۱۰)
الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ ﴿۱۱﴾
همانان که در شهرها سر به طغیان برداشتند (۱۱)
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ ﴿۱۲﴾
و در آنها بسیار تبهکارى کردند (۱۲)
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ ﴿۱۳﴾
[تا آنکه] پروردگارت بر سر آنان تازیانه عذاب را فرونواخت (۱۳)
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴿۱۴﴾
زیرا پروردگار تو سخت در کمین است (۱۴)
فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ﴿۱۵﴾
اما انسان هنگامى که پروردگارش وى را مى آزماید و عزیزش مى دارد و نعمت فراوان به او مى دهد مى گوید پروردگارم مرا گرامى داشته است (۱۵)
وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ﴿۱۶﴾
و اما چون وى را مى آزماید و روزى اش را بر او تنگ مى گرداند مى گوید پروردگارم مرا خوار کرده است (۱۶)
کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ﴿۱۷﴾
ولى نه بلکه یتیم را نمى نوازید (۱۷)
وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۱۸﴾
و بر خوراک[دادن] بینوا همدیگر را بر نمى انگیزید (۱۸)
وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَمًّا ﴿۱۹﴾
و میراث [ضعیفان] را چپاولگرانه مى خورید (۱۹)
وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿۲۰﴾
و مال را دوست دارید دوست داشتنى بسیار (۲۰)
کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا ﴿۲۱﴾
نه چنان است آنگاه که زمین سخت در هم کوبیده شود (۲۱)
وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا ﴿۲۲﴾
و [فرمان] پروردگارت و فرشته[ها] صفدرصف آیند (۲۲)
وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿۲۳﴾
و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است که انسان پند گیرد و[لى] کجا او را جاى پندگرفتن باشد (۲۳)
یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی ﴿۲۴﴾
گوید کاش براى زندگانى خود [چیزى] پیش فرستاده بودم (۲۴)
فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ﴿۲۵﴾
پس در آن روز هیچ کس چون عذاب کردن او عذاب نکند (۲۵)
وَلَا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ ﴿۲۶﴾
و هیچ کس چون دربندکشیدن او دربند نکشد (۲۶)
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ﴿۲۷﴾
اى نفس مطمئنه (۲۷)
ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً ﴿۲۸﴾
خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)
فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾
و در میان بندگان من درآى (۲۹)
وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾
و در بهشت من داخل شو (۳۰)
سوره ۸۹ قرآن کریم به نام فجر، در جزء ۳۰ شامل ۳۰ آیه است و سورهای مکی میباشد. این سوره از پدیدهی طلوع فجر سخن میگوید. در آغاز این سوره با چهار قسم به چهار پدیدهای که در طبیعت رخ میدهد، توجه انسان را به موضوعهایی جلب میکند و از آن نتیجهگیریهایی مینماید. در حقیقت قسم خوردن سبب میشود که برای مطبی که در حال بیان هست، اهمیت قائل شوند. در قرآن برای هر منزلی در شبانهروز قسم یاد شده است تا توجه ما را به محیط پیرامون و پیامهایی که برای انسان دارد، جلب کند.
وَالْفَجْرِ ﴿۱﴾
سوگند به سپیده دم (۱)
وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿۲﴾
و به شبهاى دهگانه (۲)
وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿۳﴾
و به جفت و تاق (۳)
وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿۴﴾
و به شب وقتى سپرى شود (۴)
به سپیدهدم بیاندیش، به شبهای دهگانهای که بیشترین تاریکی در آن وجود دارد، پنج روز ابتدا و پنج روز پس از تاریکی کامل در هر ماه. بیاندیش به شفع و وتر و این سیستم تغییر کاهشی و افزایشی که به صورت تدریجی و به آهستگی سبب تغییر وضعیتِ این سیستم میشود. بیاندیش به لحظهای که شب رفته رفته سپری میشود. باید انسان توجه کنید که طبیعت در حال تغییر و دگرگونی است و مرتبا در حالیکه در شب تیره، احساس میکنیم که ظلمت فراگیر شده است، در همان حال در سوی دیگر، ظلمت در حال کاهش و نور در حال افزایش است تا آنکه سپیدم سرمیزند. از نظامی در داستان لیلی و مجنون میخوانیم:
… نالید چو مرغ صبحگاهی
روزش چو شبی شد از سیاهی …
… در خرگه کار خرده کاری
عیبی است بزرگ بیقراری …
… نومید مشو ز چاره جستن
کز دانه شگفت نیست رستن
کاری که نه زو امیدداری
باشد سبب امیدواری
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است … (مرجع)
لذا آمدن فجر در ابتدای این سوگندها، میخواهد توجه انسان را به این مسالهی مهم جلب کند، که بالاخره شب و تاریکی سپری میشود و سپیدهدمِ نور و روشنایی پدید میآید. اینکار در هر شبانهروز رخ میدهد و روز بر شب چیره میشود. شبانهروز استعارهای از گذر تاریخی اجتماعها و تمدنها میباشد. اما این رویداد دفعتی نیست، بلکه باید دانست که صبر و شکیبایی را باید در این مدت تغییرِ آهسته و پیوسته مد نظر قرار دهیم، زیرا این تغییرات شفع و وتری است، یعنی این کاهش و افزایش به صورت آرام و پیوسته صورت میگیرد، نه دفعتی و لحظهای. حافظ در غزل ۲۳۲ درخصوص گذر از تاریکی به سوی نور از منظر اجتماعی میگوید:
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید (مرجع)
*فجر: طلوع فجر صبح، سپیدهدم، همخانوادهی انفجار است.
*لیال: شبها، جمع لیل به معنی شب
*عشر: ده گانه، در ریاضیات در مبنای ده دهی، ده عددی تمام محسوب میشود.
*شفع: به چیزی اضافه شدن، افزایش، همخانوادهی شفاعت.
*وتر: از چیزی کم شدن، کاهش. خداوند چیزی از اعمال انسان را کم نمیگذارد.
* تذکر: شفع و وتر مانند ساعت شنی است، در حالی که در یک سمت در حال کاهش است، در سمتی دیگر در حال افزایش است. شفع و وتر نشانهای از تغییرات تدریجی سیستم است که باعث ایجاد تعادل و تعدیل پیوسته و تدریجی است.
*یسر: آسان شدن، همخانوادهی میسر، یُسر
هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ﴿۵﴾
آیا در این براى خردمند [نیاز به] سوگندى [دیگر] است (۵)
پس از این جلب توجهها به تغییرات در طبیعت، آیا در این مواردی که گفته شد، قسم و سوگندی برای تامل و اندیشه وجود داشت؟! آیا پیامی را دریافت کردید؟! آیا پیامی برای خردمندان یافتید؟! اکنون نیاز است که برای انسان از چند سند تاریخی پردهبرداری شود تا با بررسی آنها پند گیرد.
*قسم: سوگند، قسم
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ﴿۶﴾
مگر ندانسته اى که پروردگارت با عاد چه کرد (۶)
إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿۷﴾
با عمارات ستوندار ارم (۷)
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ ﴿۸﴾
که مانندش در شهرها ساخته نشده بود (۸)
آیا به سرنوشت قوم عاد که در شهر ارم تمدنی داشتند اندیشیدهای، در شهری که کاخها و سرستونهای عظیمش گواه تمدنی بزرگ و قدرتمند داشت و تا آن زمان، چنین شهر عظیمی ساخته نشده بود.
*فعل: شدن، کردن، همخانوادهی فاعل، مفعول، فعل
*عماد: عمارتی ستوندار، همخانوادهی عمود به معنای ستون، ستونِ خیمه
وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿۹﴾
و با ثمود همانان که در دره تخته سنگها را مى بریدند (۹)
آیا به سرنوشت قوم ثمود اندیشیدهای، قومی که شهرهای خود را در صخرهها و کوهها میساختند. انتظارشان این بود که تمدن آنها ماندگار باشد، زیرا کوه مستحکم است و این تخته سنگها محکم هستند.
*جابوا: کندن، تراشیدن
*صخر: صخره، تخته سنگ
*واد:
وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ﴿۱۰﴾
و با فرعون صاحب خرگاه ها [و بناهاى بلند] (۱۰)
الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ ﴿۱۱﴾
همانان که در شهرها سر به طغیان برداشتند (۱۱)
به فرعون بیاندیش، فرعونی که صاحب هرمها بود. هم او که سر به طغیان و ناسپاسی در شهرها گذاشت.
*اوتاد: کوه، خرگاه، بناهای بلندی که بنیان آنها مانند میخهایی در زمین استوار شده باشد، ساختمانهای کوهمانند و هرممانند
*بلاد: شهرها
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ ﴿۱۲﴾
و در آنها بسیار تبهکارى کردند (۱۲)
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ ﴿۱۳﴾
[تا آنکه] پروردگارت بر سر آنان تازیانه عذاب را فرونواخت (۱۳)
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴿۱۴﴾
زیرا پروردگار تو سخت در کمین است (۱۴)
این سه سرونوشت که هریک ابرقدرت بودند و دارای تمدنهای بزرگ بودهاند را بیاد بیاور، آنها با ساخت این بناها بر این باور بودند که ماندگار و پایدار هستند. این سه قوم با اندیشههایشان اکنون در زبالهدان تاریخ هستند. در حالیکه پروردگار در کمینگاهی در اندیشهها پایدار است، آنها در چنگِ قدرت الهی گرفتار شدهاند. در حقیقت انسانها و طبیعت همه در سیستم الهی زندگی میکنند، برهم زدن نظم این سیستم الهی سبب انحطاط و عذاب میشوند. پروردگار برای این سیستم اسباب تربیتی فراهم کرده است (رب) که بر قوانین و مقرراتی استوار است. یعنی نمیتوان برخلاف جریانِ سیستم الهی حرکت کرد و توقع داشت که مانا و پایدار بماند. چند صباحی این اقوام و این اندیشهها جولان دادند، اما نظام الهی آنها را پس زد. این دورانهای تاریک اجتماعی همان لیال عشر است که سپری شد و سپیدهدم به تدریج فرارسید.
در مثال به جوش آمدن آب (نمادی از تغییرات اجتماعی)، در سیستم طبیعی (نظام الهی حاکم بر آب) هنگامی که آب روی شعله قرار میگیرد، مدتی دچار افزایش تدریجی دما میشود. در این لحظه هر بینندهای اگر به آب دست نزده باشد و یا با دماسنج کنترلی نکرده باشد، میگوید که آب بدون تغییر است، اما میبینیم تنها با افزایش یک درجه و رسیدن به دمای ۱۰۰ درجه، آب به جوش و خروش میآید، وضعیت دگروگون میشود، این آب دیگر حالت سکون و ناامیدی ندارد، بلکه پویا و زنده شده است، میخواهد از آنچه که بوده بگریزد، میخواهد وبالها را از گردن خود باز کند و به پرواز درآید. لذا صبوری ببیننده و استوار ماندن بر سر این عقیده که این آب حتما از نقطهای به بعد بخار خواهد شد، او را به پیگیری مستمر و انتظاری امیدوارانه وامیدارد.
*فساد: برهم زدن نظم.
*صبّ: باران تند، شلاقی، رگبار
*سوط: تازیانه
*مرصاد: کمین، کمینگاه
فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ﴿۱۵﴾
اما انسان هنگامى که پروردگارش وى را مى آزماید و عزیزش مى دارد و نعمت فراوان به او مى دهد مى گوید پروردگارم مرا گرامى داشته است (۱۵)
وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ﴿۱۶﴾
و اما چون وى را مى آزماید و روزى اش را بر او تنگ مى گرداند مى گوید پروردگارم مرا خوار کرده است (۱۶)
هنگامی که به انسان محبتی، احترامی یا نعمتی داده میشود، فورا انسان آن را به خودش میگیرد و میگوید من لیاقتش را داشتم که پروردگار به من عطا کرد و مرا گرامی داشت. عدهای نیز در وصف او میگویند: خدا برای او خواسته! اما زمانیکه از او چیزی گرفته میشود، او فورا آن را از جانب خدا میداند و میگوید خدا به من اهانت کرد و مرا خوار شمرد. عدهای در وصف او میگویند: چه کردهای که خدا با تو چنین کرد؟! در صورتی که نه آن و نه این مایه مباهات و یا مایهی تنفر نیست، بلکه هر دو حالت، نوعی ابتلاء است و برای محک خوردن عیار انسانیت فرد است. بابا طاهر در دوبیتی خود چنین میگوید:
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چین است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون (مرجع)
در حالیکه حضرت سلیمان آنچنان تسلیم فرمان پروردگار است که در مقابل هم نعمت و نقمتی در آیهی ۴۰ سوره نمل میگوید:
قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ﴿۴۰﴾
کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى آورم پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى کند بى گمان پروردگارم بى نیاز و کریم است.
بهراستی چرا این اختلافهای طبقاتی پیش میآید؟!
*ابتلا: امتحان، آزمون
*اکرمه: احترام، اکرام
کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ﴿۱۷﴾
ولى نه بلکه یتیم را نمى نوازید (۱۷)
وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۱۸﴾
و بر خوراک[دادن] بینوا همدیگر را بر نمى انگیزید (۱۸)
وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَمًّا ﴿۱۹﴾
و میراث [ضعیفان] را چپاولگرانه مى خورید (۱۹)
وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿۲۰﴾
و مال را دوست دارید دوست داشتنى بسیار (۲۰)
علتش این است که شما یتیمنوازی نمیکنید. به بینوایان و مساکین رسیدگی نمیکنید. میراث آنها را چپاول کردهاید و آنچنان مال و مالاندوزی را دوست دارید که دیگر هیچ چیز مانند آن برای شما دوست داشتنی نیست. وقتی چرخهی ثروت را در جامعه معیوب کردهاید، این گردونه دیگر نمیچرخد تا همه بهرهمند شوند، لذا این اختلاف طبقاتیها آنچنان ایجاد میشود که فردی بر عرش تکیه میزند و دیگر فرشی را برای زیرپایش گدایی میکند. هر دو مورد آزمایشی هستند برای آنها، تا با اختیاری که دارند، میزان شعور و آگاهی خود را در آن مساله در قالب اعمال، رفتار و اندیشهها بروز دهند، باید دید که آیا برای رفع این مشکل سعی و تلاشی مینمایند.
توجه به این نکته اهمیت دارد که یتیم بیش از نان، به احترام و اکرام نیاز دارد. باید شخصیت او حفظ شود. یتیم دچار ضربهی روحی شده است، انسانها باید با احترام و اکرام در جهت رفع مسائل و مشکلات آن کوشش کنند. انسان باید برای خوراک دادن به بینوا و مسکین، انگیزه کافی داشته باشید. گاهی فکر میکنیم که یکبار یا چندبار طعام دادن به بینوایی، کاری درست و کافی انجام دادهیایم، در حالیکه این مشکل مسالهی هر روز و شب او است. در جهت رفع اساسی مشکل باید انگیزه داشت. درد حالیکه افراد یا گروهی میراثها را آنچنان چپاولگرانه میخورند که گویی سیرشدنی نیستید. آنچنان مال را دوست دارند که از جمع کردن اموال و بالا رفتن رقم آن لذت میبرند، بهجای آنکه آن را در جای درستش هزینه کنند.
*بل: بلکه
*کرم: احترام
*تحاضون: انگیزه داشتن
کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا ﴿۲۱﴾
نه چنان است آنگاه که زمین سخت در هم کوبیده شود (۲۱)
وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا ﴿۲۲﴾
و [فرمان] پروردگارت و فرشته[ها] صفدرصف آیند (۲۲)
وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿۲۳﴾
و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است که انسان پند گیرد و[لى] کجا او را جاى پندگرفتن باشد (۲۳)
روزی میرسد که کل کرهی زمین در هم کوبیده میشود و هیچچیز باقی نمیماند. در آن روز، پروردگار و فرشتگانش پی در پی حاضر هستند. نه حضور فیزیکی، بلکه نشان از در محضر پروردگار بودن است. آن زمانی که ما باید در محضر الهی حساب و کتاب خودمان را پس بدهیم. جهنم در آن روز آورده میشود. یعنی ما به جایی نمیرویم، بلکه جهنم میآید؟! آیا شنیدهاید که غم بر کسی مستولی شود، آیا آن فرد را به جایی بردهاند که غم وجود داشته باشد یا غم مکانی مشخص دارد!؟ خیر، غم حالتی درونی است که در قلب ما احساس میشود. در این آیه به صورت تعبیری بیان میشود که جهنم برای شما آورده میشود و حاضر و بارز میشود. انسان آن زمان به خودش یادآوری میکند، آن لحظه میخواهد پند بگیرد، اما آیا این زمان دیگر زمان تذکر و پندگیری است. آیا دیگر فرصتی برای زندگی دوباره وجود دارد!؟ آنجاست که با ندامت میگوید…
*دکّ: درهم کوبیده شدن، لرزههای پیدرپی، کوبیدن پیدرپی
*جیء: آورده شدن، آمدن
*صفّ: ردیف شدن، صف کشیدن، به خط شدن، درپی هم
*یومئذ: آن روز، آنهنگام، آن وقت، آن موقعیت
یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی ﴿۲۴﴾
گوید کاش براى زندگانى خود [چیزى] پیش فرستاده بودم (۲۴)
فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ﴿۲۵﴾
پس در آن روز هیچ کس چون عذاب کردن او عذاب نکند (۲۵)
وَلَا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ ﴿۲۶﴾
و هیچ کس چون دربندکشیدن او دربند نکشد (۲۶)
آن زمان است که انسان میگوید: ایکاش برای زندگی و حیات واقعی خود چیزی فرستاده بودم. زندگی دنیا گویی حیاتی کوتاه و غیرواقعی بود و زندگی در آخرت، حیاتی واقعی و جاوید دارد. این فرد در محدودیتی قرار میگیرد آنچنان که گویی در بند است و دیگر کاری از دستش بر نمیآید. این زمان است که این عذاب، عذابِ بیچارگی و بینوایی بر او چیره میشود که هیچکس مانند این عذاب را ندیده است. عذاب ندامت در حالیکه بیچاره است.
*جهنم: جهنم، جهنم اندیشه و باور
*قدّمت: پیش فرستادن، مقدم
*حیات: زندگی
*عذاب: همخانوادهی معذب
*یوثق: همخانوادهی موثق
*ثاقه: وثاق، چیزی را محصور و در بند کردن
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ﴿۲۷﴾
اى نفس مطمئنه (۲۷)
ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً ﴿۲۸﴾
خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)
فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾
و در میان بندگان من درآى (۲۹)
وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾
و در بهشت من داخل شو (۳۰)
آری، آن لحظه است که به انسانی که نفسش مطمئن است و دچار تردید و دلنگرانی نیست، ندا میرسد، ای نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند بهسوی پروردگارت بازگرد. آری، چه خوب است که انسان در فرصت کوتاهی که در دنیا دارد، بهترین اندیشهها، اعمال و رفتارها را انجام دهد. این خوب بودن و انجام دادن کارهای خوب و نیکو آنهم به بهترین نحو خودش، به انسان اطمینان میدهد و نفس او را مطمئن میکند. اطمینان از آنکه در مسیر الهی گام برداشتن و نهایت این مسیر خشنودی و رضایتِ پروردگار است.
*نفس: نفس
*مطمئنه: مطمئن شده، دارای اطمینان
*ارجعی: بازگرد، همخانوادهی رجوع، مرجوع
*راضیه: خشنود، راضی و آرام، همخانوادهی مرضی، مرضیه، ارضا، رضایت، رضا
*مرضیّه: مورد رضایت و آرامش، همخانوادهی راضیه، راضی، مرضی، مرضیه، ارضا، رضایت، رضا
*ادخلی: برو به داخل، داخل شو، به درون برو، همخانوادهی دخل، دخول، داخل، مدخل
*جنّت: بهشت، بهشت اندیشه و باور